eitaa logo
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
462 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
219 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#بفرمائید_روضه #زیر_پای_مادر_عزیز_شهید_محسن_حججی #روضه_خانگی ✨ #روز_اول ✨ 🌷روضه‌هایی که شهید پرور
✨جرعه‌ی معرفت اول👇 🔹امروز در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۲۵ خواهر بزرگ شهید جرعه ای از زندگیِ ناب برادر شهیدش را برایمان اینگونه بازگو کرد که با توجه به سن و سال و شرایط زمانی و مکانیِ شهید بسیار جایِ تامل و تفکر دارد.. گفت: بعضی روزها را بی بهانه برادرم آقا روزه می‌گرفت و علتش را به ما نمی‌گفت. ما اصرار که کردیم و دوست داشتیم با ما هم سفره باشد و بعد متوجه شدیم که روز گذشته چشمش به افتاده و برای تنبیه و تربیتِ نفسِ خود روزه گرفته است. ✨جرعه معرفت دوم👇 🔹به علاقه ویژه‌ای داشت، و هر ماه مقداری پرداخت می‌کرد. 👌شهید بودن شرط شهید شدن است💔 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#زندگی_به_سبک_شهدا ✨جرعه‌ی معرفت اول👇 🔹امروز در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۲۵ خواهر بزرگ شهید #محسن_حججی جرعه ا
✨جرعه‌ی معرفت سوم👇 🔹خواهر دوم شهید می‌گفت: برادرم عادتِ همیشگی اش این بود، اگر روزی چند بار هم به منزل می آمد باید دست مادر و پدرم را می بوسید، ولی ما خجالت می کشیدیم که اینکار را بکنیم، ولی بعد از به تکرار اینکار را کردیم، و این حس و حال را مدیون برادریم. ✨جرعه‌ معرفت چهارم👇 🔹بسیار روحیه‌ی جهادی داشت و ما را تشویق و ترغیب به اینکار میکرد. 👌شهید بودن شرط شهید شدن است💔 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
❤️ ✨جرعه‌ معرفت پنجم👇 🔹همسر صبور و عزیز می‌گفت: ده سال دلبری کرد و دلبری کردم... علما می‌گفتند: ده سال است بهشت رو دیده ، لطفا دل بکن از همسرت تا بره به بهشت.. 🔹حضرت آقا گفتند: این مرد شهید زنده است 🔹علامه حسن زاده آملی و مراجع به من گفتند: دل بکن از همسر تا پرواز کنه😭 🔹 و من کنار بسترش ده سال نفس کشیدم و از دلبری‌هایِ لذت می‌بردم💔 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
از ❤️ یک هفته از شروع زندگی ما در تهران‌ می گذشت، تنها در خانه نشسته بودم که کنار بخاری خوابم برد، در خواب صدایی عجیب در گوشم‌‌ می پیچید و کلمه شهید صیاد شیرازی را می شنیدم.  کم‌کم‌ صدا نزدیک‌ تر می شد، او به من‌ می گفت تو هم‌ روزی همسر شهید خواهی شد درست  مانند همسر شهید صیاد شیرازی با تکرار این‌ جمله های پی در پی از خواب پریدم، حس عجیبی داشتم، تا مدتها به این خواب فکر می کردم‌ اما صلاح ندیدم به همسرم‌ بگویم با خودم‌ می گفتم او به عملیات ها می رود لحظات  سخت و حساسی را تجربه  می کند، با گفتن‌این موضوع ذهنش را درگیر نکنم‌، او با گام‌های استوار و اراده آهنین و عشق و علاقه تمام‌ خدمت صادقانه می کرد. من بعد از شهادت حاج‌ مهدی فهمیدم‌ تنها من‌ نبودم‌ که رازی در دلم‌ داشتم‌ ‌‌او نیز رازی را همیشه از من‌ پنهان‌ می کرده و این راز بعد از شهادتش توسط همکار و همرزمانش بر ملا شد. من‌ چقدر آه کشیدم‌ و اشک ریختم‌ و یقین‌ دارم‌ او شهید گمنام‌ است چرا که همیشه خودش می خواست که گمنام‌ بماند. حاج مهدی بیشتر مواقع پایش را دراز میکرد و زانویش که درد می کرد کیسه ابگرم‌ می گذاشت، من می گفتم‌ حتما به خاطرکار سخت و عملیات ها و ..‌ است اما حقیقت این بود که در پای او ترکش بوده و ترجیح داده بود به ما نگوید تا نگران‌ نشویم، وقتی شنیدم‌ جگرم‌ آتش گرفت و بیشتر برای مظلومیت و گمنامی اش  اشک ریختم. 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#بفرمائید_روضه #زیر_پای_مادران_شهدا #روضه_خانگی ✨ #روز_چهارم✨ ✨ با حضور نورانیِ مادران شهدا 🌷 شه
✨جرعه معرفت ششم👇 🔹مادر شهید ۱۸ ساله می‌گفت: محمد رضای من با همه مهربان و خوش اخلاق بود ، و یکی از همسایگان ما همسرش از دنیا رفت و یتیم داشت، محمدرضا می‌گفت: مادر از همسایه که یتیم دار هست سوال کنید اگر نیاز و کمکی دارن ما خانوادگی بهشون خدمت کنیم . به فکر همه بود🌷 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#بفرمائید_روضه #زیر_پای_مادران_شهدا #روضه_خانگی ✨ #روز_چهارم✨ ✨ با حضور نورانیِ مادران شهدا 🌷 شه
✨جرعه معرفت هفتم👇 🔹مادر شهید می‌گفت: پسرم صورت، کف پاهام می‌گذاشت و میبوسید، خجالت می‌کشیدم ... 🔹 می‌گفت: گاهی که تنم خسته و درد داشتم،با دستهای بلند و قدرتمندش، شونه‌هام رو ماساژ میداد و به قدری نوازشم میکرد که خوابم میبرد و درد از جانم می‌رفت... 💔با بغض و اشک گفت: چند روز پیش سر سفره‌ی غذا درد به سمتم آمد و اشک ریختم، امیدم اگر بودی انرژی و قدرت دستهات دوایِ دردم بود، ولی افسوس ...😭 💔خدا به اشک مادرای شهدا در فراق فرزندشون ما رو شرمنده شهدا و مادراشون نکن😭 🌷 @beytol_zahra_hasaniye