❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○•
💞 #ݐلاڪ_ݐنـــــہان💞
💠قسمت #صدویازده
زهره خانم بلند آرش را صدا زد:
ــ آرش بیا درو باز کن مادر
صدای آرش از طبقه بالا به گوش رسید:
ــ مامان نمیتونم بچه هارو تنها بزارم تازه آروم شدن، آجی سمانه درو باز کن
سمانه باشه ای گفت،
و با پاهای لرزان از جایش بلند شد، ناخوداگاه سمیه خانم و زهره همراهش بلند شدند،
نگاهی به آن ها انداخت و گفت:
ــ شما براچی بلند شدید؟؟
همه به هم نگاه کردند،زهره آرام گفت:
ــ نمیدونم چرا یه حس بدی به جونم افتاده
سمیه خانم هم تایید کرد.
عزیز بلند صلوات فرستاد و از جایش بلند شد و گفت:
ــ مادر به دل منم بد افتاده،بیاید باهم بریم
همه ترسیده بودند،
خودشان هم دلیلش را نمیدانستند،به حیاط رفتند،تا سمانه میخواست به طرف در بروند،
سمیه خانم دستش را گرفت:
ــ مادر بزار من درو باز کنم
ــ لازم نیست خودم باز میکنم ،شاید برگشتن
به سمت در رفت،
زنگ پشت سرهم نواخته می شد،فضای ترسناک و وحشت زده ای بر خانه حاکم شده بود،همه به سمانه و در خیره شده بودند، #نبودمردی در خانه همه را به اندازه کافی ترسانده بود و لرز بر بدنشان نشانده بود.
سمانه چادرش را مرتب کرد،
و در را آرام باز کرد،اما با دیدن قامت درشت مرد مشکی پوشی که صورتش را پوشانده بود،
وحشت زده قدمی به عقب برگشت،
اما مرد مشکی پوش سریع شیشه ای را باز کرد و مایعی را بر روی صورت سمانه ریخت و اورا هل داد،
با صدای فریاد آرش که میگفت:
ـــ اسید ریخت روش بدبخت شدیم
صدای جیغ ها بلند شد،
سمانه که به عقب پرت شده بود و سرش به زمین خورده بود، و از شدت ضربه گیج شده بود،
همه ی خانم ها بالای سرش نشسته بودند، و ضجه میزدند،
اما او فقط سایه محو و صدای مبهمی را می شنید.
صدای ارش در گوشش میپچید،
احساس سوزشی را بر صورتش احساس می کرد،اما جرات نداشت که دستش را بلند کند و صورتش را لمس کند.
آرش بیخیال بچه ها شد،
و سریع از خانه خارج شد، و به طرف خیابان اصلی دوید، همه ی راه را نفس نفس می زد،
زیر لب میگفت:
ــ غلط کردم غلط کردم😱😭
کمیل و بقیه را از دور دید،با تمام توانش فریاد زد:
ــ کمیـــــــــل کمیـــــــــــل🗣😱
کمیل با شنیدن فریاد کسی
که او را صدا می زند،برگشت، بقیه هم کنجکاو به آرش نگاه کردند،
کمیل چند قدم به سمتش رفت،آرش روبه رویش ایستاد و با گریه گفت:
ــ سمانه..... سمانه😭
نفس نفس می زد،
و نمیتوانست درست صحبت کند، با شنیدن اسم سمانه همه نگران به او نزدیک شدند،
کمیل بازوانش را گرفت و شدید تکان داد و فریاد زد:
ـــ سمانه چی؟حرف بزن آرش😠
ــ روی صورت سمانه اسید ریختند😰
و بدون خجالت بلند گریه کرد،
صدای یا حسین😱 همه بلند شد، و در کمتر از چند ثانیه همه با شتاب به سمت خانه دویدند....🏃♂🏃♂🏃♂🏃♂🏃♂
ادامه دارد..
💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده
╭┅─────────┅╮
@bi3imchi
╰┅─────────┅╯
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○•
💞 #ݐلاڪ_ݐنـــــہان💞
💠قسمت #صدودوازده
کمیل با شتاب در را باز کرد،
و به طرف سمانه که بر روی زمین افتاده بود، رفت،
صغری را کنار زد،
و سر سمانه را در آغوش کشید،با صدای بلند صدایش کرد،
و روی صورتش می زد.
ــ سمانه خانمی،سمانه صدامو میشنوی، جوابمو بده سمانه.!
رد خون بر روی پیشانی اش را که دید، دیوانه شد، نمیدانست چه کاری بکند، تا قلبش آرام بگیرد،
پشت سرهم با صدای بلند سمانه را صدا می زد، و خدا را قسم می داد، که اتفاقی برای او نیفتد.!
صدای زمزمه آرام سمانه را که شنید، به او نزدیک شد و گفت:
ــ جانم ،بگو سمانه
سمانه با درد و مقطع گفت:
ــ درد دارم کمیل
ــ کجا، قربونت برم، کجات درد میکنه
ــ سرم،صورتم داره میسوزه کمیل
کمیل دستی به صورت سمانه کشید،
به شدت داغ بود و سرخ بود میدانست اسید نیست،
اما همین هم او را نگران کرده بود،
صدای لرزان سمانه او را نابود کرد، دوست داشت، از دردی که در سینه اش نشسته فریاد بزند.
ــ کمیل صورتم میسوزه،
آرام از درد گریه کرد،
کمیل سرش را در آغوش فشرد، و بدون اهمیت به اطراف پیشانی اش را بر سرش گذاشت، و اجازه داد اشک هایش پایین بیایند،
همسرت با این حال ترسیده و پر درد در بین بازوانت گریه کند،بدتر از این درد مگر برای یک مرد وجود دارد؟؟؟
🏥🏥😥🏥😥😥😥🏥😥🏥
دکتر لبخندی زد و گفت:
ــ نگران نباشید حالش خوبه،فقط ترسیده
ــ این ماده ای که روی صورتش ریختن چیه؟میدونم اسید نیست اما اثراتی داشته
ــ اسید نیست چون اگه اسید بود کاملا صورتشون از بین میرفت،ماده ی شیمیای هست که سوزش و التهاب روی صورت ایجاد میکنه، و چون از نزدیک روی صورتشون ریختن، سوزش و التهابش بیشتر شده،نمیگم خطرناک نیست اتفاقا اگه چشماشونو به موقع نمیبستن ممکن بود بینایی خانمتون مشکل پیدا کنه ولی خداروشکر به خیر گذشت😊
ــ سرش چی؟
ــ زخم شده،پانسمانش کردم، الان سرم بهشون وصله،به خاطر امنیتش الان از خانه خارج نشه بهتره،مشکلی پیش اومد بگید خودم میام
کمیل با او دست داد،
وبعد از تشکر به اتاق رفت،سمانه با دیدنش دستش را به سمتش دراز کرد، کمیل دستش را گرفت، و آرام بوسید، کنارش روی تخت نشست و موهایش را که بر روی چشمانش افتاد را کنار زد.
ــ گریه کردی کمیل؟😢
ــ نه مگه مرد هم گریه میکنه😊
ــ چشمای سرخت چی میگن پس؟
کمیل نگاهی به صورت سرخ سمانه و مژه های خیسش کرد و گفت:
ــ گریه کمترین چیز بود،اون لحظه از درد قلبم نزدیک بود سکته کنم
ــ خدانکنه
ــ لعنت به من که تو رو به این حال انداختم
ــ کمیل چه ربطی به تو داره آخه؟
ــ ربط داره خانمی،الان ذهنتو درگیر نکن بخواب
ادامه دارد..
💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده
╭┅─────────┅╮
@bi3imchi
╰┅─────────┅╯
divanegan 1400.03.12-14.mp3
9.18M
🎶 عباس اَشْجَعُ الْمَتین بَیْنِ الناس....
🎤 #رضا_شیخے
⏯ #شـور
👌🏻 #فوق_العاده
╭┅─────────┅╮
@bi3imchi
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#جشن_بزرگ_ملت_مبارک !
امروز تازه شروع ماجرای دویدنها برای رسیدن به آن حادثهی باشکوه تاریخ است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جامانده ایم از قافله شهادت✋❤️
#شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید علی به وقت حوادث عصا نمیگیرد ....
جانم به فدای یک لحظه بودنت آقاجانم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این کلیپ را ببینید و بازنشر کنید تا همه ببینند!
حتی جمع و تفریق ساده هم در اعلام آرا توسط وزیر رعایت نشده!
خودتان قضاوت کنید
26.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 #دهہڪࢪامٺ 🌺
🎶 تویی نشاط آهوی
🎙 #علےاڪبرحائرے
⏯ #سࢪود
#امام_رضا
╭┅─────────┅╮
@bi3imchi
╰┅─────────┅╯
❀🍃✿🍃❀🍃✿🍃❀🍃✿🍃❀
✅ صبح خود را با سلام به چهارده معصوم (علیهم السلام) شروع کنیم
✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨
🔹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ(صل الله علیه و آله وسلم)
💠ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ(علیه السلام)
🔹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ(سلام الله علیها)
💠ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ(علیه السلام)
🔹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿد ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ(علیه السلام)
💠ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ(علیه السلام)
🔹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ(علیه السلام)
💠ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ(علیه السلام)
🔹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ(علیه السلام)
💠ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ(علیه السلام)
🔹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ(علیه السلام)
💠ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ(علیه السلام)
🔹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ(علیه السلام)
💠السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامُ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨
❀🍃✿🍃❀🍃✿🍃❀
✨*سلام و عرض ادب میکنیم خدمت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام*
*✨ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلیهِمَ السَّلام✨*
💠بهترین دعا فراموش نشود اِلهی
🔰یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد(صل الله علیه و آله وسلم)
🔰یا عالیُ بِحَقِّ علی(علیه السلام)
🔰یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه(سلام الله علیها)
🔰یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن(علیه السلام)
🔰یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن(علیه السلام)
🍃عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🍃در پناه حضرت حق تقدیرتان آرام و سرشار از معنویت ...
التماس دعای فرج وخیر
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#اللهمصلعليمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
؛❀🍃✿🍃❀🍃✿🍃❀🍃✿🍃❀
رسیدم تا حرم
گویی کسی میگفت در گوشم:
بیا ای خسته از دنیا
که من باز است؛ آغوشم!
سلیمانا! بیا بردار، بار از شانه موری
مرا باریست از غمها
که سنگین است بر دوشم!
کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهوراتر؟!
بهشت اینجاست؛
اینجایی که دارم چای مینوشم!
بهجز دامان تو
دستانم از هر ثروتی خالیست!
مکن ای شاه، در تنهاییِ محشر؛ فراموشم!
#امام_رضاییام
╭┅─────────┅╮
@bi3imchi
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای شهدا ...♥️
غرق شده ام در میدان مین دنیا
میشود تفحصم کنید 😭💔
#شهدا_گاهی_نگاهی
#استوری
╭┅─────────┅╮
@bi3imchi
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
🎥برآورده شدن حاجات سنگین با توسل به #حضرت_زهرا (س)
🎙حجت الاسلام عالی
#پیشنهاد_دانلود👆👆
#فوق_العاده_زیبا_و_شنیدنی
╭┅─────────┅╮
@bi3imchi
╰┅─────────┅╯