eitaa logo
از بعثت تا ظهور
53 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
631 فایل
ارتباط با ادمین: @mostafa_soleimany
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 |🔰آنان که از امکانات خود بهره برداری نمی کنند دعایشان مستجاب نمی شود... 🔹 كسى كه خواسته ‏اش و نيازش را احساس كرده و با احساس و با تمام وجودش دعا مى ‏كند، نمى ‏تواند امكانات خود را راكد گذاشته باشد. 🔹 من كه احساس مى ‏كنم بايد به خانه بيايم و كليد هم دارم، پشت در نمى ‏نشينم كه دعا كنم. بايد از تمام امكانات خودم استفاده كنم و آن دم كه كليد شكست و هيچ راهى برايم نبود و يا زمان و فرصتى نداشتم، در اين هنگام عجز، به دعا رو بياورم و حتى در عجزم و در يأسم نااميد نشوم. 🔹 آنها كه از امكانات خود بهره نمى ‏گيرند و با دست و پاى خود راه نمى ‏روند، هنوز نياز خود را باور نكرده ‏اند و احساسى ندارند. 🔹 و اين است كه در روايات هست آنها كه از امكانات خود بهره ‏بردارى نكرده ‏اند دعايشان مستجاب نيست؛ چون اين‏ها در واقع خواسته ‏اى ندارند تا برآورده شود. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۵۳ #⃣ ╭✤ @Einsad ✤╮
31.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 از آیت‌الله مصباح یزدی رحمة‌الله‌علیه بشنویم: 👈 مسئولیت ما نسبت به چیست؟ به نظر امروز مخاطب این پیام همه‌ی ما هستیم. حوزوی، دانشگاهی، کاسب، مسجدی و ... هر کس هر قدر که می‌تواند و به اندازه دایره تأثیرش 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽آثار فوق‌ العاده ذکــر ❤️ علیه‌السلام : 🍃 هیچ عملی در شب و روز جمعه برتر و با فضیلت‌تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد ص نمی‌باشد.  📚وسائل الشیعه ج۷‌ص۳۸۱ 💚 @harrozbaqoran💚
20.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊 🚫 نه فرزندی 🚫 نه شریکی 🚫 نه یــاوری 💎 به هیچ‌ کدامشان نیاز ندارم 💎 💎 آری!من چنین خدایی هستم 💎 💎 پس تو بزرگیِ مـرا بـاور کـن 💎 @tadabbor_quran
خمس بیمه خسارت 🔶 پولی که شرکت‌های بیمه جهت جبران خسارت به بیمه‌گذار می‌پردازند، مانند بیمه بدنه خوردو، آتش‌سوزی، محصولات کشاورزی و باغی، جزو درآمد کسب است و چنانچه تا سر سال خمسی در مخارج زندگی صرف نشود، پرداخت خمس آن واجب است. 📚 توضیح المسائل ده مرجع؛ م 968. 📚 👇 https://eitaa.com/ahkam_din
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود... 🌱سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی! ✨🌹 ✨🌸 📚 👇 https://eitaa.com/ahkam_din 📿 : 🤲"یا حَیُّ یا قَیّوم"🤲 ای مهربان ترین مهربانان
31.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چیزی از بیرون کمک کار نیست. منبع تمام فیوضات، نفس انسانی است. @Hoseini_Amoli
‼️ شک در انجام سجده 🔷 س ۶۲۱۶: اگر نمازگزار، قبل از برخاستن براى ركعت دوم و چهارم يا در حال برخاستن (پیش از ایستادن کامل) یا قبل از شروع تشهد در رکعت دوم یا رکعت آخر، شك كند يك سجده به جا آورده يا دو سجده، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ ج: باید یک سجده دیگر به جا آورد. 🆔 @resale_ahkam
بسم الله الرحمن الرحیم داستان مرحوم میرزا حسین کشیک چی معروف به «هالو»از یاران حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ⬅️ مرحوم میرزا حسین کشیک چی متوفی۱۳۰۹ه.ق ، حمّال و کشیک چی یا نگهبان ساده بازار اصفهان ،آنقدر ساده و بی ریا بود که مردم به او لقب “هالو” داده بودند ،امّا کسی نمی دانست که در آن سوی این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد! اوصاحب مقامی رفیع ، نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است. ▫️آقا امام زمان(عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «وَاجعّلنا مِنَ المُسارِعینَ اِلَیهِ فی قَضاءِ حَوائِجِه» کسانی که به این مقام می رسند ، وقتی امام زمان علیه السلام حاجتی دارند آنها را صدا می زنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان می شتابند. ▫️مرحوم میرزا حسین کشیک چی مشهور به هالو ،یکی از آنهاست، او حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان بشرح زیر نقل گردیده است ، او می‌گوید: ▫️من برای نماز ظهر در مسجد شیخ لطف الله اصفهان می‌آمدم، نزدیک مسجد دیدم جنازه‌ای را می‌برند و چند نفر حمال و کشیکچی همراه او هستند و شخص حاجی تاجری از مهمّین تجار هم که از آشنایانم بود، عقب آن جنازه بود، به شدت گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. ▫️من بسیار متعجب شدم از آن‌که اگر این میت از بستگان بسیار نزدیک این حاجی تاجر است که این‌طور برایش گریه می‌کند؛ پس چرا به این نحو مختصر و ساده او را می‌برند و اگر نیست؛چرا این‌طور برایش گریه می‌کند؟ ▫️تا آن‌که نزدیک من رسید، پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه یکی ازاولیای حق نمی‌آیید؟ من از شنیدن این کلام از رفتن به مسجد و جماعت منصرف شدم و همراه آن جنازه تا سرچشمه پاقلعه در اصفهان رفتم که سابقا غسالخانه مهم این شهر بود. ▫️چون آن‌جا رسیدم، از دوری راه و پیاده بودن، زیاد خسته شده بودم، در آن حالت در نفس خود ملالت زیادی پیدا کردم که چه جهت داشت، نماز اول وقت و جماعت را ترک کردم و محض این کلمهٔ حرف حاجی، تحمل این خستگی را به خود وارد آوردم ؟در این فکر نشسته بودم که حاجی آمد و گفت: شما از من نپرسیدید این جنازه از کیست؟ گفتم: بگو! گفت:می‌دانید که امسال من به حج مشرف شدم،در مسافرتم چون نزدیک کربلا رسیدم، دزد ، ظرفی را که تمامی پول ، مخارج ، اسباب و حوایج سفرم در آن بود، برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. ▫️پس در تصور آن که مبادا از حج ممنوع شده باشم، بی‌اندازه غمناک و افسرده‌حال بودم و در غصه و فکر بودم که چه کنم، تا آن‌که شب به مسجد کوفه روانه شدم. ▫️بین راه تنها و از غم و غصه سر به‌ زیر بودم که دیدم سواری با کمال هیبت و به اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامر- صلوات الله علیه- توصیف شده، در برابرم پیدا شدند وفرمودند:چرا این‌طور افسرده‌حالی؟ عرض کردم: مسافرم، خستگی سفر دارم. فرمودند: اگر سببی غیر از این دارد بگو، از اصرار ایشان شرح‌حالم را عرض کردم. ▫️در این حال صدا زدند: « هالو! » ▫️ناگهان دیدم شخصی به لباس کشیکچی‌ها با لباس نمدی پیدا شد ،وقتی آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم گویی همان هالوی در اصفهان است،سپس به او فرمودند: اسباب دزد برده‌اش را به او برسان، او را مکه ببر و برگردان و خود ناپدید شدند.   ⬅️ آن شخص(هالو) به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اسباب‌هایت را به تو برسانم. چون آن‌جا حاضر شدم، او هم حاضر شد و آن ظرفی که پول و اسباب من در آن بود، به دست من داد و فرمود:قفل آن‌را بگشا و درست ببین تمام است،دیدم هیچ چیز از آن‌ها ناقص نیست، آنگاه فرمود: برو اسباب خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان‌جا حاضر باش تا تو را به مکه برسانم. ▫️من همان موقع حاضر شدم، او هم حاضر شد. فرمود: عقب من روانه شو! همراه او روانه شدم.مقدار کمی که رفتیم، دیدم در مکه‌ام. سپس فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مقام حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزدیک‌تر آمدم که ملتفت نشوند، ▫️آن شخص در رفتن و برگشتن به بعضی صحبت‌ها به طور ملایمت با من حرف می‌زد، لکن هروقت می‌خواستم بپرسم،شما هالوی در اصفهان ما نیستید؟هیبت او مانع از این سؤال می‌شد! ▫️بعد از پایان اعمال حج در آن مقام معین حاضر شدیم و مرا به همان نحو اول به کربلا برگرداند،در آن موقع فرمود: از من حق محبت بر تو ثابت شد؟گفتم: بلی. فرمود: مطلبی دارم،موقعی که خواستم، در عوض انجام بده و رفت، ▫️تا آن‌که به اصفهان آمدم و برای رفت‌ و آمد مردم نشستم. همان روز اول دیدم هالو وارد شد،خواستم برای او برخیزم و برحسب آن مقام که از او دیدم، احترام و تجلیل کنم، امابه اظهار نکردن مطلب اشاره فرمود و در قهوه‌خانه پیش خادم‌ها رفت و مانند همان متوسطین و کشیکچی‌ها، آن‌جا قلیان کشید، چای خورد و بعد چون
بسم الله الرحمن الرحیم داستان مرحوم میرزا حسین کشیک چی معروف به «هالو»از یاران حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ⬅️ مرحوم میرزا حسین کشیک چی متوفی۱۳۰۹ه.ق ، حمّال و کشیک چی یا نگهبان ساده بازار اصفهان ،آنقدر ساده و بی ریا بود که مردم به او لقب “هالو” داده بودند ،امّا کسی نمی دانست که در آن سوی این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد! اوصاحب مقامی رفیع ، نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است. ▫️آقا امام زمان(عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «وَاجعّلنا مِنَ المُسارِعینَ اِلَیهِ فی قَضاءِ حَوائِجِه» کسانی که به این مقام می رسند ، وقتی امام زمان علیه السلام حاجتی دارند آنها را صدا می زنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان می شتابند. ▫️مرحوم میرزا حسین کشیک چی مشهور به هالو ،یکی از آنهاست، او حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان بشرح زیر نقل گردیده است ، او می‌گوید: ▫️من برای نماز ظهر در مسجد شیخ لطف الله اصفهان می‌آمدم، نزدیک مسجد دیدم جنازه‌ای را می‌برند و چند نفر حمال و کشیکچی همراه او هستند و شخص حاجی تاجری از مهمّین تجار هم که از آشنایانم بود، عقب آن جنازه بود، به شدت گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. ▫️من بسیار متعجب شدم از آن‌که اگر این میت از بستگان بسیار نزدیک این حاجی تاجر است که این‌طور برایش گریه می‌کند؛ پس چرا به این نحو مختصر و ساده او را می‌برند و اگر نیست؛چرا این‌طور برایش گریه می‌کند؟ ▫️تا آن‌که نزدیک من رسید، پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه یکی ازاولیای حق نمی‌آیید؟ من از شنیدن این کلام از رفتن به مسجد و جماعت منصرف شدم و همراه آن جنازه تا سرچشمه پاقلعه در اصفهان رفتم که سابقا غسالخانه مهم این شهر بود. ▫️چون آن‌جا رسیدم، از دوری راه و پیاده بودن، زیاد خسته شده بودم، در آن حالت در نفس خود ملالت زیادی پیدا کردم که چه جهت داشت، نماز اول وقت و جماعت را ترک کردم و محض این کلمهٔ حرف حاجی، تحمل این خستگی را به خود وارد آوردم ؟در این فکر نشسته بودم که حاجی آمد و گفت: شما از من نپرسیدید این جنازه از کیست؟ گفتم: بگو! گفت:می‌دانید که امسال من به حج مشرف شدم،در مسافرتم چون نزدیک کربلا رسیدم، دزد ، ظرفی را که تمامی پول ، مخارج ، اسباب و حوایج سفرم در آن بود، برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. ▫️پس در تصور آن که مبادا از حج ممنوع شده باشم، بی‌اندازه غمناک و افسرده‌حال بودم و در غصه و فکر بودم که چه کنم، تا آن‌که شب به مسجد کوفه روانه شدم. ▫️بین راه تنها و از غم و غصه سر به‌ زیر بودم که دیدم سواری با کمال هیبت و به اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامر- صلوات الله علیه- توصیف شده، در برابرم پیدا شدند وفرمودند:چرا این‌طور افسرده‌حالی؟ عرض کردم: مسافرم، خستگی سفر دارم. فرمودند: اگر سببی غیر از این دارد بگو، از اصرار ایشان شرح‌حالم را عرض کردم. ▫️در این حال صدا زدند: « هالو! » ▫️ناگهان دیدم شخصی به لباس کشیکچی‌ها با لباس نمدی پیدا شد ،وقتی آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم گویی همان هالوی در اصفهان است،سپس به او فرمودند: اسباب دزد برده‌اش را به او برسان، او را مکه ببر و برگردان و خود ناپدید شدند.   ⬅️ آن شخص(هالو) به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اسباب‌هایت را به تو برسانم. چون آن‌جا حاضر شدم، او هم حاضر شد و آن ظرفی که پول و اسباب من در آن بود، به دست من داد و فرمود:قفل آن‌را بگشا و درست ببین تمام است،دیدم هیچ چیز از آن‌ها ناقص نیست، آنگاه فرمود: برو اسباب خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان‌جا حاضر باش تا تو را به مکه برسانم. ▫️من همان موقع حاضر شدم، او هم حاضر شد. فرمود: عقب من روانه شو! همراه او روانه شدم.مقدار کمی که رفتیم، دیدم در مکه‌ام. سپس فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مقام حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزدیک‌تر آمدم که ملتفت نشوند، ▫️آن شخص در رفتن و برگشتن به بعضی صحبت‌ها به طور ملایمت با من حرف می‌زد، لکن هروقت می‌خواستم بپرسم،شما هالوی در اصفهان ما نیستید؟هیبت او مانع از این سؤال می‌شد! ▫️بعد از پایان اعمال حج در آن مقام معین حاضر شدیم و مرا به همان نحو اول به کربلا برگرداند،در آن موقع فرمود: از من حق محبت بر تو ثابت شد؟گفتم: بلی. فرمود: مطلبی دارم،موقعی که خواستم، در عوض انجام بده و رفت، ▫️تا آن‌که به اصفهان آمدم و برای رفت‌ و آمد مردم نشستم. همان روز اول دیدم هالو وارد شد،خواستم برای او برخیزم و برحسب آن مقام که از او دیدم، احترام و تجلیل کنم، امابه اظهار نکردن مطلب اشاره فرمود و در قهوه‌خانه پیش خادم‌ها رفت و مانند همان متوسطین و کشیکچی‌ها، آن‌جا قلیان کشید، چای خورد و بعد چون