سلام پادزهریهای ارجُمند
امروز یه اتفاق جالبی افتاد
جالب که نه
.......
حالا بذارید تعریف کنم ببینیم چه صفتی میشه بهش داد؛
میخواستم سوار اتوبوس بشم
(ای آقا! شما هم که همه ش خاطراتت توی خیابون و اتوبوسه😕)
خب، 😒
داشتم میگفتم؛
دیدم یه جوون شیک پوش، یه وری تکیه زده به دیوار
کنار ورودی-خروجیِ ایستگاه و دولا هم شده.
یه کم نگاهش کردم🤔
بعد دیدم رعشه داره.
بوی سیگار هم جمع شده بود،
سیگار دستش بود و دودش رو میدیدم.
یه کم صبر کردم گفتم شاید دلش درد میکنه که مچاله شده،
دیدم نخیر رعشه رفت بالا!😨
خواهرم کنارم بود رفت سمت مسئول ایستگاه و حرف زد باهاش.
وقتی برگشت پرسیدم چی گفتی؟ چی شد؟😳
با قیافه گرفته گفت: بهش میگم این آقا کمک میخواد، انگار حالش خوب نیس! اما در جوابم گفت: نعشه ست😑 ولش کنین حالا در میاد از نعشگی!😨
من گفتم: اگه شیشه زده باشه و سوار اتوبوس بشه چی؟😱
خواهرم گفت: اتفاقا اینم پرسیدم گفتن که تا الان چند تا اتوبوس رد شده و نرفته سوار بشه. ما هم دستمون به جایی بند نیست و حکم اجرایی نداریم.🤯
گفتم: نمیتونیم جایی بگیم؟ ۱۲۵ی، ۱۱۰ی، ۱۲۳ی!😢
گفت نه! نمیان...😑😑
آره.....
اینه وضع مملکت🤨
آره؟ آره؟؟؟
امضا: #محیی_الدین
وای
واااهای
های وای
وااااای
خدایا😱
ای خدای مهربان😱😱
بارالها😬😬😬
خداوندگارا
اون پسر شیک پوشه،
یهو از نعشگی به در اومد و پرید سوار اتوبوس ما شد😧😧😬💀
عااااااااه😫
کجا در برییییییمممم🏃🏻♂🏃🏽♂🏃🏾♂🏃🏻♂🏃🏻♂
رفقا
اگه دیگه هم رو ندیدیم حلال کنین😭
آخرین وصیت #محیی_الدین:
نشینید پشت سر هم غیبت کنید!
سلام
یعنی اگه یکبار دیگه من درباره مملکت زبان درازی کردم.....😫🤐🤐🤐🤐🤐
خدایا توبه😩
زنده ام
و بازم در خدمت!
خیالتون ناراحت😈
امضاع: #محیی_الدین