eitaa logo
بېسېم چې
863 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
8.2هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
●•🖤📻•● - - بسیج‌مدرسـہ عـشـق‌اسـتـ 🖐🏻🌿 - - 🔗⁦⁩⁩⃟💣⸾⇜ ⁦🔗⁩⁩⃟💣⸾⇜ ⁦‌
سلام امام زمانم سلام نور چشمانم السلام علیک یا صاحب الزمان✋🏻💚
 [رَبَّهُ أَنِّےمَسَّنِےالضُّرُّ وَأَنتَ‌أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ] -انبیا 83❣️ خدایا مشڪلاٺم ناراحٺم ڪرده، باور دارم ٺو بسیار مهربانے ، ڪمڪم ڪن 🤍🌼^^ ♥️☺️
اۍ شھید🕊✨ امروز، بیشٺر از دیࢪوز دوستت مۍ دارم و فردا بیشٺر از امروز.♥️ و این ضعـف مݩ نیستツ قدࢪت توسٺ.🌸🍃 🌱 💚
❣ بوی ‌نرگس می‌دهد هرصبح انگاری که‌ یار🌼 هـر ســحر از کوچـه‌ی دلتـنگی‌ام رد می‌شود💔 هرکه‌ می‌خواند را تا سـرآید ‌انتظار🦋 شــامـل الـطـاف بـی‌پـایـان ایـزد می‌شود🌿 🌱 🤲 .🌱.بر قآمت دلربای مهدی صلوات .🌱.
••🍁•• رفیق ! حواست‌به‌جوونیت‌باشه ؛ نڪنه‌پات‌بلغزه قراره‌بااین‌پاهاتوگردان صاحب‌الزمان"عج" باشی (:🚶🏻‍♂
💔..!
…🌱🕊‌… اینجا همونجاسٺ ڪھ باید بگۍ -رفیق یھ ڪارۍ کـن خدا عاشـقـت بشھ -اونمـوقع خـوب تۅ رو خـریدارۍ میـکنه ... -'♥️'-شهید حججۍ
-'🌱'- -شھدابسـم‌الله‌گفتندوردشدندازآب -من‌ختم‌قرآن‌ڪردم‌ودرگیر -مردابـم‌ھنوز...)
‌🍃• خداکند خداکند خداکند . . .💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یک خاطره طنز از زبون خودشون شهید مصطفی صدر زاده ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفقا به دقت نگاه کنید ☝️☝️☝️ من خودم وحشتتتت کردم آخر الزمانه واقعا ان شاءالله همه تون از فتنه ها دور باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ● خواستم ارادشو ببینم تنها شرط ترک سیگار بود رک و راست گفتم اگر این اراده رو نداری جواب من منفی هستش. پایان ده سال کشیدن سیگار ✍همسرشهید 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزان که هنوز تردید دارید در مورد چادر یا مانتو این را تا آخر بیبینید😭
🔰 | 🔆 یک روز ازم پرسید: باباجان! شما خمس اموالت رو دادی؟ تعجب کردم؛ باخودم گفتم: پسر سیزده ساله رو چه به این حرف ها؟؟!.. با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم،حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: نه پسرم،خمس امسال رو ندادم... از فردای آنروز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانه های مختلف اعتصاب غذا کرد. وقتی بررسی کردم فهمیدم بخاطر همان بحث خمس بوده!!! 📒 دسته یک / ص ۱۴۱
بهترین‌حس"دنیـــا"اینه‌که یه‌رفیق‌شهیدداشته‌باشے بهش"نِگــــاه"کنی‌وببینی‌اونم داره‌دلتو"نگــــاه"میکنه.. :) ـ|ـھَم‌خُودِشآن‌خآڪۍِ‌ بُودَند‌هَم‌لِبآس‌هآیشآن‌؛ ـ|ـڪآفۍبُود‌بآرآن‌بِبآرد‌‌ تـٰآ‌عَطرشآن‌دَر‌سَنگَر‌هآبپیچَد
کردیم جهان و جان فدای غمِ تو.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁رمان زهرابانو🍁 قسمت5 رسیدم خانه... با لباس های بیرون، پریدم روی تخت و به سه نکشیده بود که خوابم برد. ساعت نزدیک شش بود که بیدار شدم. سریع دوش گرفتم و شروع کردم به آماده شدن. اهل هفت قلم آرایش کردن نبودم. آخرحاج بابا همیشه می گفت: -خوشکلی بابا ؛ نیاز به نقاشی نداری خدا بهترین نقاش روزگاراست. آرایش ساده ای کردم، موهام را هم خیلی ساده با گیره بستم وتمام. باپوشیدن مانتوم روی پیراهن ام کارم تمام شده بود. رفتم بیرون تا به محض آمدن سوگل سریع بروم تا با سر و صدایش آبرویم را توی محله نبرد. این اولین بار بود من آماده شدم و منتظر سوگل بودم. از اتاق که بیرون آمدم ملوک را دیدم که داشت برای ماهان میوه پوست می گرفت. داداشِ هفت ساله ای که دوستش داشتم چون حاج بابا دوستش داشت. تا چشم ملوک به من افتاد! گفت: - به به رها خانم! کجا به سلامتی خوب خوشتیپ کردی؟ با اینکه اصلا دلم نمی خواست بهش جواب بدهم ولی باز هم احترامش را نگه داشتم و گفتم: - دارم میروم مهمانی ؛ جشن دانشجویی هست با بچه ها میروم و با هم برمیگردیم. ملوک کمی سکوت کرد و بعد جدی رو کرد به من و گفت: - باید باهم صحبت کنیم! - گوش می کنم تا سوگل بیاید وقت دارم. ملوک بدون هیچ مقدمه ای گفت: - فردا شب خواستگار داری. 🍁نویسنده طـــﻟاﺑاﻧـــۆ 🍁 ♦️کپی باذکرنویسنده جایز میباشد♦️