eitaa logo
بسوی ظهور🌱
161 دنبال‌کننده
1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
فعالیتهای مجموعه بسوی ظهور از جمله جشنها،مراسمها ، هیئت،گروه سرود کودک و نوجوان در مناسبت‌های مختلف سال را میتوانید اینجا دنبال کنید علاوه بر اینها تو این کانال میخواهیم از فرمانده جانمون مهدی(عج) و انحرافات آخرالزمانی حرف بزنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
بسوی ظهور🌱
❣قسمت یازده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨ابرو بالا کشید. زیر لب اول آخری گفت. رد شد. احساس کردم نمی توا
❣قسمت دوازده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨سر چرخاندم در آن اطراف، ببینم درمانگاه یا داروخانه پیدا می کنم یا نه، چیزی نیافتم. 🍁تعریفش را از امام، در گوشی ام نوشتم. در خیابان پیرمرد کهنسالی را دیدم به سختی ویلچری را هل می داد که زن فرتوتش نشسته بود بر آن. با یک دست، پرچم سیاهی را گرفته بود که گاهی تکانش می داد، با دست دیگر سیگار که مرتب دود می گرفت ازش. جلوی موکبی ایستاد؛ اول برای زنش چای گرفت. بعد رفت با کمی فاصله، نشست روی یک صندلی. سیگاری آتش زد، جوری پُک می زد، دود را حبس در سینه و دهان که فکر می کردی طعم و غلظت زندگی اش فقط در آن یک نخ سیگار چکانده شده. با اینکه سه سالی است که سیگار را گذاشته ام کنار، هوس سیگار کردم؛ هوس دود طعم دار. پیرمرد با دو کاسه آش و نخود برگشت که در دو دستش بود و یک پوستر آیت الله سیستانی زیر بغل. کاسه ها را داد دستم. تای پوستر را باز کرد، گفت: مرجع من. نشست. جلوتر آورد و گفت: این هم یکی از خوشبختی های شیعه است که همیشه کسی را دارد بهش رجوع کند. قبول نداری؟ با این قبول نداری ها می خواست از من تایید بگیرد. به جمله اش فکر کردم. به معنای رجوع و مرجعیت و به خوشبختی های شیعه. تشکر کردم. آن زن و شوهر پیر را نشان اش دادم که دوباره راه افتاده بودند. گفت: من از اینها زیاد دیده ام. همین ها اربعین را زیبا می کند. من پارسال یک هندی را دیدم؛ دو پا و یک دست نداشت و تنها این مسیر را می رفت. حتی تلویزیون هم نشانش داد. فیلم ساخته بودند درباره اش. کاسه خودش را برداشت. ادویه و نمک زد. چند قاشق خورد. گفت: پارسال هم چندتا ارمنی را دیدم، پیرمرد بودند. پرسیدم: شما چرا آمدید؟ مِن مِن کردند، جواب سر راستی ندادند. بعد یک نفر به من گفت: اینها احتمال می دهند حضرت مسیح اینجا ظهور کند. من هم به آرامی با قاشق نوک زدم. دوباره تشکر کردم از لطف و احسانش. کاسه نخود را هم هل دادم سمتش. به آن زوج پیر نگاه کردم؛ به قدری کند می رفتند که تا ده روز دیگر هم نمی رسیدند به کربلا. در دل درود فرستادم برایشان که همیشه در راه بودند. بعد گفتم: آن ارمنی ها واقعا برای مسیح آمده بودند؟ گفت: برای من هم عجیب بود. بالاخره هرکس اعتقادی دارد. بعد از آن، چشم من هم دنبال مسیح می گردد در بین این جماعت. هر دو مشغول آش خودمان شدیم. در آن چند دقیقه از پیرمرد چیزهای جالبی شنیده بودم؛ نمی دانستم به کدامش فکر کنم. پیرمرد عکس را گرفت سمت من و گفت: مرجع شما کی است؟ چشم در چشم شدم با آیت الله سیستانی که در پوستر خیلی جدی نگاه می کند به دوربین؛ اقتدار و اخمش آمیخته است به معنا و معنویت شیعی. ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چرا گره به کارمان می‎افتد❔ با توسل به‌ وجود مقدس ولى‎عصر<عج>💌 مطمئن باشيد كه هر مشكلى قابل حل خواهد بود. اگر امروز بعضى مشكلات لاينحل داريم براى اين است كه توسلاتمان ضعيف شده است😔... 👤آیت الله مصباح یزدی. | ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسوی ظهور🌱
❣قسمت دوازده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨سر چرخاندم در آن اطراف، ببینم درمانگاه یا داروخانه پیدا می ک
قسمت سیزده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨گفتم: من به معنای متعارف مرجع ندارم هنوز، ولی در احکام و مسائل شرعی از رساله آیت الله بهجت پیروی می کنم. 🍁ابرو بالا انداخت و گفت: چرا مرجع نداری؟ گفتم: قرآن می گوید، مرجع شما خداست. چه مرجعی بهتر از او؟ سرش را تکان داد و گفت: احسنت. احسنت. بچه کجایی؟ گفتم: از شمال آمدم؛ تالش. گفت: اسمت چی است؟ گفتم: صابر هستم. صابر خرّم. لبخندی زد، گفت: آی آقا صابر کله ماهی خور. بقاء بر میت کردی؟ حق داری. همشهری خوبی داشتید، خدا رحمتش کند، یک پارچه نور بود. بعد مزاحی کرد با رشتی ها که سر به سرم گذاشته باشد، ولی من تاکید کردم تالشی ها، گیل نیستند؛ هم جوارند با آنها. گفت: آقا صابر، تنهایی؟ مکثی کردم تا چهره حمید و میثم را تجسم کنم که هروله می کنند زودتر از هرکسی برسند به کربلا. بعد گفتم: دوستانم جلوتر هستند. من مبتلا شدم به این تاول، عقب ماندم. ناگهان یاد آن ارمنی ها افتادم که آنها هم به نوعی مبتلای مسیح اند که بعد دو هزار سال می خواهند اینجا ملاقاتش کنند. گفت: چرا؟ گفتم: بالاخره زندگی در تنهایی غلیظ تر می شود، وزن می گیرد. قاشقش را زد به کاسه نخودها، چند تایی را گذاشت توی دهانش و گفت: در این راه، همه چیز طعم دارد، حتی تنهایی. بعد نخودها را آرام آرام جوید و قورت داد: مزه تنهایی را چشیدی حتما. تنهایی در هر جا مزه خودش را دارد، ولی اینجا باید مزه امام را بدهد. سعی کن بچشی. اگر مزه امام نداد، بدان که اشتباه آمدی. دوباره از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) گفت. از اینکه فقط شیعه قائل است به اتصال زمین و آسمان. خواستم اشاره کنم به ابتلای ارمنی ها؛ آنها هم به نوعی به این اتصال توجه دارند، که منصرف شدم تا با رقیب تراشی برای شیعه حرف نیاورم روی حرف پیرمرد. چند لحظه خیره شدم به تارهای سفید ریش پیرمرد که با تکان فَکّش می لرزیدند و فکر کردم به کلماتش درباره امام. خیلی برایم عجیب بود که از امام جوری حرف می زد انگار همین الان آمده از دیدارش. گفتم: حاج آقا، من که نمی دانم ملاقات امام چه طعمی دارد. گفت: چرا؟ گفتم: چون حتی در خواب و رویا هم تجربه اش نکرده ام. گفت: این همه راه آمدی؛ یعنی هیچ برنامه ای نداری برای دیدارش؟ گفتم: شما جوری حرف می زنید، انگار امام آنجا نشسته منتظر من است. گفت: اصلا چیزی غیر از این نیست؛ ایمان، یعنی اینکه او هم منتظر نشسته برای تو. کمی نمک ریختم توی آش خودم. خودم را کشیدم عقب. تکیه دادم به دیوار تا کمی از پیرمرد فاصله بگیرم. چون احساس کردم خیلی سیطره دارد بر من و انگار ماموریت دارد هر طور شده پیامی را برساند. او کاسه نخودش را گذاشت روی حصیر ریزبافتی که کف موکب را پوشانده بود. گفتم: او چرا باید منتظر آدمی مثل من بنشیند؟ خنده ای کرد: تو پس امام را نشناختی؟ ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
14.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرچه دردنیا وآخرت می خواهید...!🌏✨ | ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
و منی که میان دردهایم تو را درمان دیدم:))!🩹✨ یابن الحسن <عج>❤️‍🩹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا کفش های پاشنه بلند خطرناک هستند دیدن این گیف علـــــمی به تمام خانم هایی که عادت به پوشیدن کفش های پاشنه بلند دارند توصیه میشه (☝🏻) سلامتی رو فدای زیبایی نکنید ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بابا . . . تو نیستے و من هر روز ؛ شیرین زبانے هایم را ، به رخ ِقاب ِعڪسِ زیبایت میڪشم ... شهید مدافع‌حرم🕊🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
می آید🚶🏻‍♂قرار دلهای بی قرار! _یاصاحبَ‌الزمان<عج>🌱 | ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتن : این همه سینه زدی🥺... گریه کردی😭... بالانرفته...😔 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌این فیلم را دست به دست کنید! همه زائران اربعین ببینند...!! 🔻یک پاسخ کامل برای این پرسش: اربعین، عبا بپوشیم؟ یا چادر؟ ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسوی ظهور🌱
❣قسمت سیزده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨گفتم: من به معنای متعارف مرجع ندارم هنوز، ولی در احکام و مسائل
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهارده ✨خواستم چیزی بگویم، دستش را بالا آورد که ساکت باشم: فرق امام و پیامبر را می دانی؟ 🍁منتظر جواب من نماند، توضیح داد: پیامبر پیام خدا را می آورد که بدهد به تو؛ ولی امام که ولی خداست، دست تو را می گیرد و می برد پیش خدا. ملتفت شدی؟ درست پیش خدا. با قاشق آشم را هم زدم. زیر لب عجب، عجبی گفتم. پیرمرد جلوتر آمد، به نجوا گفت: ببین آقاجان! شما که دنبال مرجعیت خدا هستی، حتما شنیده ای که هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلی مُرده. چشمت را باز کنی، حتما تجربه می کنی. حرف های پیرمرد، تاریکی ترمینال را آورد جلوی چشمم؛ چون همه مسائل سفر من، برمی گشت به آن تاریکی. به آن تاریکی که امکان های جلوی رویم را به کلی عوض کرد. انگار روی چشم های من پرده ای انداخته بودند تا مهران را اصفهان ببینم، من فقط آنِ آخر را دیدم. به جای اینکه به طوطی برسم سر از اینجا دربیاورم. تا اینجا یادم است بلیط اصفهان دستم بود. از بوفه، چای نبات خریدم و یک کلوچه تُرد و تازه لاهیجان. نشستم روی یک صندلی فلزی، چای را با تکه ای از کلوچه جرعه جرعه در دهان مزمزه می کردم و قورت می دادم که اعلام کردند: مسافران ساعت هفت شب اصفهان، سوار شوند. اتوبوس در حال حرکت است. از بوفه که بیرون آمدم در محوطه، دیگر متوجه چیزی نشدم، چون برق ها خاموش بودند. چند دقیقه گیج بودم. نمی دانستم کجا بروم. مسافران خیلی زیاد بودند. قدم به قدم آدم ایستاده بود. از لابه لای جمعیت به سختی رد شدم، رسیدم نزدیک اتوبوس هایی که بار می زدند. دو نفر گوشه ای نشسته بودند، با هم از خاطرات اربعین پارسال می گفتند که یکی گفت: می دانی چرا مردم این قدر دوست دارند اربعین را؟ آن یکی که اصلا هیچ چیزش مشخص نبود، جواب داد: مردم در اربعین قیامت را تجربه می کنند؛ چون قیامت، آدم ها برمی گرداند به اصل شان. این حرف گوشم را تیز کرد. آن یکی گفت: من فکر نمی کنم. ولی کشش دیگری هم هست. آدم ها فرار می کنند از اصل خودشان. جواب داد: نه اتفاقا. چون در قیامت، آدم ها هیچ راهی ندارند جز اینکه قیام کنند. گوشم را بردم سمت صدا، تا بیشتر بشنوم. صداها تبدیل شد به نجوا، بعد قطع شد. رفتم سمت صداها، کسی را پیدا نکردم. برگشتم سوار شوم. دوباره آن صداها آمد: قیامت را فقط با قائم می توان درک کرد. پاسخ داد: این را قبول دارم. مردم دنبال قائم اند. چون اوست که نجات شان می دهد. ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چند وقت پیش مشکلے داشتم و رفتم سر مزارش . کلے گله کردم که چرا حاجت همه را میدے ولے ما را نه؟! شب خوابش را دیدم. بهم گفت ، آبجے! ، من فقط وسیله ام ، ما دعاها را خدمت امام زمان (عج) 💛عرض میکنیم و حضرت برآورده میکنن. من واسطه ام ، کاره اے نیستم ، اگر چیزے میخواهید اول از امام زمان (عج) بخواهید📜... _شهیدکاظم‌ عاملو | ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
😈 شیطان از حملات ریز شروع میکند، ولی به کم راضی نیست! ابتدا ارتفاع پروازت را کم کرده و سطح هوس‌هایت را افت می‌‌دهد و بعد براحتی اصابت با کوه و سقوطت را رقم می‌زند! ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽❣ ❣﷽ 💔یوسف‌ترین‌نشانه‌ے یعقوب‌اهل‌بیتــ شد پاره پاره قلبـــ زلیخا ظہور کن... 🏴با‌پرچمی‌کہ‌نام‌ حسین‌است‌ نقش آن با مشڪ ساقی از دل دریـا ظہور کن... ✋️سلام بر تـو ای پرچم برافراشته... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین هیچ چیز قطعی نیست نه رفتن اونی که میخواد بره نه نرفتن اونی که نمیتونه بره نه حتی نرفتن کسی که نمیخواد بره تا یار که‌را خواهد و میلش به که باشد ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسوی ظهور🌱
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهارده #طوطی_و_تاول ✨خواستم چیزی بگویم، دستش را بالا آورد که ساکت باشم: فرق امام و
قسمت پانزده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨در آن تاریکی گوشی ام را درآوردم. این چند جمله را وارد کردم در صفحه یادداشت، تا سر فرصت فکر کنم. 🍁وقتی سوار شدم سالن تاریک بود. فقط چراغ های داخل اتوبوس ها نور می دادند که به سختی می توانستی صندلی ها را از آدم ها تشخیص بدهی. شاگرد راننده بدون اینکه بلیط را نگاه کند، گفت: برو آن آخر، جا هست. رفتم کنار پیرمردی نشستم که خواب بود. اتوبوس حرکت کرد. انگار منتظر من بودند. من هم حواسم پیش آن دو نفر بود که در تاریکی از قیام و قائم گفته بودند. اشاره کردم به کف پاهایم و گفتم: ما چند نفر بودیم. آنها رفتند. من پایم زخم شد. جاماندم. گفت: درود بر جاماندگان. جلوتر آمد: خدا با جاماندگان است. سرش را خم کرد. نگاه کرد به کف پاهایم. اوخی کرد و گفت: اوه! چه بلایی به سر خود آوردی؟ تو چه کار کردی با این پاها؟ انگار توی آب جوش انداختی، بعد پوستش را کندی. با لبخند گفتم: دو روز هم نشده که پیاده روی می کنم. به گوشت چاک خورده کف پایم که نگاه کرد، گفت: اینها عفونت می کند فلج می شوی، باید زودتر رسیدگی می کردی. بعد تاسف خورد از اینکه شیعه چرا باید اینقدر بی مبالات باشد نسبت به بدنش. من برای اینکه حواسم را منحرف کنم از زخم پایم، دوباره چند قاشق از آشم را خوردم. مزه اش من را به یاد امام انداخت. به یاد امامی که طعم از آسمان می آورد و به غذاها می دهد. بعد به چای روضه فکر کردم که می گویند مزه خاصی دارد، ولی من تا به حال حس اش نکرده ام. چه بسا اگر این پیرمرد تذکر نمی داد متوجه این طعم ها هم نمی شدم. به من اشاره کرد که روی بگیرم و نبینم چه کار می کند. از جیب کیفش، سوزنی درآورد، با فندک سر سوزن را داغ کرد که ضدعفونی اش کرده باشد. چند تا از تاول های باقی مانده را با حوصله سوراخ کرد. آب زیر پوستم را با دستمال پاک کرد. بعد نخ انداخت، سر نخ ها را به هم گره زد و گفت: کمی استراحت کنی خوب می شوند. به پای راستم نگاه کرد: اینها خطرناک اند. من کاری نمی توانم بکنم. حتما باید پانسمان بشوند. بعد بو کرد و گفت: فکر کنم عفونت کرده. از کوله اش محلولی درآورد و زخم اصلی را شُست. بعد گفت: ولی باید بروی درمانگاه. من بتادین ندارم. عفونت کرده. با پنبه، خون بعضی قسمت ها را گرفت و گفت: من گاز و باند ندارم برایت ببندم. حتما برو درمانگاه هلال احمر. من تشکر کردم و گفتم: فکر می کردم تاول معمولی است که خوب می شود به زودی. وسایلش را جمع کرد و گفت: من به شهرتان آمده ام. سه چهار روز هم گشته ام آنجا. جنگل های قشنگی دارد. در آن سه چهار روز همه اش در جنگل بودم. گفتم: چه کار می کردی؟ ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽❣ ❣﷽ طالبِ خونِ خدا، مَتی تَرانا وَ نَراک يابنَ مِصباح‌الـ‌هُدی، مَتی تَرانا وَ نَراک... چه شود با تو کنم گريه سرِ قبرِ حسين با حضورِ شـ‌هدا، مَتی تَرانا وَ نَراک 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اجازه می داد دانشجو اشتباه بکند. بعضا فضایی ایجاد می کرد که دانشجو از او انتقاد بکند یا سوال بپرسد و جسارت به دست بیاورد. می گفت مگر ما خودمان چجوری یاد گرفته ایم. بگذار این ها هم اشتباه بکنند تا یاد بگیرند. هیچ وقت ندیدم دانشجویی بابت یک اظهار نظر علمیِ اشتباه، از دکتر سرزنشی شنیده باشد. اشتباه را یادآوری می کرد ولی هیچ وقت تحقیر نمی کرد. ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                      
بسوی ظهور🌱
❣قسمت پانزده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨در آن تاریکی گوشی ام را درآوردم. این چند جمله را وارد کردم در
قسمت هفده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨حرف های پیرمرد، ماجرای گذشته را انداخت روی زبانم: سه سال پیش آمدم پیاده روی که متاسفانه نمی دانم چرا ناگهان مرز مهران را بستند. ما ماندیم پشت مرز. 🍁حدود سه هزار نفر بودیم. یک شبانه روز تقلا کردیم که رد شویم. نتوانستیم. مجبور شدم برگردم به مهران، خودم را در موکب ها با آشپزی کردن و ظرف شستن سرگرم کنم، تا بلکه فرجی شود. ولی راه باز نشد. یک شب تا صبح روی پل زائر قدم زدم، دعا کردم و گریستم. نزدیک نماز صبح یک مرد چاقو فروش که احوال من را دید، گفت: آقای محترم، حتی اگر خانه پدرت هم دعوت نشدی، نباید بروی. الان هم باید قبول کنی که دعوت نشدی. خودش را مثال زد و گفت: الان یازده سال است که مرز باز شده. من هر روز می توانم بروم، ولی نمی روم، چون دعوت نشده ام هنوز. من پنجاه سال هم اینجا بمانم چاقو بفروشم، تا دعوت نشوم پایم را آن طرف مرز نمی گذارم. پیرمرد لبخندی زد و گفت: قابلیت. همه که قابلیت ندارند. دوباره آیه را تکرار کرد. حرفش من را امیدوار کرد به خودم، ولی خیلی نمی خواستم قابلیت خودم را بگذارم وسط و بحث کنم درباره اش. گفتم: آن طوطی را از هندوستان وارد کرده اند؛ به سه تا زبان حرف می زند. خیلی باهوش است. پول زیادی هم بابتش دادم؛ حدود شش میلیون تومان. با اینکه خیلی کار داشتم؛ باید به چند شهر عسل می فرستادم و زنبورها را جابه جا می کردم، ولی عشق طوطی افتاد توی دلم که حتما بروم بیاورمش. گوشی را درآوردم که فیلم طوطی را نشانش بدهم که گفت: بله، شنیدم طوطیان هندوستان، شیرین زبان هستند. بعد گفت: اصلا طوطی باید از هند بیاید. هم چنان که در گالری دنبال فیلم طوطی می گشتم، گفتم: خودم از آن روز همین طور در حیرتم که چطور اشتباهی سوار شدم؟ آخر آن تاریکی از کجا افتاد توی چشم هایم؟ لبخندی زد و بی توجه به حرف من، زیر لب زمزمه کرد: شکّرشکّن شوند همه طوطیان هند. بعد گفت: طوطی به این گران قیمتی را برای چی می خواستی، آقا؟ گفتم: من تنها شدم حاج آقا، زنم طلاق گرفت. دخترم را هم با خودش برد. زندگی ام کلا به هم ریخت؛ بی طعم و مزه شد به قول شما. اتفاقا قبل از آمدن شما چند دقیقه ای در این موکب خوابیدم. خوابش را می دیدم. یک دفعه صدای بلندگوی موکب رفت بالا. من متوجه نشدم پیرمرد چه می گوید. چند ثانیه صبر کردیم تا صدا خوابید. او گفت: کار خوبی کردی طوطی خریدی. گوشی را گرفت از من، چند دقیقه ای مشغول شد با شیرین زبانی طوطی. پای راستم را کشیدم، گذاشتم روی ساق چپم و گفتم: نمی دانم چرا پاهایم اینجوری تاول زد؟ اصلا چنین چیزی سابقه ای نداشت؛ من خیلی پیاده روی می کنم. چون کارم یک جوری است که بعضی روزها ده پانزده کیلومتر راه می روم. ولی اینجا... گوشی را پس داد. کمی فکر کرد و گفت: اینها، رازهای اربعین اند. هنوز زود است این رازها کشف شوند. دوباره تکرار کرد: بله، خیلی زود است. در خیابان به دختربچه ای اشاره کرد که با شیرین زبانی خاصی زائران را دعوت می کرد تا چای بخورند، بعد گفت: جلوتر که بروی با چیزهای دیگری روبه رو خواهی شد. سرش را تکان داد: شاید هم بعضی از رازها، آفتابی بشوند برایت. بعضی رازها هم تاب آشکار شدن ندارند؛ باید بمانند در تاریکی. دوباره ذهنم چسبید به تاریکی ترمینال. پیرمرد بلند شد؛ رفت از موکب بغلی، دو تا ساندویچ فلافل گرفت، آورد گذاشت جلویم. گفت: اینها را بخور. امشب از اینجا تکان نخور تا فردا خدا کریم است. البته تا فردا خوب می شوی. من نمی دانم چرا تا حالا توجه نکردی به پایت؟ باید زودتر می رفتی دکتر. گفتم: فعلا نمی توانم تکان بخورم. نمی دانم چه کار کنم. لبخندی زد و گفت: من هم وقتی از درخت افتادم، پایم شکست. مجبور شدم سه ماه بخوابم. ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک برامام حسین رو با دستمال کاغذی پاک نکن میدونی چرا؟ ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
21.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای نجات پسر بی‌گناه از زندان با قسم به امام حسین، حتما ببین 👆 دلدادگی دستگیری داره... ❤️ «قسم به حسین» حجت‌الاسلام تقدیم نگاهتان ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
| ... وَ اذڪُر قَبرَڪ | یادِ مرگ باش ! استادمان میگفت؛ وقتے ڪه از رڪوع به سجده سرازیر میشوے: یادِ سرازیرے قبر باش ! همانطور ڪه در سجده، ڪسے را نمیبینے در قبر هم همان است... تنها تاریڪ و چه به دادت خواهد رسید ؟ اِلا | حُبِ حُسین | ♡ و من مانده ام ڪه ڪیست حُسین ڪه حتےٰ دوست داشتنَش نجات است...❤️ ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 خدای درون و قانون جذب ✂️برشی از نشست تخصّصی «قانون جذب و راز کائنات» 👤 استاد مظاهری سیف انحرافی به اسم قانون جذب #️⃣ | 💡 حق پژوهی؛ مرکز تخصّصی نقد و بررسی فرق، ادیان و جریانات انحرافی آخرالزمان به جمع ما بپوندید👇 https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
❣از طرف خدا :❣ عالم ز برایت آفریدم،گله کردی از روح خودم در تو دمیدم،گله کردی گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند صد ناز بکردی وخریدم،گله کردی جان ودل وفطرتی فراتر ز تصور از هر چه که نعمت به تو دادم،گله کردی گفتم که سپاس من بگو تابه تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی بااین که گنه کاری و فسق تو عیان است خواهان توام،تویی که از من گله کردی هر روز گنه کردی ونادیده گرفتم بااینکه خطای تو ندیدم،گله کردی صد بار تورامونس جانم طلبیدم از صحبت بامونس جانت گله کردی رغبت به سخن گفتن بایار نکردی بااینکه نماز تو خریدم،گله کردی بس نیست دگر‌‌ بندگی وطاعت شیطان؟؟ بس نیست دگر هر چه که از ماگله کردی؟؟! از عالم وآدم گله کردی وشکایت خود باز خریدم گله ات را،گله کردی... ❣همیشه شکر گذار خداباشیم،و به آنچه داری قانع وشاد باشیم شکرت خدای خوبم🌹❣🌹 به جمع ما بپوندید👇 https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 پیامبر در جواب، حالتون چطوره؟ چی میگفتن؟ ما چی میگیم؟!😂 ✍️بهترین الگو زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام او هستند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎ به جمع ما بپوندید👇 https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
هرگز نگران نباشید ، خدا پرونده ای را که مردم مینویسند نمی‌خواند خودش چشم دارد زبانم لال دهان بین هم نیست 🌱دیالوگ فیلم رسوایی به جمع ما بپوندید👇 https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
. همیشه امام زمان بوده اونجایی که هیچ کس نبود اونجایی که سخت میشد نفس کشید اونجایی که دو راهی بود اونجایی که از آینده هیچی خبری نبود اونجایی که... همیشه امام زمان بود🌼✨ نشانه‌هاش دوستاش یاراش همیشه بودند رفقا خودتون رو استخدامِ کارِ امام زمان کنید . به جمع ما بپوندید👇 https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
ماجرای پرواز اختصاصی زنانه با اولین بانوی خلبان ایران 🔹حضور در کابین خلبان بر فراز ابرها آن هم وقتی سکاندار هواپیما اولین خلبان زن ایران باشد، هم نشینی با ده ها بانوی نخبه مسلمان ایرانی در اولین پرواز اختصاصی زنانه کافی است برای رقم زدن روایت های هیجان انگیز. از روایت بی بی فاطمه در آمستردام تا بانوی نانوتکنولوژی ایران و خبرنگار ایرانی آمریکایی در مشهد مقدس. 🔹الحق که گعده زنان نخبه که قرار است در جوار حرم امام رضا(ع) به «رویداد ایران بانو» بپیوندند فقط اولین خلبان زن ایران را کم دارد تا به معنای واقعی کلمه باور کنیم نتوانستن در کار زنان ایران زمین نیست. 🔹روایت این پرواز و آدم‌های خاصش کار راحتی نیست. اینکه همسفر و هم نشین زنان نخبه‌ای باشی که زندگی و موفقیت‌های هر کدامشان مثنوی هفتاد من کاغذ است. مثلا نمی‌دانی در این مجال کوتاه، اعظم ایرجی زاد؛ مادر 70 ساله‌ای که «بانوی نانوتکنولوژی ایران» است را چطور روایت کنی یا چطور از فاطمه عروج علیان عضو 2 درصد دانشمندان برتر جهان و یا مرضیه تولایی متخصص درمان ناباروری حرف بزنی... 🔸این گزارش، روایتی است از زنان نخبه ایرانی که نباید از دستش بدهید به جمع ما بپوندید👇 https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
35.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈یه کم خاطره بازی کنیم بخش کوتاهی از مراسم کاروان شادی به سوی ظهور در جمع مردم خونگرم و پرانرژی روستای دوشخراط ،زمستان ۱۴۰۲ 🌱تشکر از مهمان نوازیشون ... 🌱راستی بچه هامون کم کم دارند آماده می‌شوند برای مهمونی های بعثت تا شعبان ☺️امسال شما هم مهمان ما باشید، خبرتون میکنیم🌹 به جمع ما بپوندید👇 https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan