eitaa logo
بېسېم چې
713 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
9هزار ویدیو
292 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
✅دعوت نامه اینجا!! از میگوییم اینکه چه شد حاج قاسم شد... 👈از نجوا های شبانه اش با 👈از رزم هایش در میدان 👈از قدم هایش پشت 👈از دیدار هایش با فرزندان 👈از عرض احترامش به مادران و خلاصه از سبک و سیره ی شهدا دنیایی حرف با شما داریم.... اینجا!!! میزبان شــــ🕊ــهدا هستتد صدایت زده اند دست دراز کرده اند به سویت...🤝 همراهی باشــــ🕊ــهدا سخت نیست یاعلی که بگویی خودشان دستت را میگیرند تردید مکن👌 راستی یک قرار خودمونی هم داریم ⬅️قرار دل بی قراران چهارشنبه ها ساعت ۲۱ گلزار شهدای کرمان 👇👇👇👇👇👇 @ya_zahhra_313
🌻💛 ______________ روزی آقا مسلم برای بازدید از بچه ها به خط آمده بود.🧐 خوب سر و وضع تمام بسیجی ها را برانداز کرد متوجه شد یکی از برادران بسیجی لباس مناسبی ندارد.😔 سریع کاپشن خود را در آورد و به او داد. 👌 برادر بسیجی گفت: اما حاج آقا شما خودتان به آن نیاز دارید خودتان هم که کاپشن ندارید؟😳 مسلم خندید و گفت: برادر تا فردا خدا بزرگ است و کریم!😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍀بیسیم چی🍀 ┄┄┅┅❅༻‌☑️༺❅┅┅┄┄ https://eitaa.com/ghasen ┄┄┅┅┅❅═❁═❅┅┅┅┄┄
🔰 | 🔆 یک روز ازم پرسید: باباجان! شما خمس اموالت رو دادی؟ تعجب کردم؛ باخودم گفتم: پسر سیزده ساله رو چه به این حرف ها؟؟!.. با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم،حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: نه پسرم،خمس امسال رو ندادم... از فردای آنروز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانه های مختلف اعتصاب غذا کرد. وقتی بررسی کردم فهمیدم بخاطر همان بحث خمس بوده!!! 📒 دسته یک / ص ۱۴۱
🌞 🌨⚡️ 🌹🕊شهید عبدالحسین برونسی 🏝 مسجدی ها چشم‌ انتظار فرمانده بزرگ جنگ بودند. 👀💭 فردی با یک موتور گازیِ 🛵 درب و داغان و دست های روغنی جلو در پارک کرد. پاسدارها گفتند برود جلوتر. موتوری بلافاصله رفت جلوتر و پارک کرد. چند دقیقه بعد مجری گفت 🎤: در خدمت فرماندهء جنگ✊🏻، حاج آقا برونسی هستیم 🤯 که به خاطر خرابی موتورشان کمی دیر رسیدند 🤭
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز میخونی؟ خب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها به نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعدا بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟» 🔹 می‌گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم. 🌹شهیدمنصور ستاری به روایت همسر بزرگوار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @bi3imchi.