eitaa logo
از بعثت تا ظهور
53 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
631 فایل
ارتباط با ادمین: @mostafa_soleimany
مشاهده در ایتا
دانلود
مجموعه پوسترهای نمایشگاهی پیام امام خمینی قدّس سرّه به حوزه و روحانیت، شماره10 🌷 @nedaye_tahzibtahzib-howzeh.com
* 🔻محبت، بدون سعي و تلاش اوليه به‌دست نمي ‌آيد؛ چون محبت، فرع ‏بر معرفت است. انسان، مادامي که کسي را درست نشناسد، نمي‌تواند به او علاقه و محبت داشته باشد. 🔸از طرفي معرفت هم فرع بر جهاد و تلاش عملي است. معرفت، فرع رياضات شرعي است تا با انجام آن‌ها، نفس از تعلقات عادي دست بردارد و مستعد معرفت بشود. 🔹انسان، تا با جهاد با نفس، قلب را از تاريکي و سختي نجات ندهد، نور معرفت در آن نمي‌تابد. قرآن هم مي‌فرمايد: وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ؛ و آن‌ها كه در راه ما [با خلوص نيّت] جهاد و تلاش كنند، قطعاً به راه ‌هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد؛ و خداوند با نيكوكاران است. 🔸من بايد با جهاد نفس از اين اسارت بيرون بيايم، تا به معرفت و محبت برسم. من كه حتي محدود دايره محبتم‏ همان محدود دايره نفس است و شياطين فريبم مي‌دهند، بايد از زواياي نفساني -ولو بالنسبة- خارج و بر نفسم مسلط بشوم، تا بتوانم خودم را بشناسم، خداي خودم را بشناسم و معرفت‏ پيداكنم. 🔹در چنين شرايطي، هنگام خواب ديگر به‌ سبب محبت، اصلاً خوابم نمي‏ برد و حالتي به دلم حاكم است كه با خداي متعال ارتباط دارد و مجذوب حق تعالي است. 🔸بله؛ اين جذبه، از همه آن اعمال بالاتر است؛ منتها بدون سعي و تلاش به‌دست نمي ‌آيد. اين محبت را اگر به كسي دادند، جنسش از آن عمل بالاتر است. كسي كه مرتّب به نماز مستحبي مي ‌ايستد -كه بايد هم بخواند و بايد هم ما بخوانيم- براي اين است كه به آن محبت برسيم و جنس ذاتمان و صفاتمان و روحمان ‏يك جنسِ محبّتي بشود. 🔹همان کسي هم كه مي‏خواهد اهل محبت بشود، تنها راهش سعي و تلاش و عمل صالح و ارتقاي نيت خالص است. ‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉🏻 @nasery_ir ‌ ‌
seh daghigheh ta ghiamat eide ghadir.pdf
2.15M
📚دانلود پی دی اف کتاب «سه دقیقه در قیامت» @tahzibfeyzie
23.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیار مهم راجع به کرونا این چهار دقیقه را ببینید و با دوستان خود به انتشار بگذارید خلاصه مطالب کانال راجع به تهدید های کرونا هراسی و خطر جدی و نقشه ای که برای ما کشیده اند مجله طب اسلامی @eslamteb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢نامه جانکاه خطاب به یارهمیشگی خود شهیدحسین پورجعفری: قول می‌دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم،بدون تو وارد بهشت نشوم بسم الله الرحمن الرحیم عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود،اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند،در هواپیما، ماشین و . . بارها نگاه کردم،جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشته‌ام. حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود. ♦️حسین عزیز!خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند. ♦️حسین!بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی،حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم. ♦️حسین جان!شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر. ♦️حسین!پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط کنی. حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی. ♦️حسین عزیز!فقط قیامت است که حقیقت ارزش اعمال معلوم میشود و چه زیباست آنوقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی. اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، کآنوقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند،خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم. ♦️حسین عزیزم!سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است. ♦️حسین جان!عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد. ♦️حسین عزیز!اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند. ♦️برادر خوبم!اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است. دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد،عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان. ♦️حسین!می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن،نه ترس از از مقام و مکان. تو می دانی!چون پاره ای از وجودم بودی،ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم کن و در دعایت رهایم نکن. انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم،دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام. خداحافظ،برادرت قاسم سلیمانی ۱۰ / ۸ /۱۳۹۵ سفر حلب
✍️خاطره ای از ملاقات شگفت انگیز امام خامنه ای با عارف بزرگ آیه الله بهاءالدینی، به نقل از محافظ حضرت آقا : 🔹صبح زود تقریبا ساعت های سه ونیم، چهار صبح، رفتم منزل آیت الله «بهاءالدینی». قرار بود آقای خامنه ای از جمکران که نماز صبحشان را می خواندند، برویم منزل آقای بهاءالدینی. من با چندتا از دوستان در خانه را زدیم. آقاعبدالله، پسر آقای بهاءالدینی، آمد دم در. بهشان عرض کردم من شاه پسندی هستم از دفتر حفاظت آقا. آقای خامنه ای قرار است که خدمت آقا برسند. 🔸آقاعبدالله هم در را باز کردند و ما رفتیم بالا. هنوز ساعت چهار صبح نشده بود. آقای بهاءالدینی تقریبا لباس تنشان بود و مهیا و منتظر کسی بود. دست گذاشتم به سینه ام و خدمتشان عرض ادب کردم. احوالی از ما پرسیدند و گفتند: خب، آسیدعلی آقای ما کجاست؟ 🔹این حرف آقا، قبل از این بود که من حرفی بزنم. گفتم: جمکران هستند. از آن جا که حرکت کنند، قرار است خدمت شما برسند. 🔹گفتند: این جوری نگویید. ایشان اجلّ بر این هستند که خدمت من برسند؛ ایشان دارند لطف می کنند؛ ایشان بزرگواری می کنند، قدم می گذارند بر منزل ما. رونق منزل ماست... بعد نشستیم چند دقیقه ای تا اسکورت حرکت کند. اسکورت تماس گرفتند که شما حاضرید؟ 🔸گفتیم: بله. گفتند: پس ما راه افتادیم. اما آقای بهاءالدینی به ما گفتند که آقای خامنه ای از آن جا حرکت نکردند! نگاه کردم، یک خورده به من برخورد. من بی سیم دستم است و تماس دارم. مثلاً می دانم چه خبر است دیگر. رفتم بالکن و به «مجتبی حیاتی»، فرمانده مان بی سیم زدم و گفتم: آقا حرکت کردند؟ 🔹گفتند: نه! آقا رفتند توی گودی داخل محراب مسجد جمکران، آن جایند؛ الآن حرکت می کنیم. دیدیم آقای بهاءالدینی می داند که آقا حرکت نکردند. به ایشان گفتم: بله، آقا حرکت نکرده اند. چند دقیقه ای گذشت و این ها دوباره تماس گرفتند. گفتم: حرکت کردند. آقای بهاءالدینی گفتند: بله! حرکت کردند. 🔸چند دقیقه بعد آقا در خانه رسیدند و از پشت بی سیم تأکید زیادی به من داشتند که مزاحم ایشان نشوید؛ یعنی حتی توی خانه خیلی اذیت و آزار برای ایشان نداشته باشید. 🔹محافظ ها را برداشتیم بردیم بیرون و خانه را خلوت تر کردیم. آقا با تعدادی از همراه ها وارد منزل آقای بهاءالدینی شدند. آقای بهاءالدینی آمدند تا از پله های خانه ـ که پله های خیلی درب وداغانی هم بود و تقریباً آدم جوان هم شاید زمین بخورد ـ، بیایند پائین. آقای خامنه ای تند آمدند بالا و توی بالکن به هم رسیدند. آقا برگشتند با یک عصبانیت به من نگاه کردند، انگاری که من تخلف کردم و مزاحم آقای بهاءالدینی شده ام. آقای بهاءالدینی نگاه کردند و گفتند: آقا به این بچه ها چیزی نگویید. این طفلکی ها هیچی به من نگفتند. من دیشب تا حالا منتظر شما هستم. من دیشب نخوابیدم اصلاً. 🔸آقای بهاء الدینی می خواستند که دست آقا را ببوسند. آقا هم نمی گذاشتند. آقای بهاءالدینی فرمودند: درست است که شما جوانید و زور هم دارید و قدرت در حد، ولی ما پیر شدیم، ولی این جوری ها هم نیست؛ من یک خواهشی ازت دارم، بگذارید من دستتان را ببوسم که فردا به مادرتان حضرت زهرا(س) بگویم دست ولی ام را بوسیدم. 🔹وقتی نشستیم، آقای بهاءالدینی از آن دم در ورودی چشم می انداخت نگاه می کرد. آن هایی که یک چیزهایی می دانستند نزدیک بود قلبشان از توی سینه شان بزند بیرون. همه ترسیدند. ایشان چی می بیند ماها را؟ ما که مطمئن بودیم. 🔸به آقای خامنه ای گفتند: آقا من شنیده بودم شما مراقبید و مواظبید، ولی نمی دانستم این قدر؛ الحمدلله الحمدلله. چیزهایی را به قاعده خوب می بینم، خوب اند. 🔹بعد دربارة بچه های آقا صحبت کردند؛ دربارة آقامصطفی، آقامجتبی، آقامسعود، آقامیثم گفتند. آن آقا پسرهای بزرگ تان را بارها دیدم، الحق که مثل خودتان اند. آن دوتا بچه های کوچک ترتان را من ندیده بودم، همین چند روز پیش دیدم. این ها هم الحمدلله خیلی اهل اند، خیلی خوب اند. 🔸بعد آقا به بچه ها اشاره کردند و بچه ها آمدند. تک تک پاسدارها و محافظین و دفتری هایی که بودند، دست آقا را بوسیدیم و خداحافظی کردیم آمدیم بیرون. یعنی دیدگاه شخصی مثل آقای بهاءالدینی، دیدگاه شخصیتی مثل آیت الله العظمی «اراکی»، دیدگاه کسی مثل آقای حسن زاده آملی، دیدگاه آقای جوادی آملی، این ها را ماها از نزدیک با چشم خودمان دیده ایم. 🖊منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه . خاطرات آقای شاه پسندی محافظ امام خامنه‌ای مد ظله
شهری را برای رضای بنده ای نان دهند... روزی شخص نانوایی مردی با لباس کهنه و فقیرانه ای را دید که به طرف مغازش می‌آید... با خودش گفت حتما این فقیری است که می خواهد نانی را گدایی کند.وقتی آن مرد رسید گفت نان تمام شده،مرد از آنجا دور شد... دوست نانوا که آن مرد را از سر کوچه دیده بود به نانوا رسید و گفت"او را شناختی؟ نانوا گفت نه... حتما فقیری بود که نان مجانی می خاست و من به او گفتم نان تمام شده... دوست نانوا گفت وای بر تو... آن مرد استاد و زاهد بزرگ شهر است... نانوا تا فهمید به سمت زاهد دوید و گفت مرا ببخش که شما را نشناختم... و از زاهد خواهش کرد که او را به شاگردی قبول کند زاهد قبول نکرد ولی نانوا اصرار کرد که اگر مرا به شاگردی قبول کنی تمام شهر را نان مجانی دهم...زاهد به خاطر شرطش او را قبول کرد...روزی در کلاس درس نانوا از زاهد پرسید که ای شیخ"جهنم کجاست؟ شیخ گفت جهنم جاییست که تکه نانی را برای رضای خدا ندهند و شهری را برای رضای بنده ای نان دهند... 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
D1737285T12988959(Web).mp3
10.64M
موضوع: بصیرت اخلاقی سخنران: آیت الله حائری شیرازی اسلام دین ثروتمندی است. دینی که بهترین ها را دارد و شما به خود ببالید که ثروتمند و دارا هستید. بقیه چی دارند؟ اینها انجیل را تحریف کردند، تورات را تحریف کردند. چیزی جز ضرر در آنها نیست. همواره در حال جهد و تلاش باشید. یک وقت برای پسند دیگران اسلام را وارونه نبینید و بگویید اگر درست ببینم به من می خندند. وقتی که مرگ فرا رسید می فهمی چی از دست داده ای و بازیچه چی بوده ای. چقدر خدا دوست داشتنی بود. چقدر خدا پرستیدنی بود. چقدر خدا با محبت بود. چقدر خدا خوش اخلاق بود. چقدر خدا مهربون بود. چقدر خدا گناهکار را برای اینکه برگردد دوست می داشت. اما من حواسم جای دیگه ای بود. درباره وفاداری مردم به امام در مورد قبول قطعنامه گفتم تا حالا امام مانند امام حسین (علیه السلام) بود و حالا مانند امام حسن علیه السلام است. برای اینکه معلوم بشود مردم این کارها و ایثارگری هایشان به خاطر غیرت وطنی شان بوده یا به خاطر وفاداری به امامشان گفتم امام مانند امام حسن علیه السلام قبول قطعنامه کرد مردم گفتند سمعنا و اطعنا و از این پیداست که اینها به امام زمانشان علیه السلام نیز هم وفادار هستند. این همه شهید برای امام زمان علیه السلام است. اینها همه امتحاناتی است که بفهمیم امت، بعد از هزار سال تنبه پیدا کرده یا نکرده. مسئله این است. دعوا و نزاع این است. هرچه هست همه برای امام زمان علیه السلام است. رابطه ما با امام زمان علیه السلام چگونه است. آیا ما قدر می دانیم یا در عالم خودمان هستیم. 🌷 @nedaye_tahzib
🍂سلسله مباحث: راه و رسم طلبگی شماره ۲۲ موضوع: بایسته‏های طلبگی / قسمت سوم / کارآمدی و توانمندی طلبه با ورود به طلبگی، از میان خدمات مختلف اجتماعی، «خدمات فرهنگی (آموزشی ـ پرورشی) مربوط به حوزة دین» را برگزیده است؛ ثبت نام در حوزة علمیه به معنی اعلام آمادگی برای حضور در صف مقدم حرکت‏های تعلیمی و تربیتی در گسترة آموزه‏های اسلامی است. طلبه به عنوان یک عنصر فرهنگی، از فهرست طولانی نیازهای انسان، مهم‌ترین نیاز، یعنی نیاز به وحی و معنویت را برگزیده است تا با همّت، مجاهدت و پایداری، این نیاز تودة انسان‌ها را تأمین کند. طلبه در امتداد حرکت پیامبران، آن آموزگاران کتاب و حکمت و مربیان سلوک توحیدی و معنویت قرار دارد و با قدم نهادن در مدرسة علمیه، رسالتی آن چنان خطیر و مسئولیتی این چنین سترگ را بر دوش گرفته است: انّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبیاءِ؛ دانشمندان دین وارثان حرکت پیامبران هستند. نبی مکرم اسلام عالمان دین را جانشینان خود خوانده و برای آنان دعا کرده است: رَحِمَ اللهُ خُلَفائی.. . الّذینَ یحیونَ سُنّتی وَ یعَلّمونَها عِبادَ اللهِ؛ خداوند جانشیان مرا رحمت کند؛ آنان که سنت مرا زنده نگاه می‏دارند و آن را به بندگان خدا می‏آموزند. بدین ترتیب، طلبه هرگز نمی‏تواند فارغ از خلأها و آسیب‏های اجتماعی و بدون توجه به انحرافات فکری و احتیاجات فرهنگی، روزگار بگذراند. طلبه براساس هویت تعریف شده صنفی خود، باید در قبال خدمات فراوانی که از دستان پر مهر اجتماع دریافت می‏دارد، صادقانه و پر تلاش به آنان خدمت کند؛ آیات خدا را تلاوت کند. دین، کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد و در تهذیب و تزکیه نفوس بکوشد؛ یتلوا عَلَیهِم آیاتِک وَ یعَلّمُهُمُ الکتابَ وَ الحِکمَةَ وَ یزَکیهِم؛ و هر چه توان طلبه در ارائه چنین خدماتی بیشتر باشد، ارزش اجتماعی او بیشتر است. پیش از این گفتیم که هر انسان، در قبال مسئولیتی که در اجتماع بر دوش دارد، باید دو گام بزرگ بردارد: نخست انتخاب یک خدمت مؤثر اجتماعی، متناسب با توان خود که بهرة فراوانی به جامعه بشری ارزانی دارد. دوم ارتقای سطح کیفیت این خدمات، تا اندازه ممکن. طلبه در انتخاب مسیر اصلی و ترجیح حوائج معنوی و فرهنگی بر حوائج مادی، بسیار خوش سلیقه عمل کرده و شاهراه حرکت خود را به درستی برگزیده؛ از این رو در گام نخست، موفق بوده است؛ اکنون وظیفه دارد تا در گام دوم، کارآمدی خود را افزایش و حوزة تأثیر خود را در موضوعی که برگزیده گسترش بخشد. شخصیت‏های بزرگ ـ حوزوی یا غیر حوزوی ـ که در سلوک روحانی و خودسازی معنوی موفق بوده‏اند، ولی گوشة عزلت گزیده و به جهت ناتوانی، از انجام خدمات فرهنگی و اجتماعی طفره رفته‏اند، گنجینه‏های پنهان و ذخایر خاموشی هستند که تنها نیمی از راه را پیموده‏اند؛ آنان محیط اطراف خود را روشن نمی‏کنند، گرهی از کار مردم نمی‏گشایند و باری از دوش جامعه بر نمی‏دارند. اینها گرچه ارزش‏های فردی فراوانی اندوخته، اما نخست اینکه در تأمین رضای خدا و امام عصر موفق نبوده‏اند و سپس الگوی کاملی برای طراحی سیمای آینده طلبه نیستند. الگوی کامل طلبه باید هر سه ویژگی «عالم»، «ربانی»، و «کارآمد» را با هم داشته باشد و به گونه‏ای باشد که اگر از میان امت اسلامی برود ضایعه‏ای جبران‏ناپذیر بر پیکر اجتماع وارد‌اید. یعنی وجود او چنان برای جامعه پر فایده و ارزشمند باشد که جای خالی او را هیچ چیز دیگر پر نکند. ما قَبَضَ اللهُ تَعالی عالِماً مِن هذِهِ الأمّة إلا کانُ ثَغرةً فی الاسلامِ، لاتَسُدُّ ثُلمَتُهُ إلی یومِ القِیامَةِ.  خدای تعالی جان عالِمی از این امت را نمی‏گیرد مگر آنکه شکافی در اسلام پدید‌اید که تا روز قیامت پر نمی‏گردد. پیامبر خدا فرمودند: العِلمُ حَیاةُ الاسلامِ وَ عِمادُ الدّینِ دانش مایه حیات اسلام و نگه دارندة ایمان است. همچنین فرمودند: مَن طَلَبَ باباً مِنَ العِلمِ لِیُحییَ بِهِ الاسلامَ کانَ بَینَهُ وَ بَینَ الأنبِیاءِ دَرَجَةً فِی الجَنَّةِ. هرکس باب علمی جستجو کند تا اسلام را به آن زنده گرداند، میان او و پیامبران در بهشت تنها یک درجه فاصله باشد. از امام صادق نیز نقل شده است: عُلَماءُ شیعَتِنا مُرابِطونَ بِالثَّغرِ الَّذی یَلی إبلیسُ وَ عَفاریتُهُ یَمنَعونَهُم عَنِ الخُروجِ عَلی ضُعَفاءِ شیعَتِنا وَ عَن أن یتَسَلّطَ عَلَیهِم إبلیسُ وَ شیعَتُهُ. دانشمندان شیعه پاسداران مرزی هستند که ابلیس و شیاطین به آن نزدیک می‏شوند و آنها را از حمله و تسلط بر شیعیان ضعیف باز می‏دارند. بنابراین وجود عالمان دین باید موجب سرزندگی اسلام و حفاظت ایمان باشد و اگر این فایده بر وجود آنان مترتب نشود علم مورد رضای پیامبر را نیاموخته‏اند 🌷 @nedaye_tahzibtahzib-howzeh.com