eitaa logo
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
485 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
215 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میراث جاودانه عشق.mp3
3.65M
🔊 ترانه عشق بهانه عشق تو ✨به دور تو گردم امام زمان✨ 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ "بسم الله الرحمن الرحیم" ✨سعید چندانی✨ 📝...مادر جان بلند شو دیر می‌شود. اگر این بار هم دیر بروی، آقا جمال اخراجت می‌کند. بلند شو عزیزم! سعید با زحمت، خودش را از رختخواب جدا کرد و به طرف برادرش که کمی آن طرف تر خوابیده بود خم شد و او را بوسید مادرش نان و پنیر را در سفره گذاشت و گفت: «عزیزم! پاشو دست و صورتت را بشوی تا خواب از سرت بپرد. » سعید با بی حوصلگی بلند شد، خیلی دوست داشت بخوابد امّا مجبور بود به سرکار برود. آن صبحانه خورده و نخورده دوید به سمت مغازه مکانیکی آقا جمال. سوز سرما که در حال دویدن بیشتر احساس می‌شد صورتش را اذیت می‌کرد. نوک بینی و گوش هایش سرخ شده بود. نفس زنان به مغازه رسید. دم در ایستاد دو دستش را به طرف دهانش برد و با گرمای نفسش دستانش را گرم کرد. نگاه خیره آقا جمال، تپش قلبش را بیشتر کرد. - سلام استاد. آقا جمال که حسابی عصبانی بود ابروهایش را درهم کشید و گفت: - سلام و.... سعید با ترس و دلهره گفت: «آقا جمال ببخشید خواب ماندم. » آقا جمال صدایش را بلندتر کرد و گفت: «خوابی نشانت بدهم که تا عمر داری فراموش نکنی. » اشک از چشمان سعید بی اختیار جاری شده بود. آقا جمال که با دیدن گریه سعید دلش به حالش سوخت و گفت: «حالا چرا آبغوره می‌گیری؟! برو مغازه را آب و جارو کن، بعد هم بیا این روغن سوخته‌ها را از تو چاله بیرون بیاور. دفعه آخرت هم باشد که دیر می‌آیی. » ... 📚منبع: 🔺مسجد مقدس جمکران،ثبت کرامات. کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام،ج2،ص46. 🔺داستان هایی از کرامات امام زمان (عج) کتاب امید آخر، حسن محمودی 🌐 @beytol_zahra_hasaniye ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_142186636.mp3
8.56M
🔸من از دیارِ حبیبم غریب افتادم .. عرضِ توسل و مناجات با امام زمان روحی له الفداء با نوای ذاکر و مداح اهل بیت(ع)، استاد حاج منصور ارضی ┅═❁•○◉♡◉○•❁═┅ 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
همیشہ داغ دلم قبر خلوٺ حسن اسٺ بہ سر هواے بقیع و زیارٺ حسن اسٺ تمام هفتہ براے حسین مےسوزم ولے من وقف غربت است 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
🌷فدایی ولایت شهید جاویدالاثر، #شاهرخ_ضرغام 🇮🇷 🗓 شهادت: ۱۷ آذر ۱۳۵۹ 🔻رهبر معظّم انقلاب: 🔘 حقیقتا در نظام اسلامی، انسان سازی از همه چیز مهمترست؛ اگر نظام اسلامی انسان سازی نکند هیچ کاری نکرده! ۶۹/۱۰/۱۰ 🔘 فتح‌الفتوح امام ، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق ،بی اعتنای به شهوات و دلهایشان متوجه بسمت خدا بود، درطول تاریخ، در این مملکت و یا در سایر ممالک اسلامی، ما چه موقع اینقدر جوان خوب وصالح، مثل این دوران داشتیم؟! ۶۹/۹/۵ 🔖 کلام #شهید_ضرغام: ▫️ امام بزرگترین نعمت خداست، ماها حالا حالاها مونده بفهمیم که رهبر خوب چه نعمت بزرگیه! (ص۴۲کتاب) ▫️زندگی ما در لجن بود، اما خدا دست ما را گرفت. #امام_خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند. ▫️گذشته من اینقدر خراب بود که روز‌های اول، در کمیته برای من مأمور گذاشته بودند، فکر می‌کردند که من نفوذی ساواکی‌ها هستم. 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساده 1⃣رشت_مسکن مهر، میدان دوم منزل آقای اسماعیل نژاد 🌷با حضور همسر 🌷 2⃣بازارجمعه_ روبه روبه روی اداره برق کوچه میثاق ، منزل علی اکبری 3⃣فومن_کرد آباد ، منزل صالحی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌺هیات حسنیه بیت الزهرا سلام الله علیها 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#گزارش_روضه_خانگی ساده #دوشنبه_18_آذر 1⃣رشت_مسکن مهر، میدان دوم منزل آقای اسماعیل نژاد 🌷با حضور
🌷همسر شهید می گفت: شهدا دور از دسترس و باور نیستند. عین ما زندگی می کردند فقط طرز بندگی کردنشان خالصانه تر بود. 🌷شهید اتابه واجباتش را انجام میداد و بسیار عاطفی و مهربان و خوش قلب بود. 😔شهید گاهی نگاهی✋ 🌸هیات حسنیه بیت الزهرا سلام الله علیها🌸 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#گزارش_روضه_خانگی ساده #دوشنبه_18_آذر 1⃣رشت_مسکن مهر، میدان دوم منزل آقای اسماعیل نژاد 🌷با حضور
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🎙چکیده ای از صحبت های استاد وثوق در جلسه ی امروز رشت بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 اگر در دنیا چیزی برامون مشتبه هست، و دقیقا نمیدونیم حقه یا ناحق، و مراجع هم واضح دربارش صحبت نکردند... امیرالمومنین(ع) میفرمایند که در این هنگام به آخر کار رجوع کن و عاقبت اندیشی کن و بسنج و بعد برگرد به اول کار و تصمیم درست رو بگیر 🌸 از خصوصیات امیرالمومنین(ع) این بوده که ایشون با اینکه به مقام ولایت خودشون آگاهی داشتند و به هر حال معصوم بودند اما باز هم شب‌ها از ترس اینکه دنیا فریبشون نده، ناله و گریه میکردند... و چون ایشون حقیقت اعمال رو میدیدند، سحرها به هنگام نمازشبشون دنیا به صورت یک زن زیبا براشون نمایان میشد و دور تا دور علی(ع) میچرخید و آقا در حین قنوت نمازشون تشخیص میدادند که این صورتی از دنیا هستش( چون هر چیزی در این دنیا صورتی داره) اینجا امیرالمومنین(ع) میفرمودند: که ای دنیا دور شو از من و برو شخص دیگه رو فریب بده... تو هنوز علی(ع) رو نشناختی. من هرگز به سمت تو نخواهم آمد و تو رو خیلی وقته سه طلاقه کردم... ولی باز هم ترس ایشون را فرا میگرفت و گریه میکردند....💔 🔘درباره نیش زبان و عقوبتش هم خاطره ای ذکر شد.... عالمی بودند که بعد ده سال یکی از شاگردانشون رو در عالم خواب می بینند و از شاگردشون میپرسن که خب در چه حالی؟ آیا وضعیتت خوبه؟ مؤمن رو به بالا هستی یا مؤمن رو به پایین یا متوسط؟ شاگردشون میگن استاد خدا رو شکر شرایطم خوبه و از جا و مکان و حورالعین چیزی کم ندارم... اما استاد نگاهی به صورت شاگردش میکنه و میبینه که شاد نیست و صورتش قرمزه... استاد میگه که اما صورتت چیز دیگه میگه و انگار خوشحال نیستی ... شاگرد میگه استاد عمری عبد بودم اما در کل عمرررم یک نیش زبان زدم که همون اینجا گریبانم رو گرفته و لذت همه نعمتهای بهشت برزخی رو از من گرفته😔 هر روز صبح یک عقرب میاد و نوک انگشت پاهامو نیش میزنه و درد و زهر اون، کل بدنم رو میگیره و دلیل حال من بخاطر نیش اون عقربه😔😔😔 از استادشون طلب کمک میکنن چون در عالم برزخ به اون شاگرد گفته بودن که اگر بخواهی حلالیت بطلبی باید 37 سال صبر کنی تا اون شخصی که رنجوندیش از دنیا بره و به اینجا بیاد... و اینکه هر چقدر اون نیش زبان یا عمل بد بیشتر و بزرگتر باشه، عقرب بزرگتره و نیشش بیشتر... اون شاگرده یه نیش زده بود، عقربش کوچکتر بود... خدایا به دادمان برس... ⚡️بحث امروز یعنی حکمت 77خیلی تکان دهنده است 🦋 @beytol_zahra_hasaniye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ "بسم الله الرحمن الرحیم" ✨سعید چندانی✨ 📝...سعید در حالی که با دست‌های کوچکش اشک‌ها را از روی گونه هایش پاک می‌کرد خیلی آرام گفت: «چَشم» و با بی حالی سراغ کارها رفت. هنوز ناراحت بود، یاد روزهای خوشی که با پدرش بازی می‌کرد در دلش زنده شده بود. نزدیک چاله رسید، از شدّت ناراحتی قوطی‌هایی را که اطراف چاله ریخته بودند ندید و پایش به یکی از قوطی‌ها گیر کرد و در چاله پر از روغن افتاد. آقا جمال با صدای جیغ سعید، سریع خودش را به چاله رساند. و سعید را که حسابی روغنی شده بود از چاله بیرون کشید و با عصبانیت گفت: «حواست کجاست بچه؟! ما اگر نخواهیم تو اینجا کار کنی باید چکار کنیم. دلم به حالت سوخت قبول کردم اینجا کار کنی، امّا نمی دانستم که این قدر دست و پا چلفتی هستی، برو خانه لباس هایت را عوض کن و وقتی که تصمیم گرفتی مثل مرد کار کنی، بیا کار کن. » سعید با چشمی گریان و بدنی روغنی راهی خانه شد. مادرش وقتی سعید را با آن حال و روز دید خیلی نگران و مضطرب شد. علّت روغنی شدنش را از سعید پرسید، امّا سعید فقط گریه می‌کرد. وقتی مادر سعید لباس‌های او را عوض کرد، متوجه شد بدنش پر از زخم و جراحت شده است. سریع او را به دکتر برد. با کمی پانسمان و استراحت حال سعید خوب شد امّا دیگر نمی خواست به مغازه آقا جمال پا بگذارد. چند روز بعد وقتی با مادرش برای باز کردن پانسمان‌ها رفتند، مادرش به آقای دکتر گفت: «آقای دکتر! از آن روزی که سعید در این روغن‌ها افتاده، بعضی مواقع دل درد می‌گیرد و خیلی بی تابی می‌کند. » آقای دکتر گفت:《چیزی نیست، از عوارض همین روغن هاست، امّا برای اطمینان بیشتر یک آزمایش و عکس هم برایش می نویسم.》 ... 📚منبع: 🔺مسجد مقدس جمکران،ثبت کرامات. کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام،ج2،ص46. 🔺داستان هایی از کرامات امام زمان (عج) کتاب امید آخر، حسن محمودی 🌐 @beytol_zahra_hasaniye ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
🍃🌸تولدت مبارک با غیرت🌸🍃 🌛⭐️ شب رو با صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها به پایان میرسانیم. ✨ اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ ✨ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها ✨ اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ. 🌷ثواب صلوات خاصه امشب هدیه به شهدا و شهید 💠 التمـــــاس دعـــــا💠 ☑️ @beytol_zahra_hasaniye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_146526755.mp3
7.54M
🍂کربلا....خیال نکن که بی خیالم چه کارکنم شکسته بالم..‌ 🎙مداحی کربلایی حمید علیمی 🌹فوق زیبا 🌹 راه کربلات بستن ،امشب شنیدم دیگه پرنده توحرمت پرنمیزنه شنیدم تازه حرمتون شده مثل قبربی نشان برادرتون حسن😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#گزارش_روضه_خانگی ساده 🌸سه شنبه 19 آذر 🕌شهر مقدس #قم ،پردیسان ، خیابان استقلال 🌷معرفی شهیدان مهدی و مجید زین الدین🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 #قرائت_قرآن #نهج_البلاغه #ذکر_توسل #معرفی_شهید #صبحانه #قم 🌸هیات حسنیه بیت الزهرا سلام الله علیها🌸 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨مادر شهید: پسرم بین نماز ظهر و عصر زیارت عاشورا می خواند و بعد قرائت،با چشمانی پر التماس و سری که خم کرده بود نگاهم میکرد و می گفت: مادر حاجتی دارم دعایم کن ، من هم می گفتم الهی به بهترین و زیباترین شکل حاجت روا باشی پسرم... حالا که به آن نگاه و التماس فکر می کنم متوجه می شوم پسرم چه در دل و سر داشت و من بی خبر بودم😔 ✨اینجا اتاق آقا محمد حسینم هست ، اینجا جای خواب او...پسرم از دار دنیا یک کمد لباس داشت و تمایلی به داشتن بیش از این نداشت.. اینجا می نشست... اینجا نماز می خواند... با خانه ای روبرو شدیم پر از زخم ، که از هر زخم فریاد بلند می شد... چشم ، دنبال یک نشانه بود.. راستی حضرت آقا دقیقا کجا نشسته بودند؟ روی کدام صندلی؟؟ پیراهن خادمی شهید که بوسه ی رهبرم بر آن نشسته کجاست؟؟😭😭 اینجا بوی می دهد. 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊ز کودکی خادم این تبار محترمم🕊 زیارت پیراهن خادمی #شهید_محمد_حسین_حدادیان پیراهنی که چند سال بر تن شهید بود و او را لایق پیراهن شهادت کرد... پیراهنی که راه و رسم معرفت آموخت... پیراهنی که بعد شهادت بوسه گاه رهبر عزیز تر از جان شد... #اللهم_ارزقنا_شهاده #افتخار_خادمی #شهید_فاطمیه #خادم_هیات_رایه_العباس_ع #امام_زاده_علی_اکبر_چیذر(تهران) 🌷سه شنبه 19 آذر 98🌷 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
31.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#راز_رد_خون_چشم_هایش 🎙صحبت های بسیار زیبای مادر شهید محمد حسین حدادیان بر سرمزار #نور 🌷امروز سه شنبه 19 آذر 98 👌حتما ببینید💔 #التماس_دعا #شرمنده_ایم #خادمه_امام_حسن_مجتبی_ع 🌐 @beytol_zahra_hasaniye
😔😔😔 🔺ایستاده بودم و نگاهت می کردم... 🌷سر از سنگ مزارش که برداشتی رد اشکت، روی سنگ را نقاشی کرده بود... نمی دانم اشکت از سر دلتنگی بود یا ....!!!! هر چه بود بود و فقط مادران شهدا می فهمند و بس... 🌐 @beytol_zahra_hasaniye