•بسم الله الرحمان الرحیم•
📚|#نای_سوخته
❤️|#قسمت_بیستو_دوم
لبخند ملایمی زده و سرش را مودبانه تکان میداد.😄
-خیالتون راحت باشه مادر، خودم علی اقا رو می کشم!😂
این را گفت و پرید به طرف علی، 😂🏃
انقدر خسته بود که تا سرش را روی بالش گذاشت آروم ب خواب رفت😊😴
ما می رفتیم خونه ی علی رو حیه می گرفتیم و بر می گشتیم ؛ با اینکه حالش بد بود اینقدر با نمک صحبت می کرد و تکه می انداخت و...
مثلا با حشره ها هم شو خی میکرد😃
میزدشون کنار و می گفت : برو عقب😅
به جای اینکه یه تلی اقای داغون ببینیم که افتاده و بچه ها هم بعد دیدنش داغون بشن بیان بیرون😣
وقتی علی اقا رو میدیدن یک ربع بیست دقیقه بعد با خنده میومدن بیرون😃😉
واقعا پیش علی اقا رفتن انرژی داشت😁
ادامه دارد....
#شهیدعلےخلیلی