eitaa logo
🌹گاھ نوشٺھاے يڪ طلبھـ ـ ـ
1.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
15 فایل
﷽بسـمــ‌ اللّٰھ‌ الࢪحمنـ‌ـ ـ الࢪحیمــ ـ‌‌‌‌‌ ـ ﷻ 💢بناے مان #تولید محٺواے مفید اسٺ؛ نه ڪپے إن شاءاللھ افڪار واعمالمان مرضے حضرٺ دوسٺـ ڪھ ھرچہ گفٺیمـ جز حڪایٺ دوسـٺ؛ دࢪ همہ؏مࢪ از آن پشیمانیمـ ۩ڪپی باصلوات بر ﷴوآل مطهرش۩ ۞ارتباط @besmellaherrahmanerrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 در زنجیر 🔳حضرت را با چند دانه خرما مسموم کردند و امام بزرگوار و مظلوم و عزیز، در زیر بار سنگین غل و زنجیری که بر گردن و دست و پایشان بسته بودند، در زندان، روحش به ملکوت اعلی پیوست و به شهادت رسید. 📚 انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۶۱ (ع) تسلیت باد 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 1⃣اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان 🔻مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود: " امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم." گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!" فرمود: " ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ " گفتم:" نه، ای مولای من " فرمود: " پس چه؟ " گفتم:" دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود " امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابت‌قدم بدار سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم." ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا می‌روم. " من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست ... " منبع: بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۲۲۴، ح ۲۶ از عیون اخبارالرضا تسلیت‌باد کرامتهای بعدی حضرت در 👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 2⃣ امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان ♦️ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او ... وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم. حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم! ابویوسف و محمد بن حسن ب‍ُهت‌زده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد! زمان مرگ امری است نهانی! از کجا می‌دانست؟! سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ 💠 حضرت فرمود: این از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است ... منبع: بحارالانوار، ج۴۸، ص ۶۴ از خرائج تسلیت‌باد کرامات بعدی امام کاظم👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾 کرامات علیه السلام 3⃣امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده 🔻علی بن مغیره گوید: همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند. امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ " زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم." امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ " گفت:"آری، آری! امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد! زن با دیدن این صحنه فریاد زد:" بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! " مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند. اما امام خود را در بین مردم پنهان نمود و به راه خود ادامه داد ... منبع: بحارالانوار، ج۴۸، ص ۵۵، از بصائرالدرجات تسلیت‌باد کرامات بعدی 👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 4⃣امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی 🔷ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟" حضرت فرمودند :"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که: ✔️ امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. ✔️نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد ✔️نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند ✔️از حوادث آینده خبر بدهد و ✔️ به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید." 🔴سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود." در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد! مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید." 💠امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست. منبع: بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۴۷، از قرب الاسناد تسلیت‌باد کرامات دیگر 👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 5⃣ امام کاظم علیه السلام و خبر از آینده❗️ 🔷علی بن یقطین می گوید:امام کاظم(ع) به من فرمود: «خداوند در دستگاه سلطان (طاغوت) دوستانی را دارد که از حریم اولیای خود، به وسیله ی آن ها دفاع می کند». (جامع الرّواه، ج ٢، ص ٥٣٨) 🔷علی بن یقطین از مدافعین اولیای خدا بود در عین حال در ظاهر به امر امام به عنوان یکی از های هارون الرّشید، در دستگاه هارون، کار می کرد. (تنقیح المقال، ج ٢، ص ٣١٦). ♦️در یکی از روزها، هارون الرّشید لباس هایی به عنوان قدردانی و گرامیداشت علی بن یقطین، برای او فرستاد، که از جمله ی آنها لباس فاخر و سیاه رنگ از نوع «خَزّ» طلاباف و گرانبها بود علی بن یقطین مطابق معمول که خمس اموالش را نزد امام کاظم(ع) می‌برد، آن لباس ها را همراه خمس اموالش توسّط غلامش به خدمت امام کاظم(ع) فرستاد و تقدیم کرد. ▫️امام کاظم(ع) آنها را قبول کرد، و سپس آن لباس فاخر شاهانه و طلاباف را توسّط فرد دیگری به علی بن یقطین بازگردانید، و در نامه ای برای وی نوشت که: «این لباس مخصوص را نزد خود نگهدار و از دستت خارج نکن که روزی جریانی پیش می آید که به وجود آن نیاز شدید پیدا می کنی» ♦️علی بن یقطین، حیران شد، که چه راز در پشت پرده هست، ولی طبق دستور امام آن لباس را در جای مورد اطمینان نگه داشت. ▫️مدّتی از این جریان گذشت، بین علی بن یقطین و خادم مخصوصش، کدورتی پیش آمد و آن خادم از خانه ی او بیرون آمد تا این که در فرصتی مناسب خود را به هارون الرّشید رسانید و از «علی بن یقطین» سعایت و سخن چینی کرد و به هارون گفت: «علی بن یقطین به امامت موسی بن جعفر(ع) اعتقاد دارد و خمس مالش را در هر سال برای او می فرستد، و از جمله فلان لباس فاخر طلاباف را که شما به او داده بودید، آن را در فلان وقت برای موسی بن جعفر(ع) فرستاده است.» ♦️هارون سخت خشمگین شد و بی درنگ علی بن یقطین را جلب کرد، و با تندی به او گفت: «آن لباس خزّی سیاه را چه کردی؟!» ▫️علی بن یقطین: «آن را در کیف مخصوصی گذاشته ام و خوشبو نموده ام و صبح و شام به عنوان تبرّک، آن را باز می کنم و به آن می نگرم و سپس به جای خود می گذارم» ♦️هارون گفت: هم اکنون آن را به اینجا بیاور. ▫️علی بن یقطین همان دم یکی از غلامان را فرستاد و به او گفت: به فلان خانه برو و فلان صندوق را باز کن، و کیف مخصوص را به اینجا بیاور. غلام رفت، همان را یافت و نزد هارون آورد، هارون آن را گشود و آن لباس فاخر مخصوص را در میان آن دید که خوشبو شده و در جای بسیار خوبی نگهداری می شود، خشمش فرو نشست و به علی بن یقطین گفت: آن را به جای خود برگردان و دیگر هرگز سعایت (و گزارش ناجوانمردانه ی) افراد را درباره تو قبول نمی کنم، علاوه بر آن دستور داد جوایزی به علی بن یقطین دادند و مقرّر داشت که هر سال این جوایز را به او بدهند و سپس دستور داد تا به آن غلام سعایت کننده، هزار شلّاق بزنند. که وقتی زیر شلّاق قرار گرفت، در پانصدمین شلّاق، جان سپرد ... منبع: اعلام الوری، ص ٢٩٣ تسلیت‌باد کرامات دیگر امام_کاظم👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 1⃣اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان 🔻مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود: " امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم." گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!" فرمود: " ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ " گفتم:" نه، ای مولای من " فرمود: " پس چه؟ " گفتم:" دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود " امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابت‌قدم بدار سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم." ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا می‌روم. " من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست ... " منبع: بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۲۲۴، ح ۲۶ از عیون اخبارالرضا تسلیت‌باد کرامتهای بعدی حضرت در 👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 2⃣ امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان ♦️ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او ... وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم. حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم! ابویوسف و محمد بن حسن ب‍ُهت‌زده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد! زمان مرگ امری است نهانی! از کجا می‌دانست؟! سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ 💠 حضرت فرمود: این از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است ... منبع: بحارالانوار، ج۴۸، ص ۶۴ از خرائج تسلیت‌باد کرامات بعدی امام کاظم👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾 کرامات علیه السلام 3⃣امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده 🔻علی بن مغیره گوید: همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند. امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ " زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم." امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ " گفت:"آری، آری! امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد! زن با دیدن این صحنه فریاد زد:" بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! " مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند. اما امام خود را در بین مردم پنهان نمود و به راه خود ادامه داد ... منبع: بحارالانوار، ج۴۸، ص ۵۵، از بصائرالدرجات تسلیت‌باد کرامات بعدی 👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 4⃣امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی 🔷ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟" حضرت فرمودند :"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که: ✔️ امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. ✔️نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد ✔️نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند ✔️از حوادث آینده خبر بدهد و ✔️ به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید." 🔴سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود." در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد! مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید." 💠امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست. منبع: بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۴۷، از قرب الاسناد تسلیت‌باد کرامات دیگر 👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm
🅾کرامات علیه السلام 5⃣ امام کاظم علیه السلام و خبر از آینده❗️ 🔷علی بن یقطین می گوید:امام کاظم(ع) به من فرمود: «خداوند در دستگاه سلطان (طاغوت) دوستانی را دارد که از حریم اولیای خود، به وسیله ی آن ها دفاع می کند». (جامع الرّواه، ج ٢، ص ٥٣٨) 🔷علی بن یقطین از مدافعین اولیای خدا بود در عین حال در ظاهر به امر امام به عنوان یکی از های هارون الرّشید، در دستگاه هارون، کار می کرد. (تنقیح المقال، ج ٢، ص ٣١٦). ♦️در یکی از روزها، هارون الرّشید لباس هایی به عنوان قدردانی و گرامیداشت علی بن یقطین، برای او فرستاد، که از جمله ی آنها لباس فاخر و سیاه رنگ از نوع «خَزّ» طلاباف و گرانبها بود علی بن یقطین مطابق معمول که خمس اموالش را نزد امام کاظم(ع) می‌برد، آن لباس ها را همراه خمس اموالش توسّط غلامش به خدمت امام کاظم(ع) فرستاد و تقدیم کرد. ▫️امام کاظم(ع) آنها را قبول کرد، و سپس آن لباس فاخر شاهانه و طلاباف را توسّط فرد دیگری به علی بن یقطین بازگردانید، و در نامه ای برای وی نوشت که: «این لباس مخصوص را نزد خود نگهدار و از دستت خارج نکن که روزی جریانی پیش می آید که به وجود آن نیاز شدید پیدا می کنی» ♦️علی بن یقطین، حیران شد، که چه راز در پشت پرده هست، ولی طبق دستور امام آن لباس را در جای مورد اطمینان نگه داشت. ▫️مدّتی از این جریان گذشت، بین علی بن یقطین و خادم مخصوصش، کدورتی پیش آمد و آن خادم از خانه ی او بیرون آمد تا این که در فرصتی مناسب خود را به هارون الرّشید رسانید و از «علی بن یقطین» سعایت و سخن چینی کرد و به هارون گفت: «علی بن یقطین به امامت موسی بن جعفر(ع) اعتقاد دارد و خمس مالش را در هر سال برای او می فرستد، و از جمله فلان لباس فاخر طلاباف را که شما به او داده بودید، آن را در فلان وقت برای موسی بن جعفر(ع) فرستاده است.» ♦️هارون سخت خشمگین شد و بی درنگ علی بن یقطین را جلب کرد، و با تندی به او گفت: «آن لباس خزّی سیاه را چه کردی؟!» ▫️علی بن یقطین: «آن را در کیف مخصوصی گذاشته ام و خوشبو نموده ام و صبح و شام به عنوان تبرّک، آن را باز می کنم و به آن می نگرم و سپس به جای خود می گذارم» ♦️هارون گفت: هم اکنون آن را به اینجا بیاور. ▫️علی بن یقطین همان دم یکی از غلامان را فرستاد و به او گفت: به فلان خانه برو و فلان صندوق را باز کن، و کیف مخصوص را به اینجا بیاور. غلام رفت، همان را یافت و نزد هارون آورد، هارون آن را گشود و آن لباس فاخر مخصوص را در میان آن دید که خوشبو شده و در جای بسیار خوبی نگهداری می شود، خشمش فرو نشست و به علی بن یقطین گفت: آن را به جای خود برگردان و دیگر هرگز سعایت (و گزارش ناجوانمردانه ی) افراد را درباره تو قبول نمی کنم، علاوه بر آن دستور داد جوایزی به علی بن یقطین دادند و مقرّر داشت که هر سال این جوایز را به او بدهند و سپس دستور داد تا به آن غلام سعایت کننده، هزار شلّاق بزنند. که وقتی زیر شلّاق قرار گرفت، در پانصدمین شلّاق، جان سپرد ... منبع: اعلام الوری، ص ٢٩٣ تسلیت‌باد کرامات دیگر امام_کاظم👇 🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ ‌ 🍀 @besmellaherrahmanerrahimm