eitaa logo
هنرمندان مرکزی
1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
404 ویدیو
11 فایل
نظرات، پیشنهادات، انتقاد و مطالب مرتبط با حوزه فرهنگ و هنر خود را به این آیدی ارسال فرمایید @S_b_h_o_m
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا بردار از بین همه سرهای جامانده تو را گم کرده ام در بین باورهای جامانده میان اینهمه دیوار سنگی روشنی بگذار دلم را باز کن از سمت این درهای جامانده تمام آسمان مال تو باشد سهم پروازت نگاهت مانده بین آن کبوترهای جامانده چرا اینقدر دنبال دو چشمانم نمی آیی پرستوهای مفقودی و مادرهای جامانده چهل سال است دنبال تو گشتم زیر هرخاکی چهل سال است ماندم پشت سنگرهای جامانده کنار رودها و چشمه ها عکس تو جاری بود هزاران سیب سرخ آمد برادرهای جامانده برایم حرف های تازه ای دارد سکوت تو کمی با من بگو از راز معبرهای جامانده نشان استخوانهایت نمی شد قابل تشخیص تفحص سخت تر می شد به پیکر های جامانده خطوط عشق تو در شعرهای من نمی گنجید معطر کن مرا همراه دفترهای جامانده انجمن شعر سازمان بسیج هنرمندان استان مرکزی هفته دفاع مقدس گرامی باد @bhomarkazi
زخم هایی نوشته بر تاریخ قصه از انتفاضه تا اربیل خط مرزی که می رود با درد از عراق و نجف به اسرائیل استخوان های سرد غاصب ها زیر پاهای مردمی گیر است این صدایی که گاه می‌شنوی لرزش این زمین دلگیر است آیه ی صلح و سبز هر مظلوم در مفاتیح مردمش جاری ست دست های دعای کشورها خود سر آغاز فصل بیداری ست قبله ی پاک حضرت باران هر وجب خاک پای ابراهیم خانه ی اول همه دنیا ... می شنیدم صدای ابراهیم طعم زیتون سرخ می آمد در هجوم شب پر از تردید سنگ هایی به مقصد صهیون روز و شب تا همیشه می بارید پرچم ما کنار این خاک است بغض هایم همیشه سنگین است خون من در خودش نمی گنجد مرز ما تا خود فلسطین است ... سنگ ها قصه را عوض کردند حرف ما بی سوال و بی شک بود از نواری که غزه اش خون است ضربه ها با جواب موشک بود چکمه های سیاه صهیونیست سهم این سرزمین تنها نیست گنبد آهنین پوشالی .... ! روی سقف بلند آنجا نیست جذر و مدی دوباره می خواهد موج هایی اگر که برخیزند در شب بیقرار طوفان بار صخره ها را شبی بهم ریزند خاک پای مدافعان حرم در عراق و حلب معطر بود مقصد ما مقاومت در قدس آخرین برگ سبز دفتر بود در هیاهوی نقشه ی تاریخ مرز غزه اگرچه باریک است سیزده و سیزده نفر سرباز _ وعده ی آفتاب نزدیک است .... مسئول انجمن شعر بسیج هنرمندان استان مرکزی @bhomarkazi
بر قلب جهان آتشی آوار شده است انگار که صد حرمله بیدار شده است بر حنجر سرخ کودکان دقت کن تاریخ دوباره باز تکرار شده است ... @bhomarkazi
ساعت هشت غروب آمد کبوتر ایستاد روبروی گنبد و صحنی سراسر ایستاد موج می زد در نگاهش کهکشانی از دعا در خیالش ماهی از آل پیمبر ایستاد با نگاه مهربانش گندمی آورده بود پیش پای زائران بر سنگ مرمر ایستاد دست خود را روی سینه با سلامی هدیه کرد با سلامش خم شد آن گلدسته بی سر ایستاد تشنه بودند آن همه زائر کنار هر ضریح کاسه آبی گرفت و در برابر ایستاد چون که او باب الحوائج بود دیدم لحظه ای در کنار پنجره فولاد و آن در ایستاد باز می کرد او گره های حوائج را به لب با دعایش قامت تب دار دختر ایستاد نام دختر آمد و دیدم که چشمم سو گرفت در جوار دختر موسی بن جعفر ایستاد از دعای او زیارتنامه عطری تازه داشت « یا بنی » از لبش بر خط دفتر ایستاد هر ورق افتاد از دفتر بروی دست ها تا ببوسد چشم او را رنگ جوهر ایستاد صد ملائک زیر پایش عرش را آورده اند با عبایش رفت و بر بالای منبر ایستاد روضه باران سرود و هر مریضی جان گرفت کودکی افتاده هم با اشک مادر ایستاد او امام کاظم است و ابر و باران دست اوست ابر بالای سر خورشید انور ایستاد کاظمینی میشوم آقا قبولم می‌کنی بیت شاعر سکته کرد و بار دیگر ایستاد قبله هشتم برایش آب و جارو کرده بود تا پدر مهمان شود دریای محشر ایستاد ..‌‌. @bhomarkazi
ایرانِ من آن ستاره افلاک است این خطه زمین و آسمانش پاک است حالا که جهان، چشم به ما دوخته است هر رای شما، قسمتی از این خاک است.. @bhomarkazi
روزهای جوانی یک گل غنچه بوی معطری دارد از همان سالهای دلتنگی در امانت عجب سری دارد زنی از آن قبیله طوفان به دلش نور ممتدی دارد ثروتش را به پای دین آورد او که عشق محمدی دارد @bhomarkazi
در سفره او نعیم ها بیشتر است بخشندگی یتیم ها بیشتر است در بین پرندگان کمی دقت کن تنهایی « یا کریم » ها بیشتر است (ع) @bhomarkazi
تا بارش ابر بر زمین را دیدند بخشندگی تو را همه فهمیدند آنقدر کریمی که گمانم فردا ... ما را به شفاعت شما بخشیدند (ع) @bhomarkazi
بال و پر سوخته از کوچ پرستوهامان آتشی ریخته بر پیکر شب بوهامان راه دشتی که در آن جنگل و باران پیداست پر شد از هر قدم ضامن آهوهامان می رود خادم خورشید در آغوش کسی از مسیری که ندیدند در آن سوها مان ماه در بدرقه افتاده به دنبال زمین آسمان چهره برافروخته در موهامان باد از هر طرفی شعله به طوفان می زد تا بگیرد نفس گرم دعاگوها مان پر کشیدند از این خاک به افلاک ترین ناگهان دسته ای از ناب ترین قوها مان باز در معرکه ها رستم دستانی هست روی این شانه برافراشته بازوهامان ساحل از دورترین نقطه به مقصد برسد رهبری کشتی نوح است به پهلوها مان اراک @bhomarkazi
تا پرچم کشورم بر این تن باشد هر قله فقط برای میهن باشد ... هر شعبه اخذ رای را خواهی دید پاسخ به خیال خام دشمن باشد @bhomarkazi
ما عهد و قرار با شهیدان بستیم در صف به صف قرارها پیوستیم گفتند حماسه جهان نزدیک است تا هشتم تیر و آن حماسه هستیم🇮🇷👏 اراک @bhomarkazi
«عید بزرگ امامت و ولایت مبارک باد » قصیده غدیر خم : تقدیم به ساحت امیرالمومنین «علیه السلام»🌹🌺 عرش افتاد در آغوش امیر آن لحظه برکه لبریز شد از ماه منیر آن لحظه خبر آمد همه را با شتران برگردید خبری آمده از امر خطیر آن لحظه یک بغل کوه که از زین و جهاز آوردند تا که خورشید بتابد به غدیر آن لحظه هرکسی عشق به آن حضرت دریا دارد تا قیامت شود از میکده سیر آن لحظه بعد از این حج وداعی که بجا آوردید گل کند بین شما نام وزیر آن لحظه ای همه هستی زهرا، همه ی دریاها دست خورشید خودت را تو بگیر آن لحظه دست ، بالای قد سرو علی بالا رفت خوش بحالت که شدی مردسفیرآن لحظه دشت ، پر شد همه از قصه ی «بخن مولا» بوسه میزد لب تو ، دست اسیر آن لحظه ابر افتاد زمین ، برکه تماشایی بود ناگهان زود شد و حادثه دیر آن لحظه چه خبر بود در آن حادثه ی بی تکرار جبرئیل آمده از عرش به زیر آن لحظه وقت رفتن شد و تبریک به مولا گفتند چه سکوتی همه جا داده نفیر آن لحظه ماه در کوچه ی تبدار قدم ها می زد او که میریخت به دستان فقیر آن لحظه ما به پابوسی دستان امیر آمده ایم آن ابرمرد زمین، مرد دلیر آن لحظه لحظه ای که در خیبر به دو دستش چرخید بی گمان نام علی برده امیر آن لحظه دلم آرامش یک حرز نجف می خواهد تا بگویم غزل از روز غدیر آن لحظه @bhomarkazi
🇮🇷مشارکت بیشتر رمز اقتدار کشورست 🇮🇷 ما ترک و بلوچ و ترکمن ایرانیم ما جمله همیشه تن به تن ایرانیم در نقشه مباد اینکه خطی باشد هر ذره خاک این وطن ایرانیم .... @bhomarkazi
رودها پشت سرم در جریان افتادند بادها دور و برم در جریان افتادند شوق پرواز تو در قلب من آغوش گرفت ناگهان بال و پرم در جریان افتادند سرسجاده نشستم که تو را بنویسم.. صبح و ذکر سحرم در جریان افتادند یاکریمان دعا یکسره کوکو کردند.. اشک ها بی خبرم در جریان افتادند من و خورشید شبی تا چمدان را بستیم جاده ها همسفرم در جریان افتادند.. راه شش گوشه گرفتیم و نجف می دیدیم نخل ها در نظرم در جریان افتادند.. هر قدم وادیه اش ورد و سلامی می گفت کوچه های سفرم در جریان افتادند صحن « یا فاطمه » هر روز هوایش باران آتش و چشم ترم در جریان افتادند هر رواق پدر کوفه صفایی در دل صحن ها دور و برم در جریان افتادند ناگهان عطر زیارت همه جا تا گل داد خاطرات پدرم در جریان افتادند.. بار هر کیسه رطب برده دلم را کوفه بچه ها هر گذرم در جریان افتادند کوفه دلتنگ ترین شهر غریب مولاست بغض ها در نظرم در جریان افتادند تا که در مسجد و محراب نمازی خواندم سجده ها با خطرم در جریان افتادند تشنه ام جرعه ای از نور برایم پر کن مشک ها با جگرم در جریان افتادند.. راه شش گوشه دلم را به خودش میخواند هر قدم پیشترم در جریان افتادند.. ساعت قبله قلبم طپشی ممتد داشت لحظه ها بیشترم در جریان افتادند کربلا شهر پر از قصه دلتنگی هاست غصه ها تازه ترم در جریان افتادند ماه این دشت به دلواپسی ام دامن زد روضه های قمرم در جریان افتادند گریه می کرد دلم گوشه بین الحرمین رودها پشت سرم در جریان افتادند.. @bhomarkazi
🌒شب تاسوعای حسینی رسید🌒 عمو از راه نخلستان می آیی به زیر تیر یا باران می آیی مگر دستان سبزت پر کشیدند که داری مشک بر دندان می آیی ... @bhomarkazi
🌒شب تاسوعای حسینی رسید🌒 یک سایه میان خیمه ها پنهان است در چشم قشنگ او غزل باران است ای سایه بیا کنار مادر بنشین « فردا بدنت زیر سم اسبان است ...» @bhomarkazi
🌒شب تاسوعای حسینی رسید🌒 قلم بر روی دستم تاب می خورد هزاران تیر بر مهتاب می خورد که وقتی مشک او شد تیرباران فرات از مشک سقا آب می خورد... @bhomarkazi
💎عصر تاسوعاست کربلا غوغاست💎 تو دریا مرد تنهایی ابالفضل علم بر دوش می آیی ابالفضل اگرچه مشک های آب خالیست ولی لبریز دریایی ابالفضل تمام خیمه ها چشم انتطارت عموی خوب سقایی ابالفضل شبیه تو در این عالم کسی نیست غریبی مثل زهرایی ابالفضل ابوفاضل تو را نام قشنگی ست تو تنها نام زیبایی ابالفضل بدون تو زمین خاموش می شد تو ماه آل طاهایی ابالفضل سکوت علقمه فریاد می زد تو دریا مرد تنهایی ابالفضل ... @bhomarkazi
💎کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا 💎 🕯️روز عاشوراست امروز 🕯️غزه هم غوغاست امروز گرفته چشم مرا ،خنده های او با تیر که واژه واژه بریزد ،به حنجرم تا تیر به خاطرش برساندحوادث آن ظهر که بوسه زد هدفش قسمت کجا را تیر تکان نمی خورَد آن بیقرار گهواره گمان کنم نفس اش را بریده حتی تیر و خون تازه هنوز از سه شعبه می آید مگر چگونه زده بر گلوی دریا تیر هزار سال از آن زخم داغ میگذرد کبودی اثرش می زند به هرجا تیر نگاه کن به بلندای عرش ِدست پدر چگونه می رسد آیا به عرش اعلا تیر صدای گریه از آغوش تیر می آید بساط روضه گرفته به آسمان ها تیر شبی که باز شد آبی به سمت آه رباب چه حال مضطربی داشت ، اما تیر مرور می کند آن لحظه های آخر را که روی دست پدر رفته بود بالا ،تیر رها نمی کنداو را هزارها کابوس از آن زمان که رها شد به سمت مولا تیر قسم به آیه ی سرخ کتابت تطهیر شکسته شد کمر کائنات،صحرا ، تیر شکست ازهمه سو هرسه شعبه چشمانش چنان ندیده کسی تا بیفتد از پا تیر کنار خیمه نهاد آن ستاره خود را به زیر خاک عطش ،دیده ماجرا را تیر برای سر چه قدر دورخیمه می گشتند بگو هر آنچه که دیدی، نگفته با ما تیر @bhomarkazi
🕯️ غزل شام غریبان وقتی که از سرها گل معجر جدا شد هرچه طلا دیدند از دختر جدا شد دریا می افتد با ستون خیمه گاهش همراه آن امید یک لشکر جدا شد می ترسم از آن لحظه خاموش صحرا وقتی به روی تیغ ها کفتر جدا شد عمه تمام سعی خود را کرد آن شب هربار در آتش یکی دیگر جدا شد او می شمارد بغض هایش را به تسبیح یک دانه از آغوش نخ کمتر جدا شد هفتاد و دوگلبرگ خونین برزمین ریخت هفتاد و دو سر بود از پیکر جدا شد شاعر تمام واژه هایش را نوشته ست آن لحظه خون تازه از دفتر جدا شد @bhomarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از جوانان امروز هم خواهیم گفت ...🎬 چهار سوق همدلی 💐 جوانان امروز همان جوانان دیروز استوار و یکه تاز در تمام عرصه های علمی ، هنری ،فرهنگی ، ورزشی و ... @bhomarkazi
«سلام بر زائران دور و نزدیک» آفتاب آماده تا دور حرم سر بزند تا سری هم به پر و بال کبوتر بزند ورق حادثه اش صفحه دیگر دارد تا چهل روز قلم بر تن دفتر بزند ... خیمه ها سوخته و مشک عطش می بیند آب شرمنده نگاهی به لب تر بزند ... یک نفر قافله ای از دل شام آورده ست کاروانی که دلش یکسره پرپر بزند قصه نیزه و دروازه و شام آماده ست حرف های سفرش را به برادر بزند خاک این دشت پر از آتش دلتنگی هاست چه بگوید همه را با دل خواهر بزند تربتی از سر گودال به پیراهن زد .... تا که عطر گل گم گشته به پیکر بزند مادری صحنه آن بچه فراموشش نیست آه از تیر که هر لحظه به مادر بزند تیرها از همه سو سمت علی می آمد تا سه تا تیر یکی کرده به اصغر بزند آمده در نظرش عکس پیمبر این بار قد و بالای رشیدی که به لشکر بزند حیف آن ماه بنی هاشم و این تاریکی چه کسی مانده علم سر در خیبر بزند کاخ ها ریخته امروز ... اگر می ماندند خطبه ها بر سرشان دختر حیدر بزند سرسرایی شده آن گنبد و شش گوشه ما که بر آن بوسه هزاران دل و دلبر بزند پا به پا دیده ام آنجا قدم جابر را کاش او موکب سقایی دیگر بزند... @bhomarkazi
🕯️🕯️ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا 🎥 درحوالی خراسان یک بغل پر ریخته زیر ایوان روی گنبد صدکبوتر ریخته دیده بودم بارها از پشت سقاخانه اش قطره اشک حاجتی از چشم مادر ریخته خواب دیدم یک شبی پایین صحن آینه آنقدر آهوی زیبا پشت هر در ریخته می وزد عطرعجیبی لحظه لحظه هرطرف شاید ازاین آسمان سوغات قمصر ریخته پابرهنه آمدم از لابه لای فرش ها ردپای زائرت بر سنگ مرمر ریخته خواستم ازآسمان بارگاهش حاجتی دیدم اما درقنوتم صدبرابر ریخته کاسه ی آبی برایم خادمی آورده بود فکر کردم کاسه را از آب کوثر ریخته می کشد بالا مرا تا آسمان گنبدش آن امامی که غزل را روی دفتر ریخته @bhomarkazi
آن سید استوار و محکم زنده است آن رهبر جبهه در دو عالم زنده است از برج نگهبانی لبنان گفتند ... فرمانده جنگ نامنظم زنده است @bhomarkazi
🌿وفات حضرت معصومه (س)🌿 غروب جمعه غزل آمد و تلاطم کرد مسیر آمدنش را به کهکشان گم کرد دوباره نبض خیالش در امتداد کویر دل غریبه ی ما را روانه ی قم کرد فقط به عشق شما ای همه کبوترها! تمام صحن حرم را مزار گندم کرد بگیر دست دعای مسافرت بانو! کریمه،بیشتر از این نثار مردم کرد و آسمان پر از گنبد طلایی تو... به بیت بیت غزل های من تبسم کرد گره زدم دل خود را به آستانه تان... درست کنج ضریحت دعا ترنم کرد چقدر فاصله تا جمکران مگر مانده ست که عشق آتشی ِمن هوای هیزم کرد و عصرجمعه دعای سمات را زائر! به عطر ناب گلی از امام هفتم کرد @bhomarkazi
می رفت دوباره مردی سردار سرچشمه طوفانی رزم الاحرار در جاده قبله روشنایی می داد سرباز شهید زنده « یحیی سنوار » @bhomarkazi
دوربین های جهان این روزها بیننده اند صد حماس از نسل فردا لشکر آینده اند روی میز غربیان اما فقط تحریم ها ... دست هایی سال‌ها درگیر این پرونده اند پرچم صلح است اینجا گنبد الاقصی ببین خوشه های سرزمینش بار زیتون داده اند باید اینجا قبله اول بماند تا ابد تا بیکران شیعه و سنی ندارد جبهه‌ها پاینده اند ما نماز عشق را بیت المقدس می بریم نسل ابراهیم تا نسل پیمبر بنده اند مرز ما تا هر کجایی که مسلمانی رود دشمنان از وحدت امروز ما شرمنده اند حشد الشعبی یا که انصار یمن ،بیروت هم پشت ساحل در نوار غزه اش آماده اند خون پاک سید و سنوار و سردار شهید می نویسد : سربداران سربداران زنده اند ... @bhomarkazi
💐هفته فرهنگی شهر اراک 💐 ای شهر بر پیشانی ات نور امید است در آسمانت عکس گلهای شهیداست پس کوچه هایت رامحبت می شناسد دنیا تو را باچرخ صنعت می شناسد درچارسوق چشمهایت چشمه جاریست صدحجره در بازار تو هریک بهاریست در آسمانت برج هایی قد کشیدند تا روح برج شیشه را در تو دمیدند خورشید را در سینه ی دیرینه داری سلطان ِآباد دل هر بیقراری ... از نسل تو دارالفنون ها زنده کردند با تو امیران کبیرت مَرد مردند دیروز و امروزت تو از خوبی تمامی در پایتخت کشورت قائم مقامی از عالمان ، صاحب مقامان ِکرامت تاریخ پر شد از مفاخرها بنامت شهری که مکتب خانه پیر جماران قاضی ، عراقی ،عالمان از نسل باران اینجا طلوع روشن آن آفتاب است اینجا شروع گام های انقلاب است @bhomarkazi
🔻 زخم هایی نوشته بر تاریخ قصه از انتفاضه تا اربیل خط مرزی که می رود با درد از عراق و نجف به اسرائیل استخوان های سرد غاصب ها زیر پاهای مردمی گیر است این صدایی که گاه می‌شنوی لرزش این زمین دلگیر است آیه ی صلح و سبز هر مظلوم در مفاتیح مردمش جاری ست دست های دعای کشورها خود سر آغاز فصل بیداری ست قبله ی پاک حضرت باران هر وجب خاک پای ابراهیم خانه ی اول همه دنیا ... می شنیدم صدای ابراهیم طعم زیتون سرخ می آمد در هجوم شب پر از تردید سنگ هایی به مقصد صهیون روز و شب تا همیشه می بارید پرچم ما کنار این خاک است بغض هایم همیشه سنگین است خون من در خودش نمی گنجد مرز ما تا خود فلسطین است ... سنگ ها قصه را عوض کردند حرف ما بی سوال و بی شک بود از نواری که غزه اش خون است ضربه ها با جواب موشک بود چکمه های سیاه صهیونیست سهم این سرزمین تنها نیست گنبد آهنین پوشالی .... ! روی سقف بلند آنجا نیست جذر و مدی دوباره می خواهد موج هایی اگر که برخیزند در شب بیقرار طوفان بار صخره ها را شبی بهم ریزند خاک پای مدافعان حرم در عراق و حلب معطر بود مقصد ما مقاومت در قدس آخرین برگ سبز دفتر بود در هیاهوی نقشه ی تاریخ مرز غزه اگرچه باریک است سیصد و سیزده نفر سرباز _ وعده ی آفتاب نزدیک است .... @bhomarkazi
🍂🍂🍂🍂🍂 قبای سبز خدمت بال و پر شد ... «دل ما سوخت »آن شب تا سحر شد هزاران سال نوری عمرمان رفت که یلدایی ترین شب بی تو سر شد 🌿🌿🍂🍂 @bhomarkazi