eitaa logo
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
462 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
219 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از ❤️ یک هفته از شروع زندگی ما در تهران‌ می گذشت، تنها در خانه نشسته بودم که کنار بخاری خوابم برد، در خواب صدایی عجیب در گوشم‌‌ می پیچید و کلمه شهید صیاد شیرازی را می شنیدم.  کم‌کم‌ صدا نزدیک‌ تر می شد، او به من‌ می گفت تو هم‌ روزی همسر شهید خواهی شد درست  مانند همسر شهید صیاد شیرازی با تکرار این‌ جمله های پی در پی از خواب پریدم، حس عجیبی داشتم، تا مدتها به این خواب فکر می کردم‌ اما صلاح ندیدم به همسرم‌ بگویم با خودم‌ می گفتم او به عملیات ها می رود لحظات  سخت و حساسی را تجربه  می کند، با گفتن‌این موضوع ذهنش را درگیر نکنم‌، او با گام‌های استوار و اراده آهنین و عشق و علاقه تمام‌ خدمت صادقانه می کرد. من بعد از شهادت حاج‌ مهدی فهمیدم‌ تنها من‌ نبودم‌ که رازی در دلم‌ داشتم‌ ‌‌او نیز رازی را همیشه از من‌ پنهان‌ می کرده و این راز بعد از شهادتش توسط همکار و همرزمانش بر ملا شد. من‌ چقدر آه کشیدم‌ و اشک ریختم‌ و یقین‌ دارم‌ او شهید گمنام‌ است چرا که همیشه خودش می خواست که گمنام‌ بماند. حاج مهدی بیشتر مواقع پایش را دراز میکرد و زانویش که درد می کرد کیسه ابگرم‌ می گذاشت، من می گفتم‌ حتما به خاطرکار سخت و عملیات ها و ..‌ است اما حقیقت این بود که در پای او ترکش بوده و ترجیح داده بود به ما نگوید تا نگران‌ نشویم، وقتی شنیدم‌ جگرم‌ آتش گرفت و بیشتر برای مظلومیت و گمنامی اش  اشک ریختم. 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#بفرمائید_روضه #زیر_پای_مادران_شهدا #روضه_خانگی ✨ #روز_چهارم✨ ✨ با حضور نورانیِ مادران شهدا 🌷 شه
✨جرعه معرفت ششم👇 🔹مادر شهید ۱۸ ساله می‌گفت: محمد رضای من با همه مهربان و خوش اخلاق بود ، و یکی از همسایگان ما همسرش از دنیا رفت و یتیم داشت، محمدرضا می‌گفت: مادر از همسایه که یتیم دار هست سوال کنید اگر نیاز و کمکی دارن ما خانوادگی بهشون خدمت کنیم . به فکر همه بود🌷 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
هیأت حَسَنیه بیت الزهرا سلام الله علیها
#بفرمائید_روضه #زیر_پای_مادران_شهدا #روضه_خانگی ✨ #روز_چهارم✨ ✨ با حضور نورانیِ مادران شهدا 🌷 شه
✨جرعه معرفت هفتم👇 🔹مادر شهید می‌گفت: پسرم صورت، کف پاهام می‌گذاشت و میبوسید، خجالت می‌کشیدم ... 🔹 می‌گفت: گاهی که تنم خسته و درد داشتم،با دستهای بلند و قدرتمندش، شونه‌هام رو ماساژ میداد و به قدری نوازشم میکرد که خوابم میبرد و درد از جانم می‌رفت... 💔با بغض و اشک گفت: چند روز پیش سر سفره‌ی غذا درد به سمتم آمد و اشک ریختم، امیدم اگر بودی انرژی و قدرت دستهات دوایِ دردم بود، ولی افسوس ...😭 💔خدا به اشک مادرای شهدا در فراق فرزندشون ما رو شرمنده شهدا و مادراشون نکن😭 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
🔹الحمدلله امروز نشست جمعی از خادمین هیات و بانوان فعالِ شهر در محضر، خواهر شهید و جانباز بزرگوار آقای حسن زاده در مسجد جامع برای بهتر برگزاریِ مجلسِ ششم صفر ماه ، برگزار شد ... ۱۴۰۱/۵/۳۱ 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
🌷 ✨خواهرشهید می‌گفت: پدرم در سردخانه وقتی شهید را دید ، دیدن رنگ رخسارش پرید و دوست پدر سیلی به صورت پدرم زد تا به حال بیاد ، بی تابی پدرم را دیدیم و یاد روضه‌ی حضرت علی اکبر علیه السلام افتادیم. 🌷 مادر شهید می‌گفت: شهید (مجید) ۱۸ ساله بود 🔹دور از چشم خواهر و برادر دستهایم را میبوسید. 🔹مهربان و خنده رو بود. 🔹هر روز زیارت عاشورا میخواند . 🔹خیلی به برگزاری دعا در مساجد علاقه مند بود و تلاش می‌کرد برای برگزاری این برنامه ها 🔹هایت امنای مسجد به شهید گفت: یک بنّا پیدا کن تا پله مسجد رو درست کنه کسی نمیاد، رفت و برگشت دید پله درست شده پرسیدم کی درست کرده ولی شهید نگفت که خودش درست کرده.. ۱۴۰۱/۶/۵ 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
🌷 ✨همسر شهید، پاسدار بازنشسته هستند که می‌گفتند: همسرم هشت سال و یک ماه اسیر بودن. 🔹۵۵ درصد جانباز بودن. 🔹از دو پا ضربه داشتن و با عصا راه میرفتن. 🔹از گردن آسیب دیدن که عمل نخاعی کردیم وگرنه فلج نخاعی میشدن. 🔹شیمایی بودن . 🔹مشکل اعصاب و روان داشتن. ✨همسرشهید: فقط یاد خدا و امام رضا علیه السلام صبورم می‌کرد. 🔹ایشون ۳۳ سال در سپاه کار میکردن فعال فرهنگی بودند. 🔹شهید هیچ وقت از خدا با تمام دردهایش شکایت نمی‌کرد. 🔹صبح جمعه ندبه هایش ترک نمیشد.حتی با صدای کم و کوتاه تلویزیون که ما از خواب بیدار نشیم. 🔹قبل اسارت پر هیجان بود ولی بعد از اسارت اُفت کرد آرام بود. 🔹از دردهایش در اسارت نمی‌گفت ولی از اسارت بقيه میگفت: که عکس امام (ره) رو میگفتن که باید لگد کنید ولی لگد نمیکردن و تنبیه می‌کردن، مثل نردبان سه اسیر رو با طناب می‌بستند زیر آفتاب در حیاط و شب هم تن سوخته این ها رو به پنکه آویزان می‌کردند تا صبح میچرخید.😭 قیر داغ میکردن میریختن روشون و هر سه اسیر شهید شدن😭 🔹دهه اول محرّم آب نداشتن و در ماه رمضان غذا نداشتن💔 ۱۴۰۱/۶/۵ 🌷 @beytol_zahra_hasaniye
🌷 🌷 ✨مادر شهید می‌گفت: 🔹مهربان ، انسان دوست و دوستدار وطن و میهن بود. 🔹یکبار رفت زخمی شد برگشت ، گفتم پسرم نرو مادر ، گفت : نه مادر باید بروم نمیدونی اونجا چه خبره اگر نریم روسری از سر ناموس های سوریه بکشن چه کنیم؟ 🔹اهل مسجد بود. 🔹 نگاه به زن های نامحرم نمی کرد. 🔹طلب و خواهش دعا برای شهادت از مادر می‌کرد. 🔹با اینکه سپاهی بودن ولی لباس سپاه رو در محل نمی پوشیدن و کسی نمیدونست ایشون سپاهی هستن. ۱۴۰۱/۶/۵ 🌷 @beytol_zahra_hasaniye