#مادرانه
💕💕💕
🔰دنیای مادرانه
❤️باید مادر شوی تا ببینی چطور رحمتت بر غضبت پیشی می گیرد....
💕مادر باشی، کودکت سرما بخورد، با گلوی ملتهب و سرفه های دلخراش، پایش را بکند در یک کفش که همین الان بستنی می خواهم!
😌” نه” گفتنت دیدن دارد.
زرنگ باشی در همان دیالوگ کوتاه دو حرفی، معنای صلاح و مصلحت را می فهمی....!!!👌
⛔️بستنی که نمی خری، هیچ! یک قاشق شربت اکسپکتورانت هم می ریزی توی حلقش. زهر هلاهلیست برای خودش!
😓👆
👈حواست جمع باشد حکمت می آموزی....
💉امان از آن روزی که دکتر برای دلبندت آمپول تجویز کند،
😬سقف و دیوار درمانگاه ها شاهدند چه مقدمه ها چیده ای چه وعده ها داده ای
تا کودکت راضی شود روی تخت تزریقات بخوابد و این رنج کوتاه را تحمل کند.
🔸تو باور می کنی؟!….
باور می کنی ارحم الراحمین عالم، بی مقدمه و بدون تمهیدات لازم میان رنج های خُرد و کلان روزگار، رهایت کرده باشد.
❓
🔹من یقین دارم بی تاب است، هی می آید از لایِ درِ نیمه باز دنیا به تو نگاه می کند، دلداری ات می دهد؛
😔😢
✔️“آرام باش… چیزی نیست… تمام شد. یک کمِ دیگر صبر کنی، از این رنج راحت می شوی، بعدش برایت چنین و چنان می کنم.”
🕊اما سیمرغِ دردناک ترین لحظه مادری، می رسد به وقتی که کودکت در گوشِ مهمان چیزی بگوید و مهمان به او پولی بدهد....
🔻آتش می گیری، با خودت کلنجار می روی، دو دو تا چهار تا می کنی، “من که همه نیازهایش را برطرف می کنم، چرا آبرویم را برد، به غیر، توجه نشان داد".
😭🔥😔
🔶این ها همه خداشناسی ست، توحید است. کافی ست مادری را تجربه کنی تا برایت ملموس تر شوند.
🔰زنانی که خود خواسته فرزند نمی آورند در واقع خویشتن را از دانشگاه مهم خداشناسی محروم می کنند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🆔 @besooyezohur
#حکایت
💢دعای مادر
✍️روزی از ابو سعید ابوالخیر سوال کردند :
این حُسن شهرت را از کجا آوردی ؟
ابوسعید گفت :
شبی مادر از من آب خواست،
دقایقی طول کشید تا آب آوردم،
وقتی به کنارش رفتم،
خواب، مادر را در ربوده بود،
دلم نیامد که بیدارش کنم،
به کنارش نشستم تا پگاه،
مادر چشمان خویش را باز کرد
وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید،
پی به ماجرا برد
و گفت:
فرزندم، امیدوارم که نامت عالمگیر شود"
بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون یک دعای مادر میداند ...
#مادرانه
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🆔 @besooyezohur
#سبک_زندگی_اسلامی
🏴 اینجا؛ مرکز دنیا
💕 * روایتهای #مادرانه *
👶 دست کوچکش را کشید روی صورتم. «مامان گریه کنی ناراحت میشما».
چوبشور را نشانش دادم. گفتم:«دخترم بیا خوراکی بخور» اینكار حواسش را از گریهی من پرت نمیکرد. برای او گریهی روضه با گریهِ برای بستنی فرق نداشت. عمر دو سالونیمهاش اجازه نمیداد این موقعیت را، این حالم را درک کند.
📅 تمام روزهای بارداری برای آیندهاش برنامه ریختم. برای تکتک روزهای زندگیاش نقشه داشتم. برای تغذیه، بازی، لالایی و قصه، حرف زدن و ارتباط گرفتن. هدفم آسان بود و سخت.
میخواستم یک آدم خوب تربیت کنم. اگر بندهی خوب خدا میشد هرجا که میرفت مفید بود. همین کافی بود اما حضور من کافی نبود. باید بین آدمهای خوب هم میرفتیم. مسجد و جلسات قرآن به ذهنم رسید.
ایام شادی و عزای مذهبی را از تقویم درآوردم. گفتم وقتی ششماهه است میرویم مجلس روضه با اشک شیرش میدهم. وقتی هشتماهه بشود در مجلس جشن و مولودی هستیم. شادی را هم میبیند. مسجد هم میرویم.
🙇♀️ وقتی اینها را میچیدم نمیدانستم بچهی بیقراری خواهم داشت که صبح تا شب بغل میخواهد و شب تا صبح شیر میخورد و در حسرت خواب خواهم ماند.
چه میدانستم عدل وقتی میخواهم از خانه خارج شوم دستشویی میکند و بعدش باید یک ربع صبر کنم و بعد پوشکش کنم. بعد از پوشک گرسنهاش میشود و وقتی سیرش میکنم باید آروغش را بگیرم. فکر نمیکردم که بین اینهمه عجله، وقتی دارم توی بغلم آروغش را میگیرم او آرام بخوابد و هیچ اهمیت ندهد که میخواستم مسجد برویم.
این را هم نمیدانستم که وقتی میگذارمش توی رختخواب و آرام توی خواب میخندد، همهی الویتهایم یکباره تغییر میکنند و مهمترین چیز میشود آرامش او.
💢 برنامهام آنطور که چیده بودم پیش نرفت. در شلوغی بیتاب میشد. خانهی ما حسینیهمان شد. مجالس را از تلویزیون میدیدیم. به آرامش فرزندم میارزید.
❇️ بزرگتر شد و آمده بودیم به یکی از مجالس بزرگ روضه برویم. موقع سخنرانی با وسایل نقاشیاش مشغول بود اما روضه شروع شد. به سنی رسیده بود که گریهی بقیه را متوجه شود.
دستهای کوچکش روی صورتم بود و میگفت گریه نکنم. قبل اینکه چراغها را خاموش کنند بلند شدیم. رفتیم بیرون، در پیادهرو جایی نزدیک خیابان زیرانداز پهن کردم و نشستیم.
📣صدای روضهخوان ضعیف شد. سرم را به دیوار تکیه دادم و سعی کردم صدارا بشنوم. نگاهم به دخترم افتاد. پیادهرو روشن بود. دخترم خوشحال دراز کشیده بودو نقاشی میکشید.
قلبم آرام شد. اینجایی که نشسته بودیم مرکز دنیا بود.
🌱 #مهارتهای_زندگی
💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
مهم نیست
چند سالت باشه
هرجا كه مادرت
دستت را رها کند
بي شك
گم میشوى...
🆔 @besooyezohur
#راه_امام_کلام_امام
💞 #مادرانه 💞
💢شرف مادرى
🔸 امام خمینی(ره):
💚شما خانمها شرف مادرى داريد، كه در اين شرف از مردها جلو هستيد؛ و مسئوليت تربيت بچه در دامن خودتان داريد.
🎓اول مدرسه اى كه بچه دارد، دامن مادر است. مادرِ خوب، بچه خوب تربيت مى كند؛ و خداى نخواسته، اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان توى دامن مادر، منحرف بيرون مى آيد.
👈و چون بچه ها آن علاقه اى كه به مادر دارند به هيچكس ندارند، و در دامن مادر كه هستند تمام ... آرزوهايى كه دارند خلاصه مى شود در مادر و همهچيز را در مادر مى بينند، حرف مادر، خُلق مادر، عمل مادر، در بچه ها اثر دارد.
📚صحیفه امام؛ ج7؛ ص283 | قم؛ 24 اردیبهشت 1358
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
💖چه تاثیر دلنشینی دارد
” غصه نخور ، درست میشود ” گفتن های مادر ،
اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد👌
مادر روزت مبارک 💐
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
از بهترین خوابهایی که داشتم اونایی بود که خسته دراز کشیده بودم و #مادرم #چادرش رو میکشید روم تا سرما نخورم.
از عطر چادرش مست میشدم
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که تخت دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون روی یک مُتکا میگذاشتن
عاشقانههاشون رو مثل حالا جار نمیزدن، مادرهای ما به قانع بودن افتخار میکردند
مادرهای ما یک میز پر از عطر و #لاک و ماتیک نداشتن و نیازی هم به این چیزها نداشتن
مادرهای ما با کم و زیادِ #زندگی ساختن و دَم نزدن صبور بودن و عاشقانه زندگی کردن
نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند
با دستهاشون جوری کتلت درست میکردند که دوست داشتی انگشتات رو هم باهاشون بخوری
مادرهای ما واقعی بودند.
سلامتی همه #مادرها صلوات
🆔 @besooyezohur
این زیباترین کافه دنیا بود😍
زمستانهای پر از برف❄️
با همان علاءالدین های دود زده
با همان قوریهای بند زده
لبخند مادر💜
چینهای گوشه چشمانش
مادر کافه چی نبود، عشق بود❣️
#مادرانه
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
🌹
مادرش الزایمر داشت...
بهش گفت مادر یه بیماری داری ,باید بخاطر همین ببرمت آسایشگاه سالمندان ...
مادر گفت :چه بیماریی؟
گفت:آلزایمر...
گفت :چی هست...
گفت :یعنی همه چیو فراموش میکنی...
گفت مثل اینکه خودتم همین بیماریو داری
گفت: چطور..؟؟
گفت : انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی،قامت خم کردم تا قد راست کنی..
پسر رفت توی فکر...
برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش...
گفت : برای چی؟
گفت : به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر گفت:
من که چیزی یادم نمیاد!!!
#پدر_و_مادر
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
#حتما_بخوونيد👇🏻
💜مادرهای ما ...
از نسل مادرهایی هستند که تخت دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون ،روی یک متکا میذاشتن....
💞عاشقانه هاشون رو جااااار نمیزدن .....
🌀مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که به قناعت وقانع بودن افتخار میکردند .......
🌺مادرهای ما یک میز پر از عطر ولاک و سرخاب وماتیک نداشتن اما بعد از حمام لپهاشون گل می انداخت و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب میداد ...........
🍂مادرهای ما با کم وزیادِ زندگی ساختن و دَم نزدن ...صبور بودن...
🎂کیک تولدو کادو ولنتاین وسالگرد ازدواج نداشتن اما خنده هاشون عمیق واز ته دل بود .......
🌸مادرهای ما هود و ماکروفرو ظرفشویی نداشتن اما خونه هاشون همیشه بوی تمیزی میداد .....
🍲عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد .....سبزی و نون تازشون همیشه تو سفره بود .....شیشه های ترشیشون روی طاقچه چیده بود ....
🍪نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند با دستهاشون کتلت درست میکردند اونقدر خوشمزه که انگشتامون رو هم باهاش میخوردیم ......
💚مادرهای ما واقعی بودند ......
زنده هاشون موندگار و رفته هاشون بهشتی❤️
💞✨🍃💞✨🍃💞✨🍃💞✨🍃
🆔 @besooyezohur
✨﷽✨
#مادرانه
🌼مـــادرم گــوشی انــدروید نــدارد
ولی همیشه در دسـترس ماست
از بازار هیچ گزینه ای را دانلود نمیکند
ولی با زنبیل هنــوز نان داغ را برای صبحانه ما ميخرد
محــبتش همیشه به روز است
تـــب کنم ،برایم میمیــرد
هرگز بی پاسخم نمیگذارد
درد دلم را گوش میدهد
سایلنت نمیکند
دایــــورت نمیکند
تا ببیند سردم شده
لایــــــــک نمیــکند
پــتو را به رویم میکشد
مــادرم گوشی اندروید ندارد
تلفن ثابت خانه ما به هوای مادرم
وصل است هــنوز
مــن بیرون باشم دلشوره دارد
زنگ میزند
ساعــت آف مرا چــک نمیکند
غــُـر میزند
که مــبادا چشم هایم درد بگیرد
فالوورهای مادرم
من،خواهر و برادرهایم هستیم
اینـــستاگــرام ندارد ولي
هــنوز دایرکت ما بچه ها با مادرمان همان فضای آشپزخانه است
و درددل هایی از جنس مادرانه
ولی مادرمان چند سالی است خیلی تنـــهاست
چون ما
گوشــیمان اندروید است
ما اینتـرنت داریم
تلــگرام داریم
اینستاگرام داریم
کلا کار داریم
وقت نداریم یك لحظه صبر کن شده جواب مادر وقتی صدایمان میزند
چقــدر این مادرها مهـربانند
مــن در عـجبم با چقدر صبـر و مهر و محبت
میـتوان #مادر بود
#قدر_بدانیم
💞✨🍃💞✨🍃💞✨🍃💞✨🍃
🆔 @besooyezohur
این زیباترین کافه دنیا بود😍
زمستانهای پر از برف❄️
با همان علاءالدین های دود زده
با همان قوریهای بند زده
لبخند مادر💜
چینهای گوشه چشمانش
مادر کافه چی نبود، عشق بود❣️
#مادرانه
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
🌹
مادرش الزایمر داشت...
بهش گفت مادر یه بیماری داری ,باید بخاطر همین ببرمت آسایشگاه سالمندان ...
مادر گفت :چه بیماریی؟
گفت:آلزایمر...
گفت :چی هست...
گفت :یعنی همه چیو فراموش میکنی...
گفت مثل اینکه خودتم همین بیماریو داری
گفت: چطور..؟؟
گفت : انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی،قامت خم کردم تا قد راست کنی..
پسر رفت توی فکر...
برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش...
گفت : برای چی؟
گفت : به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر گفت:
من که چیزی یادم نمیاد!!!
#پدر_و_مادر
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
💞مادران محبتشان را از هیچکس دریغ نمیکنند
🔹مادری که برای کارمندای اداره برق اسپند دود میکنه تا حین کار از بلا به دور باشن
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
✍ از مادری پرسیدند:
🔖کدام فرزندت را بیشتر دوست داری❓
🔊 #مادر گفت:
👈 بیمارِ آنها را تا وقتیکه خوب شود،
👈 غایب را تا وقتیکه بازگردد،
👈 کوچکترین را تا وقتیکه بزرگ شود،
👈 وهمه آنها را تا وقتیکه بمیرم💔
🆔 @besooyezohur
#مادرانه
🎁🎀
تندیس مظلوم ترين آفریده ها، ميرسه به #مادر، سحر از همه زودتر بیدار میشه و سحری درست میکنه و...
زمان غروب هم با دهان روزه برای همه غذا درست ميكنه .. ❤️
🆔 @besooyezohur