🔺شہــــــــــدا ❣
تفحصم کنید 😭😭
گاهے باید #آدم خودش را تفحص ڪند ... پیدا ڪند
خودش را ...
دلش را ...
عقلش را ...
گاهے در این راه پر پیچ و خم
#مردانگے ، #غیرتــ ، #دین ، #عزتــ ، #شرفـــ ، #تقــوا
را گم مےڪنیم ...
خودمان را پیدا ڪنیم
ببینیم کجاے قصہ ایم
ڪجاے سپاه #مهدی عج هستیم
ڪجا بہ درد آقا خوردیم
ڪجا مثل آقا عمل ڪردیم
ڪجا مثل شہید #دستواره
اینقدر ڪار ڪردیم تا از خستگی بیهوش شویم
ڪجا مثل شهید #ابراهیم_هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده ڪردیم
بہ قول بچہ هاے #تفحص
نقطه صفر صفر و گِرا دست مادرمان زهراستـــ (س)
خودمان را دودستے بسپاریم به دست #بے_بے پهلو شڪسته
قسمش بدهیم بہ مولاے غریبمـــــان #علے
تا دستمان را بگیرد
نگذارد در این دنیاے پر #گناه
غافل بمانیم
غافل بمیـــــریم
شهدا گاهی نگاهی ....
#سلام_لحظه_هایتان_مملو_از
#نگاه_شهدا 🌹
#شهد_شرمنده_ایم
@berizir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶نحوه صحبت امام خمینی در برابر سوالات موزیانه خبرنگار خارجی
👌فقط چهره مبارک امام را نگاه کنید هنگام صحبت ؛ قوی ، محکم و استوار
😁ماشاء الله به امام
🔷مقایسه کنید با تفکر صلح با ترامپ و پیوند با غرب 😐
#اشداء_علی_الکفار
#خون_حسین_در_رگ_خمینی
#غیرت
#لبخند
@berizir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مظلوم_اما_مقتدر
#دانشگاه_لرستان
شهید آوینی :
فحش اگربدهند آزادی بیان است،جواب اگر بدهی بی فرهنگی است
- سوال اگر بکنند آزاد اندیشند،سوال اگر بکنی تفتیش عقاید است
– تهمت اگر بزنند درجستجوی حقیقتند،جواب اگر بدهی دروغگویی
- مسخره ات بکنند انتقاد است،جواب بدهی بی جنبه ای
- اگر تهدیدت کنند دفاع کرده اند،اگر از عقایدت دفاع کنی خشونت طلبی
بسیجى بودن راباهمه تراژدی هایش دوست دارم.
#غیرت
#ایران
#اسلام
@berizir
کانال بریز کهن
شهادت شهروند سبزواری در دفاع از دختران جوان دادستان سبزوار: 🔹مطابق تصاویر دوربینهای مداربسته و تح
🔴شهادت روی پیادهرو/ روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری
📌شهادت روی پیادهرو
♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک میشود؛ حمیدرضا دارد میرود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمیزند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمیدمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟!
♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتادهاند به جان دو دختر. نزدیک شان شدهاند. چنگ میاندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک میکند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد میکند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند.
♦️پسران میخواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را میکشد عقب. نمیدانم داد می زند کمک میخواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را میکشد. حمید که میبیند از آن طرف خیابان می آید. داد میزند که ول کنید چه کارش دارید؟!
♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمیدانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن میزند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت.
♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند.
♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد میکند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است.
♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید:
- کمک
♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما.
♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟
#غیرت
#شهید_غیرت
#حمیدرضا_الداغی
✅ @berizir
🔴این خیلی مایه تأسف است که حادثه #مسجد_گوهرشاد با این عظمت و با این اهمیت، هیچ انعکاسی در تاریخ ما، در ادبیات ما و در کتابهای رمان ما نداشته باشد (مقام معظم رهبری، ۱۳۹۶/۱/۸).
در برخی روایتها از شاهدانِ #قیام #مسجد_گوهرشاد اومده که تا ۴۰۰۰ نفر رو قتل عام کردند و سپس در گور دستهجمعی دفن کردند...!
از جانفشانی برای حفظ #حجاب و #حیا و بروز #غیرت و #عفت، رسیدیم به ...
@berizir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم واضح تر از لحظه از جان خودگذشتگی #نیروی_خدماتی حرم #شاهچراغ که با دست خالی به سمت تروریست تا دندان مسلح حمله کرد و زمین گیرش کرد
#غیرت
@berizir