eitaa logo
دوستانه
358 دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
12.5هزار ویدیو
353 فایل
بشتابیم سحر نزدیک است. *کپی مطالب با ذکر صلوات برای ظهور، آزاد است*
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
‌ ♦️پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: ‌ 🔸به وسیله من هشدار داده شدید و به وسیله علی علیه‌‏السلام هدایت می‏‌یابید و به وسیله حسن احسان می‏‌شوید و به وسیله حسین خوشبخت می‏‌گردیدو بدون او بدبخت. 🌸بدانید که حسین دری از درهای بهشت است، هر کس با او دشمنی کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می‌کند. 📚البرهان فی تفسیرالقرآن،ج۳،ص۲۳۲ @Afsaran_ir
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
🏴 علیه السلام فرمودند : ‌ ‌🔰وقتی زائر امام حسین علیه السلام از منزل خود حرکت می کند، قدم او بر روی چیزی قرار نمی گیرد مگر آن که برایش دعا می کند. ‌ 📙بحارالأنوار، ج۹۸، ص۱۵ @masaf_raefipour
4_5778443541134968660.mp3
8.13M
#الأربعين_مقدمة_الظهور ۳ بزرگترین عملِ زائران #اربعین ❌تفـــکر است ! با من چکار داشته اید؟ که تمام موانع را از سرراهم برداشته اید، و تا اینجا مرا کشانده اید. @ostad_shojae
🔶 مرزهای #ایران از شدت ازدحام زائران #اربعین دیگر جای سوزن انداختن نیست.. چه فتنه ها کردند که #شیعیان نروند.. و چه شد.. #اربعین #مشایه_الاربعین #پیاده_روی_اربعین #حب_الحسین_یجمعنا #امام_حسین #کربلا #نجف #عراق #لبیک_یا_حسین #زیارت #اجتماع_اربعین #تجمع_اربعین #عاشق #عشق #لیاقت #الحسین_یجمعنا #مرز_خسروی #مرز_مهران #مرز_چذابه #مرز_شلمچه #ایرانیان
دل_سینه_زن_را_چهل_شب،_به_پابوس_یاد.mp3
9.55M
🎙دل سینه زن را چهل شب، به پابوس یاد تو بردیم (واحد) ☑️ @emame3vom 🎤 مداحی #میثم_مطیعی ▪️ #اربعین 🌴 دل سینه زن را چهل شب به پابوس یاد تو بردیم به این روضه ها خو گرفتیم به این نوحه ها دل سپردیم 🌴به آن مصحف پاره پاره که بسم اللهش مانده بر نی به آیات کهف و رقیمی که خونینْ لبش خوانده بر نی نظر کن 🌴 به این دل که چلّه نشین است پر از شوق دیدار در این اربعین است ⏯ #زمینه
🍃آیت الله فاطمی نیا : استادي داشتم كه از كبار اولياي خدا بود ، ميفرمود براي زيارت اربعين پاداشی است كه براي عمل ديگر نيست . زائر اربعين امام حسين (ع) عاقبت بخير ميشود . اين شامل ما هم كه از راه دور هستيم ، می شود. #کانال_عارفین 🆔 @Arefin
༻💠༺ نزدیکِ #اربعین ، دل جا مانده ها گرفت یک بینوا برای خودش ربنا گرفت... هرکس رسید؛ سوال کرد زائری؟ از این سوال؛ دل پرخون ما گرفت... السلام علیڪ یا اباعبدالله ✅ #عمار_نیوز 🆔 @ammar_newsir
هدایت شده از دوستانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسیمے جان‌فزا مے‌آید بوے ڪرب و بلا مے‌آید... مداحے شنیدنے از شهید حسن اردستانےلحظاتے قبل از شهادت #اربعین #شهدا @AntiBBC
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نقاشی شن زیبای فاطمه عبادی از قافله امام حسین علیه السلام در کربلا https://eitaa.com/AbietarAzDarya
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ناگفته هایی از رابطه ی ظهور امام زمان"عج"و پياده روی اربعين حسینی 💌 استاد #رائفی_پور 🔻 ظهور بسیار نزدیک است http://eitaa.com/joinchat/1868365824Cc143ee8600
دانایی دانایی: تکلیف خیس خاطره هامان چه می شود؟ چهار سالم بود . محرم ها با مادرم می رفتیم روضه خانه خوشروها ؛ یک خانه با معماری قاجاری. منبر وسط قسمت زنانه بود . دور تا دور منبر زن ها می نشستند و همه طبیعتا با چادرهای مشکی . سید می‌رفت روی پله دوم منبر می‌نشست و تمام مدت با چشم بسته حرف می‌زد. من از حرف‌های سید هیچ نمی‌فهمیدم و مدام چشم می گرداندم تا ببینم پیرمرد چای‌گردان کی به ما می‌رسد . به من که می‌رسید می‌نشستم. خم می‌شد یک سینی مربعی برنجی کهنه با یک قندان کوچک که فقط سه حبه قند تویش جا می‌شد و یک غنچه گل محمدی تزئینش بود می‌گذاشت جلویم . قندها را می‌انداختم توی چای و داغی چای حلشان می‌کرد . بعد هم می‌زدم و نوبت مادرم بود که چای را در نعلبکی بریزد و جرعه جرعه به کامم بنشاند . آقا که می‌رفت توی روضه ، همه زن ها چادرهاشان را می‌کشیدند روی صورتشان و پرهیجان‌ترین صحنه چهارسالگی‌ام گر می‌گرفت. یک همهمه غریبی از خیمه خانه خوشروها شروع می‌شد و می‌رفت توی عرش ؛ همان جایی که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است . این صحنه سوررئال ترین صحنه عمرم بود . چهارسالگی من می‌ایستاد و همه زن‌ها نشسته بودند و من زل می‌زدم به این رشته کوه‌های کوچولوی سیاه که گویی متراکم و فشرده از زمین روییده بودند و با زلزله کلمه‌های روضه سید ، تکان می‌خوردند و جلو و عقب می‌رفتند . یک وقت‌هایی هم در خانه خوشروها خوابم می‌برد و چادرم می‌شد خیمه‌ای که سایه‌اش روی شیطنت به خواب رفته‌ام می‌افتاد . یک وقت‌هایی پلک وا می‌کردم و می‌دیدم روی شانه مادرم در تاریکی زیر چادر ، انگار عقب عقب راه می‌‌رفتم و همه چیز از پشت سرم در می‌آمد و در پرسپکتیو مقابلم کوچک می شد . کاشوب در تمامی ذرات عالم است ... هشت سالم بود . هر صبح اول بوی نفت می خزید زیر پره بینی ام و مغزم هشیار می شد که نیم ساعت دیگر باید بیدار شوی . بعد صدای سوت و جوش سماور نفتی سوراسرافیل بود برای من و برادر و خواهرهایم برای شروع یک روز دیگر مدرسه . من معمولا با همان بوی نفت بیدار می‌شدم ؛ ولی دوست داشتم مادرم دست روی صورتم بکشد و یک حامدجان بگوید و دلم ضعف برود و بعد بگویم چشم بیدارم. یک لقمه نان و پنیر یا نیمروی خشک و برشته شده جلویم بخزاند و بعد راهی مدرسه ام کند . آن روزها بم ما جولانگاه کاروان های قاچاق مواد مخدر بود . ماشین لخت می‌کردند ، بچه می‌دزدیدند ، آدم گروگان می بردند و هزار ذنب لایغفر دیگر ... یک وقت‌هایی که سوز هوا زیاد بود یا خبر نا امنی‌ای چیزی در بم می‌پیچید ، صبح‌ها می‌آمد مرا برساند مدرسه . تا مدرسه‌مان راهی نبود که تاکسی و سرویس بخواهد . پیاده می‌رفتیم . بال چادرش را وا می کرد من می‌رفتم زیر چادرش و راه می‌افتادیم سمت مدرسه و وای که چه تجربه مهیبی بود . یک لایه چادر مشکی می شد امن‌ترین اتاق ضد گلوله جهان و آرامشی نجیب می خزید زیر پوست هشت سالگی ام. گاهی چادرش ضخیم بود و هیچ نمی دیدم و با کلماتش هدایت می شدم ؛ فقط می گفت جوی آب است یا سنگ است یا جدول است، تا مدرسه صدا می شنیدم و بوی مادرم که توی مشامم هوریز می‌کرد . گاهی هم چادر نازک تری انتخاب می کرد و می‌شد سایه‌هایی گنگ و مواج را دید و فکر را به هزار سمت و سو برد . زن حواسش به غرورم بود . صد دویست متری مدرسه که می‌رسیدیم، به مردانگی‌ام احترام می‌گذاشت، بال چادرش را وا می‌کرد و من دوباره پلک می‌گشودم به دنیای ترسناک و کیف می کردم از این که این قدر من را بلد است. من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم... . 37 ساله‌ام . سی‌و هفت سالگی‌ام توی روزنامه کار می‌کند . عینک می زند . کتاب می خواند . قسط دارد و شلوغی مترو رنجش می‌دهد . سی و هفت سالگی‌ام از شما چه پنهان یک چادر مادر از سالهای هشت سالگی‌ام را آورده تهران یک وقت‌هایی که خیلی دلش بگیرد، شمد می‌کند رویش و می‌خزد زیر گل‌های حالا بور شده اش و آرام اشک می ریزد . برای منی که چادر مادرش دژ محکم و استواری بوده که پناه همه دلشوره‌هایش بوده، حالا سختش است در همین روزهای سی و هفت سالگی ببیند زنی(تو بخوان دختر یک وزیر که 30 سال است وزیر است) که تا پیش از این به دوربین (بی چادر و البته با حجاب)لبخندهالیوودی می‌زده، به دلیل چنگ زدن به بیت المال و فساد مالی و ربا و ... به چنگ قانون افتاده و حالا که در جلوی دوربین ها و دادگاه و قاضی باید راجع به این 185 میلیارد تومان به مردم توضیح بدهد ، چادر مشکی سر کرده و رویش را گرفته مثل همان زن های نجیب و عاشق خانه خوشروها ... شما که همه چیز دارید! شما که در ناز و شده اید ! ما دلمان به همین خاطرات خوش است. خاطرات ما را مسخره نکنید خانم.