eitaa logo
به سمت کربلا
559 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
803 ویدیو
1 فایل
مطالب مذهبی احادیث اهل بیت قصه های کوتاه و... مدیریت : @Saheerr ‌‌📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا مجتبی تهرانی رحمة‌الله‌علیه: ▪️شب ِنوزدهم، شب ِ. ما دست خالی هم نیستیم، اتکای ما «حب علی علیه السلام» است.
🌹اعمال مشترک شب های قدر
📋 بهار آمده ؛ با چمدانی پر از شکوفه و لبخند . چشم هایش ، آمیزه خورشید و ابر دلش آینه بندان و باران. بهار آمد و از رد گام هایش، رودهایی زلال، زمین چرک را به شست و شوی میخوانند. نوروز از راه رسید و خاک، در رستاخیزی شگفت، رستن آغاز می کند و مردم ، دست در دست مهربانی با گل و آینه به شادباش هم می‌ روند از ها، پنجره هایی بی شمار به سمت هم گشوده میشوند و این‌گونه، جشنواره انسان وطبیعت افتتاح می شود . بهار آمده تا به ما بگوید لحظه‌ ها چون ابر در گذرند ؛ تا به این همه تحول و تغییر، به دیده عبرت بنگریم نوروز آمده تا گرد غفلت را از رخسار مان بشوید و از خواب بیدارمان کند. تا بدانیم که ایستایی و رکود ، شیوه مرداب‌است. یا ! قلب های زنگار گرفته یمان را به یادت به رودخانه روشنی می سپاریم و در تار و پودش بذر مهر می پاشیم. ای تدبیر کننده روز و شب ، ای تغییر دهنده حال‌ها! یاریمان کن تا با سلاح عشق و و ایمان به بهترین حالها دست یابیم . وقتی غبار تیرگی وکینه را از روح وجان تکانده باشیم، در دلهای آفتابی‌مان هفت سین سلام و سادگی گسترده خواهد بود. به قلم سرکار خانم معصومه
📋 امیرالمومنین علی علیه‌السلام فرمود الكَلامُ فی وَثاقِك ما لَم تَتَكَلمْ بِه، فَاِذا بِه صِرتُ فی وَثاقِه فَاخزُن لِسانَك كَما تخزُن ذَهَبَك... تا کلامی را به زبان نياورده‌ای، در بندِ توست. امّا هنگامی كه به زبان آوردی تو در آن در می‌ آیی. پس همانگونه‌ كه طلا وجواهر و مال و داراییِ خود رادر گنجينه می‌گذاری زبانت رانيز در گنجينه‌ دهانت نگهدار در ادامه فرمودند: چه‌ بسا سخنی كه نعمتی را از كف برده، و خشم و كيفر الهی را به آورده است‌ . منبع نهج‌ البلاغه‌ حکمت ۳۸۱ در جای دیگر فرمود هيچ‌ كس چيزى را در دل پنهان نداشت ، جز اينكه در هاى زبان و خطوط چهره او آشكار شد. نهج البلاغه صبحی صالح ص ۴۷۲ ، ح ۲۶
📋 هارون الرشید به سربازان دستور داد تا بهلول را نزد او ببرند. سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر را درحال بازی با کودکان یافتند و او را به نزد هارون الرشید بردند هارون ازبهلول استقبال کرد ودستور داد مبلغی پول را به بهلول بدهند . تا برود بین فقیران و نیازمندان تقسیم کند واز آنها بخواهد که برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند. بهلول وجه را از خزانه هارون گرفت و دوباره نزد رسید هارون با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت دیوانه چرا هنوز اینجا هستی!؟ چرا برای تقصیم پول‌ها به میان فقرا نرفتی؟ بهلول گفت: هرچه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیر تر در این دیار نیافتم چرا که می‌ بینم ماموران تو به‌ ضرب زورِ تازیانه از مردم باج میگیرند ودر خزانه تو می‌ریزند. ازاین جهت دیدم که نیاز توازهمه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت باز گرداندم
📋 مردی لاف‌زن پوست دنبه‌ای چرب در خانه داشت وهر روز لب وسبیل خود را چرب می کرد و به مجلس ثروتمند ها می‌رفت و چنین وانمود میکرد که غذای چرب خورده است و دستش را به خود می‌کشید تا به حضار بفهماند که این دلیل راستی گفتار من امّا شکمش از گرسنگی ناله میکرد که‌ ای درغگو، خداوند، حیله و مکر تو را آشکار کند . این لاف و دروغ تو ما را آتش می‌زند. الهی، آن سبیل چرب تو کنده شود، اگر تو این همه لافِ دروغ نمی ‌زدی ، لااقل یک نفر رحم می‌کرد و چیزی به ما می ‌داد لاف و خودنمایی روزی و نعمت را از آدم دور می‌ کند. دشمن سبیل او شده بود و یکسره دعا می‌ کرد که خدایا این دروغگو را رسوای خلق‌کن تا بخشندگان بر ما رحم کنند و چیزی به‌ این شکم و روده برسد. عاقبت هم دعای شکم مستجاب شدو گربه‌ای آن دنبه چرب را ربود. اهل خانه دنبالش دویدند ولی گربه دنبه را برد پسر مرد ازترس اینکه پدر او را تنبیه کند رنگش پرید و وارد مجلس شد و با صدای بلند گفت پدر پدر گربه دنبه رابرد. آن دنبه‌ای که هر روز صبح لب و سبیلت را با آن چرب می‌کردی. من نتوانستم آن را از گربه بگیرم. حضار مجلس خندیدند و برآن مرد دلسوزی کردند و به او غذا دادند. مرد دید که سودمند تر است از لاف و دروغ
📋 یکی از شیعیان به علیه السلام عرض کرد: آقا جان مرا هم در دعایتان فراموش نکنید. امام فرمود: آیا فکر میکنی من فراموش می کنم؟ مرد کمی تعمل کرد و عرض کرد: خیر آقا جان. امام فرمود از کجا میدانی؟ گفت: چون شما همیشه برای شیعیان خود دعا می‌کنید ، من هم از شیعیان هستم امام کاظم علیه السلام فرمودند چیز دیگری هم به ذهنت می رسد؟ عرض کرد خیر. امام فرمود هرگاه خواستی جایگاه خودت در نزد من را بدانی به خودت کن ببین من درپیش تو چه جایگاهی دارم. اصول کافی، باب الاغضاء ، حدیث چهارم
شخصی کفش خود را برای تعمیر نزد کفاش برد. کفاش نگاهی به‌کفش کرد و گفت این کفش سه کوک می‌خواهد و هر کوک ده تومان می‌شود که درمجموع خرج کفش میشود سی تومان مشتری قبول کرد، پول را داد و رفت تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد. دست به کار شد. کوک اول ، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام. ولی اگر یک کوک دیگر بزند عمر کفش بیشتر می شود و کفش کفش تر خواهد شد ازیک طرف قرار مالی را گذاشته بود و نمیشود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است ، که کوک چهارم را بزند یا نزد. او میان نفع و و میان دل و قاعده توافق مانده است. یک دو راهی ساده که هیچ کدام هم خلاف عقل نیست اگر کوک چهارم را نزند خلافی نکرده است ، و اگر بزند انسانیت خودش را نشان داده و اخلاق خوب او شهره ی خلق خواهد شد. دنیای ما پر است از فرصت کوک چهارم، ومن و تو کفاش های دو دل هستیم ...
... با پیرمرد داخل مسجد نشسته بودم زن جوانی صورت خود را گرفته بود و برای درخواست داخل خانه‌ خدا شد. پیرمرد دست درجیب کرد و اسکناس با ارزشی به زن داد. دیگران هم دستش را خالی رد نکردند و سکه‌ ای دادند. جوانی ازاو پرسید پول شیرین است چطور از این همه پول گذشتی؟ سکه ای می‌دادی کافی بود! پیرمرد تبسمی کرد و گفت پسرم هفتاد نوع بلا را دفع می‌ کند. از پول شیرین‌ تر، جان و سلامتی من است ، که اگر این جا ازاین پول شیرین‌ نگذرم، باید نزد پزشکان بروم و آن‌ جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخی را هم روی آن بنوشم تاخدا سلامتی من را برگرداند بدان که از پول شیرین‌ تر ، سلامتی ، آبرو ، فرزند صالح و آرامش است. امیرالمومنین علی علیه‌السلام فرمود چه زیاد است و چه کم است عبرت‌ گیرنده. غررالحکم، ج۱، ص۶۰۷
نقل است که تيمور لنگ مادر زاد لنگ بود و يک پايش کوتاه تر از پای ديگر بود. روزی همه‌ی سرداران لشکرش را گرد تپه ی پوشيده از برف که بر فراز آن‌تپه يک درخت وجود داشت، جهت مشخص کردن جمع کرد همه سرداران آمده بودند. تيمور گفت تک‌‌تک به سمت درخت حرکت کنند و هر کسی که رد پايش يک خط راست باشد، جانشين ميشه. همه اين کار را کردند و به درخت رسيدند، اما وقتی به به جا مانده بر روی برف پشت سر خود نگاه می کردند ،ديدند درسته که‌به درخت رسيدند ولی همه زيگزاگی و کج و معوج آمدند تيمورلنگ به سمت درخت راه افتاد و درکمال تعجب با اينکه او لنگ بود در يک خط راست به‌درخت رسيد. ايراد سرداران تیمور چه بود که نتوانستند مثل تيمور در يک خط راست حرکت کنند و جانشينش شوند؟ راوی علت را از خود تيمور جويا می شود. تيمور در پاسخ می‌ گويد هدف رسيدن به درخت بود . من را نگاه می‌ کردم و قدم برمی‌داشتم اما سپاهيانم پاهايشان را نگاه می‌کردند نه هدف‌را. هميشه در زندگی هدفمند باشيم نه پابند
مرحوم حاج اسماعیل دولابی درباره ولایت امیرالمومنین علی علیه‌السلام میفرمود: شنیده‌اید کدخدای ده همه کاره‌ی آبادی است.. همان طور که ده، کدخدا دارد وکشتی، ناخدا دارد، امت هم علیه السلام دارد. ولایت همان کشتی‌ بان است. پیغمبر صل الله علیه و آله احکام آورده ، اما این قافله رایکی باید راه ببرد. ولایت برای رهبری امت است و خداوند چه زیبا فرمود؛ علی علیه السلام را ناخدا قرار داده است با وجود این ناخدا، خیال همه راحت است. درجایی که علیه السلام ناخدا باشد، چه غصه ای وجود دارد؟ طوبای محبت ، دفتر دوم، ص۹۲ و۹۳ عمروبن میمون از ابن عباس نقل کرد که رسول خدا صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: أنت ولی کلّ مؤمنٍ بعدی؛ یاعلی بعد از من رهبر و سرپرست تمام مؤمنین هستی . منبع المستدرک حاکم‌نیشابوری ج۳ص۱۲۴
📖 مردی در کنار چاه زنی زیبا دید از او پرسید زیرکی زنان به چیست؟ زن داد و فریاد زد و مردم را فراخواند. مرد بسیار وحشت کرده بود! پرسید چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم. زن تا قبل از اینکه مردم برسند سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت. مرد با تعجب پرسید چرا چنین کردی؟ زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد ، مردم از آن مرد تشکر کردند و از آنجا رفتند. زن به مرد گفت این بود زیرکی زنان، اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترام کنی تو را خوشبخت می کنند