#داستانهایبحارالانوار
💠تاثیر دعا در کنار سفره احسان...
🔹حفص بن عمر میگوید:
وضع مالی من بهم ریخته و فقیر شده بودم.
در مدینه خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم و از فقر شکایت کردم، حضرت فرمودند:
«هنگامی که به کوفه برگشتی، بالشتی در خانه ات هست آن را به ده درهم بفروش و برادرانت را به مهمانی دعوت کن، و از آنها درخواست کن که برایت دعا کنند.»
🔹می گوید:
وقتی به خانه برگشتم، همان طور که امام فرموده بودند، بالشت را فروختم و طعامی تهیه کردم، و دوستان را به مهمانی دعوت نمودم و از آنها خواستم دربارهام دعا کنند.
به خدا سوگند طولی نکشید یکی از بدهکارانم دم در آمد و پول زیادی که از او طلب داشتم به من داد، آنگاه دنیا به من روی آورد و کارهایم سامان پیدا کرد.
📚 بحار ج ۴۷، ص ۳۸۱.
═✧❁🌸❁✧═
@besamt_khoda
═✧❁🌸❁✧═
📘#داستانهایبحارالانوار
💠بوی بهشت
🔹یکی از خدمتگزاران امام صادق علیه السلام به نام سالمه میگوید:
حضرت وقت احتضار (از شدت اثر سمی که به ایشان داده بودند) بی هوش بودند، هنگامی که به هوش آمدند، فرمودند:
«به حسن افطس هفتاد دینار بدهید و به فلانی این مقدار و به دیگری فلان مقدار.»
🔹عرض کردم: به کسی این همه پول میدهید که شمشیر کشید و قصد کشتن شما را داشت؟
در پاسخ فرمودند:
آیا مایل نیستی من از کسانی باشم که خداوند درباره آنها میفرماید:
(والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب)*۱
« آری! ای سالمه! خداوند بهشت را آفرید و بویش را خوب و مطبوع قرار داد و بوی دل انگیز بهشت از مسافت دو هزار سال به مشام میرسد و همین بوی خوش به مشام دو دسته نمی رسد:
1⃣ عاق پدر و مادر
2⃣ قاطع صله ارحام
۱* [سوره رعد آیه ۲۱]
📚بحار: ج ۷۴، ص ۹۶.
═✧❁🌸❁✧═
@besamt_khoda
═✧❁🌸❁✧═