📚#داستان_کوتاه
داستان زندگی بودا
در 500سال قبل از میلاد مسیح شاهزاده ای در هند زندگی میکرد به نام " سیذارتا گوتاما" که فرزند" شاه سیدوتا" بود , پدرش برای او سه قصر ساخته بود تا در هر فصل در یکی از آنها زندگی کند و خدمتکارانی برای او گمارده بود که حداکثر سنشان 30 سال بود. سیذارتا با یکی از زیبا ترین دختران سرزمینش ازدواج کرد , آنها فرزندی یافتند که نامش را" راهولا" به معنای زنجیر گذاشتند. سیذارتا آدمی بود بی درد ,مرفه ,وهمیشه زندگی اش در مسیر افقی (خواب و خور وخشم و شهوت)در حرکت بود ,ولی همیشه چیزی در وجودش میجوشید و نجوا میکرد که: سعادت حقیقی و ماندگار چیست؟
تا اینکه یک روز پنهانی از قصر بیرون آمد, دید مردی با عصا راه می رود. پرسید:چرا او این قدر خمیده؟ گفتند: او پیر است پرسید: پیری چیست؟ برایش توضیح دادند (زیرا مستخدمین او همه جوان بودند واو پیری را درک نمی کرد) روز دیگر از قصر بیرون آمد ,دید دو نفر زیر بغل کسی را گرفته اند و او را لنگان لنگان می برند .سوال کرد:این چیست؟ گفتند : این شخص بیمار است! پرسید: بیماری چیست؟ برایش توضیح دادند. روز دیگر که از قصر بیرون آمد. مردی را دید که در صندوق چوبی گذاشته اند و اورا سوار بر دست میبرند. پرسید: چگونه است حال این مرد؟ در جواب گفتند : او مرده است . پرسید :مرگ چیست؟ گفتند: مرگ قدرت مطلقی است که همه را در آغوش میگیرد بدون زمان مشخصی! پرسید :حتی به سن وسال هم توجه نمی کند؟ گفتند:نه!
سیذارتا گوتاما بر خود لرزید و گفت: اگر بیماری و مرگ هر لحظه در کمین است , وپیری آرام آرام از راه میرسد , چه حاصل از این زندگی که به خواب و خور بگذرد! بلافاصله قصر را ترک کرد و به زیر درخت سیبی در تپه ای خلوت خرامیدو برای همیشه زندگی اشرافی خود را بدرود گفت وبه اعتکاف و تفکر پرداخت .دیر زمانی نگذشته بود که به قله ی رفیع آگاهی و اشراق رسید و پیرامونش را شاگردانش فرا گرفتند. به این بهانه پیروانش ,شاهزاده سیذارتا گوتاما را "بودا" به معنی" از خواب بیدار شده " نامیدند.
آنگاه بودا در طول تاریخ , تندیس آگاهی انسان شد!
منبع: نوشته ی #محمود_نامنی
@Dastanhaykotah