eitaa logo
دوستانه
358 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
12.1هزار ویدیو
344 فایل
بشتابیم سحر نزدیک است. *کپی مطالب با ذکر صلوات برای ظهور، آزاد است*
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مدیر نماوا: ‏بی اخلاق‌‌تراز هنرمندان و بازیگران ندیده‌ام ▪️محمدحسن شانه‌ساززاده مؤسس شاتل و نایب‌رئیس هیئت‌مدیره نماوا:۲۰۰۰میلیارد تومان روی نماوا سرمایه گذاری کرده‌ایم. هر قسمت یک سریال معمولی ۳میلیارد و هر قسمت سریال سووشون ۸میلیارد شده است. بی‌اخلاق‌تر و بی‌تعهدتر از بازیگران و هنرمندان ندیده‌ام! پول بده هرکاری می‌کنند!😮‍💨🤦 ❌ بعد می‌گن آخوندا پول مردم رو می‌خورن... اربعین و مراسم مذهبی، می‌گن چقدر خرج می‌کنین، به فقرا بدین... چقدر مسجد و حسینه... خدا وکیلی اینا به یه دردی می‌خوردن، این فیلمای بی‌سروته با محتواهای تکراری چه حاصلی دارن؟ تازه اگه تخریب نداشته باشن 🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d @beshetabim
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
⭕️بالاییا به پایینیا میگن دزد! دنیای وارونه😕 🆔 @pedarefetneh 🔜
📌سالروز غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، 🔹️ سردار مدافع حرم حاج درشب ۲۱ ماه رمضان سال پیش آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh @beshetabim
🔹️ ماموریت ویژه سردار برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ :* ◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. ◇ بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. ◇ به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟" ◇ می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. ◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید. ◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. ◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!" ◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"* ◇ حاج سعیدحرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"* ◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" ◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم." ◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد. 🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. ◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم. ◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند. 🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."* ◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"* ◇ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ ◇ گفتم: "حاج‌آقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش." ◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بی‌بی که بگو." ◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام." ◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."* 🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!*😭😭 هدیه نثار ارواح مطهرشان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh @beshetabim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستايش امامان از حضرت عبدالعظیم:* *1️⃣ امام هادی علیه السلام: مَرحَباً بِکَ یا أبَاالقاسِمِ أنتَ وَلِیُّنا حَقاً؛ ای ابوالقاسم ! خوش آمدی ، تو حقیقتاً دوستدار ما هستی.* *2️⃣ امام هادی‏ علیه السلام به حمّاد رازی: هرگاه در قلمرو خود در کار دین به مشکلی دچار شدی، آن را با عبد العظیم حسنی در میان بگذار.* *3️⃣ امام هادی علیه السلام: اما انَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدُالْعَظیم عنْدَکُمْ، لَکُنْتَ کَمَنْ زارَ الْحُسَیْنَ علیه السّلام؛ اگر قبر حضرت عبدالعظیم (علیه‌السّلام) را که نزد شماست زیارت می‌کردی، مثل کسی بودی که امام حسین علیه‌السّلام را زیارت کرده باشد.* *4️⃣ امام رضا علیه السلام: اى عبد العظيم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو كه:* *شيطان را به دل های خود راه ندهند، ايشان را به راستگويى و امانتدارى سفارش كن، به آنان توصيه كن كه خاموشى گزينند و بحث و جدل در کارهای بیهوده را رها کنند، به یکدیگر روی آورند، و به دیدار هم روند، زیرا این کارها سبب تقرّب و نزدیکی آنها به من می‌شود، خود را مشغول ریختن آبروی یکدیگر نکنند، که من با خود عهد کرده‌ام، هرکس مرتکب چنین کاری شود و یکی از دوستانم را ناراحت و خشمگین سازد، از خداوند بخواهم که در دنيا سخت‌ترين عذاب را به او بچشاند، و چنین فردی در آخرت از زیانکاران خواهد بود!...* @beshetabim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کس نمی داند در این بحر عمیق سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق خیلی با مردم با احتیاط در ارتباط باشید! 🔰پیام مرحوم آیة الله العظمی حاج آقا میرزا محمد حسین نائینی از عالم برزخ ... به نقل از مرحوم علامه محمد تقی جعفری، از مرحوم آیت الله العظمی خوئی (اعلی الله مقامهم الشریف و رضوانه و رحمته) https://eitaa.com/joinchat/108397252Cbb14875be0 @beshetabim
♦️"خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"❤️ من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، علی! میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف گدایی می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد. شب می گفت مامان! چرا پاهایت تاول زده؟ می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست مادر ! وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم. علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!" یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟! وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب میگذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوی نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم... مستاصل آمدم در خیابان گفتم خدایا امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟ برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه امد گفت مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده! خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ... علی که بزرگ شد جنگ شد می رفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد، به چشم حاج قاسم که فرمانده لشکر کرمان بود آمد و او را با خودش به جبهه برد و جزو فرماندهان محوری لشکر ثار الله شد و شهید شد... بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر ! یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت منم قاسم! دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد... حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد... و قاسم پسر دیگرش از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است... بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا مادر لشکری از شهیدان راه خداست... هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله صلوات @beshetabim
💠 مرحوم آیت الله حق شناس(ره) ▫️ بالاترین تنبیه این است که نماز میخوانی و لذت نماز را نمی چشی ▫️اگرصد سال هم بگذرد ولی نفس خودت را کنترل نکنی، نگاهت را کنترل نکنی، درجا خواهی زد ▫️ طاعت بدون کنترل نفس سودی ندارد ▫️ بدان ! وقتی که ان شاءالله آمادگی پیدا کردی، شما را برای نماز شب صدا می زنند! در می زنند، تکانت می دهند، مورد عنایت پروردگار قرار می گیری ... ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🌸دین و زندگی @charehnews @beshetabim
🌹 «طالع یوسف‌اف» (با نام جهادی حاج تقی) مدافع حرم، یار شهید سلیمانی و از رزمندگان مقاومت اسلامی حسینیون، صبح امروز در زندان جمهوری آذربایجان مظلومانه به شهادت رسید. ♦️ضمن طلب علوّ درجات برای این شهید سعید از محضر پروردگار متعال، به خانواده و هم‌رزمانش تسلیت عرض می‌کنیم. https://eitaa.com/vares_ir
📢 متن کامل سروده‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که یک بیت از آن را در آستانه عملیات وعده صادق در جلسه‌ای خواندند ✍ دِلا! ز معرکه‌ی محنت و بلا مگریز چو گِردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز تو را است معجزه در کف، ز ساحران مهراس عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز تو موج غیرت و عزمی، ز بحر بیم مدار حذر ز غرش طوفان مکن ز جا مگریز ز سست عهدی ایام دلشکسته مشو نشانه باش چو پرچم، ز بادها مگریز چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز تو از تبار دلیران خیبر و بدری چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا مگریز به نوشخند منافق ز ره کناره مگیر به زهرخند معاند به انزوا مگریز چو ره به قبله‌ی امن است پایمردی کن خطا مکن، ز توهم به ناکجا مگریز چو تیر راه هدف گیر و بر هدف بنشین ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز «امین» خلق و امانت‌گزار یزدان باش به صدق کوش و خطر کن ز مدعا مگریز                                      🖼 | نسخه قابل چاپ 💻 Farsi.Khamenei.ir @beshetabim
. ▪️صَلَّی اللهُ عَلیکَ یا عَمَّ رَسولِ الله، یا سَیِّدَ الشُّهَداء به خون نشست یلی که پناه لشکر بود یلی که شیر حق و حامی پیمبر بود سیاه بود چو شب، روز کفر و شرک و نفاق همین‌که حمزه کنار رسول و حیدر بود نداشت حمزه هماورد قابلی در جنگ غیور و صف‌شکن و مؤمن و دلاور بود چو تیغ می‌زد، خیل خدا شکست نداشت که در مبارزه با خصم، ضِیغَم نر بود برای لشکر ایمان عمود بود و امید نداشت مِثلی و با لشکری برابر بود به خون نشست دریغا به ضرب نیزۀ کین! دلاوری که نبی را پناه و یاور بود شکست پشت پیمبر ز داغ سردارش غروب جنگ اُحد همچو صبح محشر بود به شأن او چه روا بود سیدالشهدا نخست گریه‌کن او بتول اطهر بود کنار حیدر اگر حمزه بود یا جعفر نصیب فاطمه کی میخ و آتش در بود؟ ✍️ @SharheAtasheDel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار افرین و احسنت به این جوونای شیعه 👏👏👏👏👏 ببینید این جوون ایرانی در مورد حجاب چی میگه @beshetabim
⭕️دانشگاه کلمبیا جاییه که افراد مشهور مثل اوبامادر آن تحصیل کردند و نسل بعدی رهبران آمریکا را تربیت میکنه.. شکست غیرقابل ترمیم یعنی هم اکنون کانون تجمع حمایت از غزه، دانشگاهای آمریکاست نمادهای گفتمان تمدن غرب یعنی حقوق بشر، آزادی بیان و دموکراسی برای اسب بازنده‌ی صهیونیست قمار شد! 🆔 @pedarefetneh 🔜 @beshetabim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمد پناهیان: دشمن با حربه کشف حجاب و بی‌عفتی ۹ هدف را در جمهوری‌اسلامی در نظر گرفته‌ 🔰 اکنون دیگر بحث یک تار مو نیست، بحث ۱ تیر است که به ۹ هدف می‌خورد... |صدای ایران 🇮🇷 VOI| https://eitaa.com/joinchat/1564672000C862dbe03c9
❌❌اصلاحیه تغییر مکان حمایت مردمی از فراجا از بوستان نجمه به حرم مطهر با توجه به حضور سردار رادان فرمانده کل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران ⭕️ مردم قم در حمایت از فراجا با حضور سردار رادان ▫️حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها صحن امام رضا علیه السلام ▫️پنجشنبه ۶ اردیبهشت ساعت ۱۶:۳۰ https://eitaa.com/SzmnTbliqat_Banovan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازتاب تنبیه موشکیِ صهیونیست‌ها در سفر رئیس‌جمهور به پاکستان 🔹استاد دانشگاه کراچی خطاب به رئیسی: شما ایرانی‌ها پادشاه و شیر جهان اسلام هستید. 🔴 👇 @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجم اردیبهشت ماه سالروز شهادت محمدرضا تورجی زاده شعری که شهید تورجی زاده با خواندنش پشت بیسیم، شهید خرازی را بیهوش کرد... محمدرضا تورجی زاده که یکی از محبان واقعی و عجیب حضرت زهرا(س) بود،در همه کارها و مشکلاتش به حضرت زهرا(س) توسل میکرد،این دفعه هم با این شعر هم حاج حسین خرازی را بیهوش کرد کد: @beshetabim
# همه_دعوتیم 🔸کارت دعوت میهمانی لاله های فردو 🔸آدرس الکترونیک 🇮🇷🇮🇷🇮🇷👇 https://digipostal.ir/crqan3l @fordoir https://eitaa.com/albom_khaterat_fordo
هدایت شده از 🌷هر روز با شهداء🌷
✅خاطراتی از شهید تورجی زاده داشت سوار تویوتا می شد که برود، رفتم جلو و گفتم: برادر تورجی می خواهم بیایم گردان یا زهرا (س). گفت: شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر می شود گردان مادرمان برای ما جا نداشته باشد؟ تا فهمید سیدم پیاده شد، خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت. یک روز هم رفتم مرخصی بگیرم. نمی داد. نقطه ضعفش را می دانستم. گفتم: شکایتت را به مادرم می کنم. از سنگر که آمدم بیرون، پا برهنه و با چشمان اشک آلود  آمده بود دنبالم. با یک برگه مرخصی سفید امضاء. گفت: هر چقدر خواستی بنویس؛ اما حرفت را پس بگیر. راوی: سید احمد نواب کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم به نقل از کتاب یا زهرا (س)، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم جلاله درباره حجاب... ♨️ مثالی زیبا از امر به معروف! 🔰 برشی از سخنرانی 🔸 دریافت نسخه با کیفیت 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir @beshetabm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ درمان عالی برای عصبانیت و خشم با طب اسلامی آیت الله ضیائی پدر ومادر عزیز که عصبی هستی لطفا حتما این کلیپ بببین و اجراکن عمر درگذر هست لحظات زیبا بساز کنار همسر وفرزندانت👨‍👩‍👧‍👦 خونتون بشه یه بهشت کوچیک روی زمین ❤️🤲😍 https://eitaa.com/tashilgareamozeshi