eitaa logo
بضعهُ الحسین ع ...
476 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
14 فایل
بدترین احساس زمانی است که خودت هم می‌فهمی، از خدا دور شده‌ای اللهم اغفر لی‌ الذنوب‌ التی... 💔 مدت زیادی در جسم نخواهیم ماند، با شرف زندگی کنیم. کپی مطالب با ذکر صلوات،آزاد بَضعةُالحسین (علیه السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃محبوبم آقا! همسفران تو در سفر اربعین را می‌شود شناخت؟ ما داریم قرارهایمان را با همسفرانمان می‌گذاریم. قرار شما در چه روزی است؟ راستی از کدام مرز به کربلا می‌روید؟ اصلا اول می‌روید سامرا و کاظمین یا بعد از اربعین زائر آن دو کوی عشق می‌شوید؟ از کدام مسیر به کربلا می‌روید؟ از طریق الحسین یا طریق العلما یا از راه دیگری؟ ببخش یادم رفت که من همراه تو نیستم و این سؤال‌ها را کسی می‌پرسد که تو او را به همراهی خویش دعوت کرده‌ای. ولی اختیار خیالم دست خودم نیست. او قرار و مدارهایش را با تو می‌گذارد و با تو از ابتدا تا انتهای سفر همراه می‌شود. آخرش این همراهی خیالی مرا دیوانه می‌کند. کاش امسال اذن همراهی می‌دادی! شبت بخیر محبوبم!
شاید امسال هم زائرت نشوم،‌ شاید! دارم خودم را آماده می‌کنم برای وقتی که اسمم در دفتر زائران اربعینت نباشد. حسین جان! می‌شود خیر کسی در نیامدن باشد؟ شاید تو سوختن کسی را که دلش زائر تو شده، بیشتر از شادی دلش دوست داشته باشی وقتی که با تنش در کنار زائر تو حاضر شده باشد. این طور نیست؟ حالا تو برای امسال من، سوختن را پسندیده‌ای یا شادی را؟ هر کدام را که پسندیده‌ای، دلم را راضی کن به رضای خویش!
خاطره‌ها وقتی که اربعین نزدیک می‌شود، فرصت جولان بیشتری پیدا می‌کنند. گاهی برای آتش زدن می‌آیند و گاهی برای امید دادن. خاطرۀ آن سالی که هر چه کردم، توفیق یارم نشد و ماندم در حسرت راه نجف تا کربلا. خاطرۀ آن سالی که بار سفر بستم و رفتم؛ اما توفیق تا مرز بیشتر یارم نبود و برگشتم و خاطرۀ آن سالی که گویی همه چیز دست به دست هم داده بودند که نروم؛ ولی رفتم و یک دل سیر اشک ریختم و راه رفتم و زیارت کردم. حالا نشسته‌ام در خانه و نمی‌دانم چه تقدیر کرده‌ای برای من؟ فقط جولان خاطره‌ها را به تماشا نشسته‌ام و دست پنجه نرم می‌کنم با این پریشانی. آقا! می‌روم یا نه؟ می‌رسم یا نه؟ حتماً دوست داری این حال پریشان مرا! پس چون تو دوست داری، خیالی نیست،‌ می‌سازم با این پریشانی! ۷
و یک اربعین دیگر را پشت سر گذاشتم و باز هم نشد که در مسیر کربلا همراه تو باشم. این آرزو به دلم ماند تا سال دیگری‌ که معلوم نیست زنده باشم. اما آقا! خدا هر چند سال که به من عمر بدهد و هر سال توفیق زیارت اربعین پیدا کنم، هر بار از ته دل آرزو می‌کنم که یک قدم هم که شده شانه به شانۀ تو به سوی کربلا قدم بردارم و هر بار که نشد، بی آن که امیدم حتی به اندازۀ ذره‌ای کم‌رنگ شود، برای سال دیگر با همین آرزو قدم در مشایه می‌گذارم. ممنونم از خدا که خیال را آفرید و ممنونم از تو که اجازه دادی در خیالم همۀ راه نجف تا کربلا را با تو قدم بردارم. شبت بخیر زائر اربعین!
عابدی که روز و شبش را به عبادت بگذراند و از حب تو بی‌بهره باشد، در حال تلف کردن عمر خویش است. از تنگی دایرۀ واژه‌هاست که به کار این فرد عبادت و به خودش عابد گفته می‌شود. دل بستن به چنین عبادتی، دل بستن به سراب است و جز آن که بهره‌ای از عقل ندارد، کسی به سراب دل نمی‌بندد. آقا! درست است که من عاشقت نیستم؛ اما تو را دوست دارم. درست می‌گویم؟ و اگر چه محبتم به تو زیاد نیست؛ اما همین کَمش هم غنیمت است. اشتباه که نمی‌کنم؟ آیا می‌شود به همین محبت کم، دل خوش کنم و بگویم عبادت‌هایم بیهوده نیستند؟ می‌شود با یک آری، دلم را عاری کنی از اضطراب؟ من با همین محبت کم دست و پا می‌زنم و می‌دانم که تو کمکم می‌کنی تا روزی عاشقت شوم. چقدر دوست دارم عبادت عاشقانه را! شبت بخیر حقیقت عبادت!
⛅️خورشید پشت ابر⛅️ چند ساعتی در اتاقی تاریک نشسته بود. چراغ را که بی‌خبر روشن کردم چشم‌هایش را بست و دعوایم کرد. می‌گویند تو ناگهانی می‌آیی. ما که در دوران غیبتت به تاریکی عادت کردیم و با نوری که از پشت ابر می‌تاباندی انس نگرفتیم اگر بی‌خبر طلوع کنی چه خواهیم کرد؟
ما اعتقاد داریم تو حاضری و ناظر اما چنان زندگی می‌کنیم که گویی تو نه حاضری و نه ناظر. این تضاد ریشه در پای لنگ ایمانمان دارد. کاش حال ایمانمان زودتر خوب می‌شد. بار شرمندگی از تو حسابی رو دوشمان سنگینی می‌کند. دعا کن زودتر برسد آن روزی که حتی اگر غایب از نظرهایی اما چنان رفتار کنیم که گویی عیان‌تر از تو هیچ چیز و هیچ کسی را نمی‌بینیم. شبت بخیر حاضرتر از همه!
آقا! این روزها وقتی نالۀ پدران و مادرانِ جوان از دست داده و کودکان یتیم را می‌شنوم، وقتی خانه‌های ویران شده روی سر مردم و موشک‌های شلیک شده به قلب شهر و روستا را می‌بینم، وقتی ظالمان و ددمنشان با ریختن خون مردم بدمستی می‌کنند و در مقابل جهانیان به خاطر کشتن زنان و کودکان تشویق می‌شوند، وقتی قهقهۀ پیروزی سر می‌دهند و در میانشان تبریکِ قتل و غارت بی‌گناهان رد و بدل می‌شود، دنیا برایم تاریک‌تر از شب سیاه و تنگ‌تر از خانۀ قبر می‌شود. در این میانه یاد تو می‌افتم و صبری که خدا به تو عنایت کرده. چطور می‌بینی و می‌شنوی و صبر می‌کنی؟! پایان دادن به همۀ این ستم‌ها در توان تو هست؛ اما هنوز خدا اذن ظهور نداده و تو جز چشم به خدا حرف دیگری نگفته‌ای. این همه رضا به حکم خدا را از کجا آورده‌ای آقا! ؟ خوش به حالت با این همه رضایی که داری! شبت بخیر بندۀ‌ راضی و مرضی خدا! | | |
یک روز می‌رسد که بچه‌های غزه و ضاحیه با تو در کوچه‌های آبادشان قدم خواهند زد؛ در حالی که به داشتن امامی چون تو به خود می‌بالند. دستان گرم تو را می‌گیرند و آرامش را با همۀ وجود می‌چشند. دیدن تو سختی‌ها را چنان برایشان آسان می‌کند که اگر قیمت رسیدن به تو چشیدن دوبارۀ همۀ سختی‌ها باشد،‌ از صمیم جان قبول می‌کنند. تو می‌آیی و زیبایی دنیا را نشانشان می‌دهی تا همه بدانند دنیای بدون تو امن و ناامنش فرق چندانی دارد. زندگی، یا با تو بودن است یا به سوی تو دویدن!
شرمنـده‌ام که بـا همه درددل می‌کـنـم؛ بـا تو اما نه. شرمنده‌ام که بـه همه تکـیه می‌کنـم؛ بـه تـو امـا نـه. شـرمنـده‌ام کـه بــه فـکـر هـمـه هـسـتـم؛ بـه فـکـر تـو امـا نـه. شـرمـنـده‌ام کـه منتظر همه هستم؛ منتظر تو اما نه. شرمنده‌ام که برای همه خرج می‌کـنم؛ بـرای تـو امـا نـه. شـرمـنـده‌ام کـه خـودم را به همـه ثابت می‌کنم؛ به تو اما نه.شرمنده‌ام که دل به همه داده‌ام؛ به تو اما نه. شرمـنـده‌ام کـه از همه خجالت می‌کشم؛ از تو اما نه. شرمنده‌ام که‌حتی شرمندگی‌هایم نیز لقلقۀ زبان است؛ از ته دل اما نه. مرا ببخش برای این همه عاشق نبودن آقا! شبت بخیر امام غریب!