#شعر حضرت رقیه_حفظ شود . دوشنبه این هفته ساعت ۱۵:۱۵مسابقه داریم🔔با جایزه های قشنگ قشنگ🎁🎀
من حضرت رقیه، یه دختر سه ساله ام
همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله ام
همیشه عمه زینب میگفت دورت بگردم
به حرفای قشنگش همیشه گوش میکردم
تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیم
با اینکه تنها بودیم ولی نمیترسیدیم
بزرگا که جنگیدن با غولای بد و زشت
ما توی خیمه موندیم بزرگا رفتن بهشت
تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته
مخصوصا اونجایی که خشک و بی درخته
غولا منو گرفتن دست و پاهامو بستن
خیلی اذیت شدم قلب منو شکستن
پیاده و پیاده همراه عمه زینب
راه افتادیم و رفتیم از صبح زود تا به شب
تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه
از اونجا تا کربلا راه خیلی دوریه
توی خرابه شام مارو زندونی کردن
با اینکه بچه بودم نامهربونی کردن
فریاد زدم آی مردم عموی من عباسه
بابام امام حسینه، کیه اونو نشناسه
بابام یه شب تو خوابم اومد توی خرابه
گفت که بابا حسینت میخواد پیشت بخوابه
صبح که بیدار شدم دیدم که یه فرشتم
مثل داداش اصغرم منم توی بهشتم
@bentolhoda_81