eitaa logo
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
260 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
404 ویدیو
60 فایل
گروه فرهنگی-سیاسی پادزهر تقدیم میکند: آموزش رفع شبهات مهدویت آموزش روش صحیح برخورد با مسائل سیاسی روز بصیرت افزایی عملیاتهایی که انجام میدیم باهدف روشنگری در کلیه رسانه ها تبادل فقط با کانالهای ارزشی سوال: @ghods313
مشاهده در ایتا
دانلود
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت ذوالکفل سلام الله علیه🔅 📖 قرآن در سوره انبیاءو سوره ص از ذوالکفل ن
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت داوود سلام الله علیه🔅 داوود از پیامبران بنی‌اسرائیل بود که به مقام پادشاهی رسید👑 و اورشلیم را برای بنی‌اسرائیل فتح کرد. 📖نزول کتاب زبور بر او و دارا بودنِ مقام قضاوت 📖 داوود صدایی زیبا داشت و خداوند قدرت زره‌سازی را به او عطا کرد. 📖 حضرت داوود در نزد یهودیان از جایگاه بالایی برخوردار است؛ با این حال در تورات تهمت‌هایی به او نسبت داده شده. 📖اطلاعات پیامبر نام در قرآن: داوود محل زندگی: فلسطین نام قوم: بنی‌اسرائیل نام کتاب: زبور حوادث مهم: فتح اورشلیم 📖داوود بن ایشا از نسل یهودا فرزند یعقوب بود. حضرت داوود را فردی کوتاه قد، سبزه‌رو و کم‌مو دانسته‌اند که ختنه شده به دنیا آمد. حضرت سلیمان فرزند حضرت داوود بود و جانشین او نیزشد. 👑 پادشاهی حضرت: پس از حضرت موسی(ع) و حضرت یوشع(ع)، مردانی به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران نامیده می‌شدند. آخرین داور، حضرت سموئیل بود که بنی‌اسرائیل از او خواستند برایشان پادشاهی تعیین کند. در نهایت طالوت (شاؤل) به پادشاهی رسید. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت؛ بزرگ‌ترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد، نصف مالش را به او می‌دهد و دخترش را نیز به عقد او در می‌آورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف مال طالوت را گرفت و داماد او شد. نبوت و پادشاهی هر یک در میان نسل خاصی از فرزندان یعقوب باقی بود، با این حال خداوند این دو مقام را برای داوود قرار داد و پس از فوت طالوت، داوود پادشاه بنی‌اسرائیل نیز گشت.📿 تاریخ پادشاهی داوود، در کتاب‌های دهم و یازدهم از عهد عتیق، به نام‌های «کتاب دوم سموئیل» و «کتاب اول پادشاهان»، ثبت شده است. امام باقر(ع) حضرت داوود را از معدود انبیایی معرفی می‌کند که به حکومت نیز رسید. حضرت داوود با لقمان هم‌عصر بوده و زمانی که لقمان او را نصیحت می‌کرد، داوود او را ستایش می‌کرد. 📖 زبور زبور کتابی است که بر اساس قرآن و احادیث اسلامی، بر حضرت داوود نازل شد. این کتاب مجموعه‌ای است از پند و حکمت و نیایش باپروردگار. نام زبور سه بار در قرآن و در سوره‌های نساء، انبیاء و اسراء ذکر شده. زبور داوود با عنوان «مزامیر»، هفدمین کتاب عهد عتیق است و دربردارنده ۱۵۰ قطعه مناجات است 🌹پایگاه فرهنگی -- سیاسیِ شهید دیالمه🌹
میلادحضرت معصومه جان♡.mp3
8.12M
دوباره اومدم اقا،🚶🏻‍♂🚶🏻‍♂🚶🏻‍♂ پایین پای تو نشستم......🤗 به روم نیار که هزار بار😓 شکستم عهدی که بستم....💔 💞 🍃 @bia_ta_begooyamat
💚 میلاد امام مهربانیها، و لنگرگاهِ مطمئن و استوار ایران و ایرانیها، در طوفان‌های سهمگین روزگار..... 🌪 🎉تبریک و تهنیت باد🎉 گروه فرهنگی-سیاسی شهید دیالمه
جذب همکار فرهنگی خیلی فوری و مهم @gordanpiyade313
خیلی فوری و مهم: جذب همکار فرهنگی کاملا جهادی 〰〰〰〰 کلیپ سازی کتابخوانی و خلاصه برداری طراحی عکس متن زیبا و حرفه ای صداگذاری (صدای آقا. فقط آقا) 〰〰〰 توانمندیِ خودتون رو با همین پیام بفرستید به: @gordanpiyade313
سلام وای دوستان! ببخشید ببخشید ادمینها ناخوش بودند، خودمم سرم بشدت شلوغ بود... ان‌شاءالله از این به بعد مطالب سر موقع ارسال میشه! هرکسی هم خواست مدیر کمکی بشه خوشحال میشم: @ghods313
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت داوود سلام الله علیه🔅 داوود از پیامبران بنی‌اسرائیل بود که به مقا
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت سلیمان سلام الله علیه🔅 📖 از انبیا مهم بنی اسرائیل 📖 فرزند حضرت داوود و از نسل یهودا فرزند حضرت یعقوب‏. 📖محل زندگی : فلسطین 📖پادشاه بنی‌اسرائیل 📖حضرت سلیمان پس از درگذشت پدرش، جانشین او شد. در منابع تاریخی سن او هنگام جانشینی بیست و دو یا سیزده سال بوده است. 📖مدت حکومت: چهل سال وصی او: آصف بن برخیا 📖حضرت سلیمان را فردی سفیدرو،‌ درشت اندام و پرمو دانسته‌اند که ختنه شده به دنیا آمد.👼🏻 📖در مورد انگشتر سلیمان، گفتارهای بسیاری وجود دارد. بنابر روایات این انگشتر به دست امام زمان(عج) خواهد رسید.💍 📖در زمان حضرت سلیمان گروهى به سحر و جادوگرى پرداختند، او دستور داد تمام نوشته‏‌های آنان را جمع‏‌ کرده و در محل مخصوصى نگه‏دارى كنند. پس از وفات سلیمان، گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر كردند.🔥 او از خداوند حکومتی درخواست کرد که پس از او سزاوار هیچ کس نباشد. خداوند دعای او را اجابت کرد و علاوه بر انسان‌ها، جنیان،‌ شیاطین، باد و پرندگان را نیز تحت فرمان او در آمدند.! برخی شیاطین سرکش زندانی شدند. جنیان برای او کار می‌کردند و معدن مس در اختیار او قرار گرفت. گستردگی قلمرو فرمانروایی سلیمان و حکومت او بر جنیان و آدمیان و برخورداری هم زمان از نبوت و پادشاهی به حدی بوده که امام علی (ع) در سخنی می‌فرماید: "اگر راهى به سوى بقا و جاودانگى یا جلوگیرى از مرگ وجود داشت، حتماً سلیمان بن داوود عليه السلام آن را در اختیار مى‌گرفت، چرا که خداوند حکومت بر جنّ و انس را همراه نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت الهى به او اعطا کرد." 📖معبد سلیمان در زمان او و به دستور او ساخته شد. وفات حضرت سلیمان در حالی که بر عصای خود تکیه داده بود، مرد. هیچ شخصی از مرگ او اطلاع نیافت، تا اینکه موریانه عصای او را خورد و سلیمان به زمین افتاد. 🌹پایگاه فرهنگی -- سیاسیِ شهید دیالمه🌹
داشتم متن سخنان رهبری رو میخوندم سخنان قبلشون درباره اغتشاشات...؛ یاد این عکس افتادم که جمله ترامپ، بدون شرح، انتظاری که سران امریکا از کشورهای منطقه دارند رو نشون میده! @bia_ta_begooyamat
هم اکنون: گفتگوی زنده تلویزیونی با رییس جمهور انقلابی شبکه یک و خبر
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت سلیمان سلام الله علیه🔅 📖 از انبیا مهم بنی اسرائیل 📖 فرزند حضرت دا
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت یونس سلام الله علیه🔅 📖 یونس بن مَتی از نوادگان یعقوب 📖 لقب در قرآن : ذوالنون یعنی صاحب نهنگ یا همدم نهنگ 📖دوره نبوت یونس با فاصله زیادی پس از دوره سلیمان پیامبر(ع) بوده است. 📖محل رسالت حضرت یونس در منطقه نینوا در شمال عراق بوده است. وی پس از نافرمانی اهالی نینوا و وعده عذاب الهی قوم خود را ترک کرد 📖شرح بلای قوم یونس: پس از آنکه از برداشته شدن عذاب اهالی نینوا آگاه شد، برای آنکه او را در ماجرای محقق نشدن عذاب، متهم به دروغگویی نکنند از نینوا فاصله گرفت و خود را به دریا رساند و سوار بر کشتی شد. به دنبال هجوم نهنگ به کشتی، مسافران کشتی مصمم شدند یکی از سرنشینان را برای رهایی از نهنگ طعمه آن بکنند. یونس(ع) به سبب انتخاب در قرعه طعمه نهنگ شد. به امر خدا نهنگ آن را بلعید و در شکم خود جای داد. 🐳 حضرت یونس، در شکم نهنگ به درگاه خدا توبه کرد. وی ضمن ستمکار دانستن خود از خدا طلب بخشش کرد. به فرمان خدا نهنگ، یونس را در دریا رها کرد و او در ساحل دریا آرام گرفت. 🕌 در برخی منابع نیز مسجد حمراء به مسجد یونس بن مَتّی منسوب است. براساس گزارشی، امام علی(ع) در این مسجد نماز خوانده است سپس به قصد زیارت یونس به مرقد وی رفته است. 🌹پایگاه فرهنگی -- سیاسیِ شهید دیالمه🌹
برای تابستونت چه برنامه هایی داری؟📝 🤓 ما اینا رو پیشنهاد میدیم: 💚💥 آموزش حفظ قرآن 📚💥 تقویت درسهای مدرسه! 📖💥 یادگیری داستان نویسی ✍🏼💥 اصلاح خط نوشتاری و یادگیریِ خط نستعلیق قیمت کلاسها رو اگه بدونی از تعجبِ ارزون بودنش در عینِ با کیعیت بودنش شاخ درمیاری!😲 برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام، همین بنر رو برای 📲 @ghods313 بفرست. منتظرتیم☺️
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت یونس سلام الله علیه🔅 📖 یونس بن مَتی از نوادگان یعقوب 📖 لقب در قرآ
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت زکریا سلام الله علیه🔅 📖 زَکَریا از انبیای بنی اسرائیل پدر حضرت یحیی کفیلِ حضرت مریم محل زندگی: فلسطین ودر۹۹ سالگی به شهادت رسیدند پس از شهادت خداوند فرشتگان را کنار پیکر مطهر او فرستاد. و بدن زکریا(ع) را غسل دادند و کفن کردند، و سه روز پشت سر هم آمدند و نماز بر آن خواندند، سپس او را به خاک سپردند. مرقد ایشان: در داخل شبستان مسجد جامع الکبیر حلب. تکرار اسم در قران : ۷ بار 📖زکریا پسر برخیا از نسل لاوی پسر  یعقوب  نبی و از نوادگان دختری حضرت داوود حضرت زکریا در سن کهن‌سالی از خداوند درخواست فرزند کرد و خداوند یحییِ نبی را به او عطا نمود. وی تا سن کهن‌سالی درخواستی برای داشتن فرزند از خداوند نداشت تااینکه حنه مادر حضرت مریم او هم مانند همسر اثر زکریا نازا بود نذر کرد اگر خدا هم به او فرزندی عنایت کند او را خادم معبد قرار دهد حضرت مریم به دنیا آمد کفایتش به‌عهده زکریا بود و از نزدیک عنایات خداوند به مریم مانند نزول غذاهای بهشتی را می‌دید.در آن لحظه بود که زکریا دست به دعا بلند کرد و گفت: خداوندا از طرف خود فرزند پاکیزه‌ای به من عطا بفرما که تو دعا را می‌شنوی انگیزه دیگر زکریا این بود که وارث امینی نداشت؛ از خداوند فرزندی درخواست کرد تا از او ارث ببرد. دعای وی که در آیات سوره مریم آمده‌است این‌گونه است: من از بستگان بعد از خودم بیمناکم و همسرم نازا است. تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضای خودت قرار بده. خداوند دعایش را اجابت فرمود.👼🏻 زکریا از خداوند در خواست نشانه و آیه کرد. نشانه این بود که تا سه روز نمیتواند با کسی صحبت ‌کند و فقط با خداوند در هنگام مناجات حرف می‌زند. بعضی معتقدند که منظور از صحبت نکردن با مردم، همان روزه سکوت است البته روزه سکوت در آن زمان مشروع شمرده می‌شد. علامه طباطبایی معتقد است؛ زکریا برای تشخیص اینکه این نداء از ناحیه خداوند بوده یا القاء شیطان، از خداوند طلب نشانه کرد. شیخ طبرسی معتقد است که این نشانه برای فهمیدن زمان بارداری همسرش بوده‌است. 📖جریان شهادت: از تواریخ استفاده می‌شود که طاغوت عصر ذکریا حضرت یحیی، پسر زکریا را به‌خاطر نهی‌ازمنکری که نمود کشت. حضرت زکریا از قتل پسرش باخبر شد و احساس خطر کرد چرا که طاغوت می‌خواست او را نیز بکشد. به بوستانی در نزدیکی مسجد بیت‌المقدس رفت و در آن‌جا تنه‌ی درختی باز شد و به زکریا پناه داد. ابلیس به آن‌جا رسید و گوشه‌ای از عبای زکریا را گرفت و در بیرون درخت نگه‌داشت. سپس دید گروهی در جست‌وجوی کسی هستند. از آن‌ها پرسید: در جستجوی چه کسی هستید؟ گفتند: در جستجوی زکریا. ابلیس گفت: او کنار این درخت بر اثر سحر و جادو تنه‌ی درخت را شکافت و به درون آن رفت. نشانه‌اش همین قسمت عبای او است که در بیرون درخت مانده!. طاغوتیان نیز با تبر، آن درخت را قطع و سپس با اره آن را قطعه قطعه نمودند و درنتیجه حضرت زکریا را با وضع دل‌خراشی به شهادت رساندند.... 🌹پایگاه فرهنگی -- سیاسیِ شهید دیالمه🌹
گذری بر روزگار، از ۴ تیر تا ۷ تیر؛ خبر را که شنیدم، نفهمیدم چطور از در دفتر خارج شدم و به طرف خیابان دویدم. رضا داد میزد: وایسا! چه خبره؟ کجا!؟ کی بود پشت تلفن؟! با دست اشاره کردم: بیا. اگه میایی بدو فقط بدو رضا... لبهایم خشک بود. گلویم خشک تر. بعد از شنیدن خبر، چشمهایم تار میدید. ماشینی جلوی پایم ترمز کرد. رضا بود. سوار شدم. باز، از علت شتاب و حال خرابم پرسید و اینبار سکوت کردم. دیگر لبهایم از شدت خشکی به هم چسبیده بود و نمیتوانستم چیزی بگویم. بالاخره به بیمارستان بهارلو رسیدیم. و در راه دائم پرسیده بود: دِ یه کلمه حرف بزن منو کشتی... پیاده شدم. ضربان قلبم در گوشهایم میزد. چشمهایم دودو زنان دنبال آشنا میگشت. ندیدم. سراغ سرپرستاری رفتم. قلبم جلوتر از حرفم از دهانم میکوبید و بیرون میزد. نتوانستم حرفی بزنم. آبِ نداشته‌ی دهانم را فرو دادم و لبهایم را به سختی از هم باز کردم. آمدم چیزی از پرستار بپرسم که کسی صدایم زد: آقا وحید؟ به طرف صدا برگشتم. محمد بود. مرا در آغوش کشید. بی صدا پرسیدم: آقا؟! آرام گفت: توی اتاق عملند. الان چهارساعته. از خودم دورش کردم. باز پرسیدم: زنده... می...؟ چشمهایش مجدد به اشک نشست. بی رمق‌تر از او، شانه هایش اش را فشار دادم، دو دستی. به سمت در اتاق عمل رفتم. از پشت شیشه چیزی پیدا نبود، اما رگهای تن من فریاد میزد که قلب، قلب، فقط دعا کن برای قلب... و من پیشانی ام را به در چسباندم و دعا کردم: خدایا قلب مرا بردار و... دعایم تمام نشده بود که شنیدم همهمه ای همین جمله را میگوید: قلب ما رو به ایشان بدید. به عقب چرخیدم. جمع مردم بود و این خواهش و تمنای عاشقانه آنان به پزشکها و پرستارهایی که سعی در آرام کردنِ اوضاع داشتند... . و نمیتوانستند. سرم را به طرف اتاق عمل چرخاندم. زیر لب شروع به خواندن کردم: "نادعلی مظهرالعجائب... تجده عوناً لک فی النوائب...." محمد صدایم زد: آقاوحید... نگاهش کردم. رنگ به رو نداشت. از پشت سرش ماموران امنیتی را دیدم. یکیشان خودش را به ما رساند. گفت: آقای منتظری، کنترل حفاظت اینجا سخته. کاش یه بیمارستانِ دیگه... من در دلم غوغا بود که نتیجه‌ی عمل چه میشود؟ و او از حفاظت سخن میگفت! محمد آرامش کرد: صبر برادرجان. بذار ببینیم دکترا چی میگن. فعلا که دکتر منافی و شیبانی هم توی راه همین بیمارستانن. گوشم به او بود و چشمم به اتاق. و در ورای دیوارها و درها، ضربان قلبم میگرفت و میزد. میزد و میگرفت. آنجا که خطوط قلب او، ممتد میشد، مال من هم میگرفت.... . کسی مرا کنار زد و در را باز کرد و به سرعت وارد اتاق شد. با نگاه از محمد پرسیدم: کی بود؟ آرام گفت: دکتر زرگر. آقای بهشتی باهاشون تماس گرفتن که بیان. اسم مرید مرا که آورد، هجوم آرامش را به قلبم حس کردم. اما وقتی سر چرخاندم به سمت اتاق عمل، مثل دکتر زرگر، رنگ از صورتم پرید... . ادامه دارد به‌قلمِ "علمدار" @bia_ta_begooyamat
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
گذری بر روزگار، از ۴ تیر تا ۷ تیر؛ خبر را که شنیدم، نفهمیدم چطور از در دفتر خارج شدم و به طرف خیابا
گذری بر روزگار، از ۴ تیر تا ۷ تیر؛ ۲ پزشکان هرچه میکردند، خونریزی بند نمی آمد. با خود گفتم: توی یه ضبط صوت، بمب کار بذاری و منفجرش کنی، بدتر از اینها رو باید به انتظار بشینی... اما مصلحت خدا رو چیز دیگه ای میدونم... - معجزه ای لازمه... صدای محمد از فکر بیرونم کشید. نگاهش کردم. بله! مصلحت الهی با یک معجزه. همین جمله رنگ صورت مرا برگرداند. و از ورای دیوارها و پرده ها، با چشم جان، دیدم که حال ناخوش دکتر زرگر را هم که کنار تخت ایستاده بود بهبودی بخشید. چون دکتر محجوبی مثل یک معجزه توانسته بود خونریزی را بند بیاورد... . ذکر را ازسر گرفتم: نادعلی مظهر العجائب... تجده عوناً لک فی النوائب... شلوغیِ بیمارستان به حد اعلا رسیده بود. حدفاصل اتاق عمل تا انتهای راهرو را بارها طی کردم. صدای اذان مغرب از بلندگوی مسجدی در همان حوالی بلند شد. به ساعت بیمارستان نگاه کردم: چه زود این ظهر خونین به شب رسید. و با فکر اینکه این هفت ساعت چه جان بر کن و سخت گذشت، حرفم را پس گرفتم. محمد و رضا کنارم آمدند: آقاوحید بیا نماز بخون بعد برگرد. دلم فقط برای اینکه کمی در آغوش خدا آرام بگیرد رضایت داد که ترکِ پُست کنم. رضا فکرم را خواند: سه برابرِ مامور امنیتی‌ها چسبیدی به شیشه اتاق عمل که چی آقای دکتر! جوابش را ندادم. از سر دلسوزی میگفت. وگرنه گوشه چشمش دائم تر بود. نماز را خواندم و خواستم باز برگردم کنار در که رضا مانع شد. ظرف خرمایی جلویم گرفت و با نگاه گفت: بخور. دلم لرزید. زیر لب گفتم: خرما!؟ اشک به چشمان هردویمان آمد. معطل نکردم. بلند شدم. و با کشکول دعاها به قدم‌روی پشت در اتاق عملِ آقا شتافتم. یکی از پزشکان، مامور کنار در را صدا زد: بگو یه هلی کوپتر هماهنگ کنن برای بیمارستان قلب. با دکتر میلانی نیام هماهنگ کردم. زود آقاجان. مامور بیسیم به دست، خواست به طرف در خروجی برود اما مردم، ناخواسته مانع خروج او بودند. میدانستم که همه آن جمعیت، مثل من، در دل، با تضرع مشغول دعا و التماسند تا خدا رحم به حال ایران کند. رضا دم گوشم گفت: تو رادیو اعلام کردن قلب آقا باید عمل بشه. یکدفعه با صدای باز شدن در، نگاهم را از جمع گرفتم و به برانکارد خیره شدم. محبوب من، سید من، بیهوش و بیحال، روبروی من متوقف شده بود. جمعیت فریاد میزدند: قلب ما رو به آقا بدین... چشمانم تار شده بود از اشک. و فقط صدای ناله مردم را میشنیدم و نه صدای دیگری... . حس کردم. قلبم در سینه نمیزند. و صدای بالهای هلیکوپتر، به صدای ناله و فغان مردم که ورودیِ درِ بیمارستان تجمع کرده بودند برتری یافت. همانطور که برانکارد را وارد هلیکوپتر میکردند، رضا هم من را از عقب میکشید: وحید! وایسا! تو رو که نمیبرن. وایسا با آقای بهشتی برو. عزیزمن! اینقدر تقلا نکن! وحید! ادامه دارد... به‌قلمِ "علمدار" @bia_ta_begooyamat
ترور شخصیتی ترور شخصی شهید بهشتی از آن جمله مظلومانی بود که قبل از ترور جانی، وی را ترورِ شخصیتی نمودند به طوری که حتی در جبهه های جنگ هم گاهی بحثهای دوقطبی پیرامون ایشان میشد که با روشنگریِ باصران عرصه سیاست، کمی از آشوبهای فکری کاسته میشد..... @bia_ta_begooyamat
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
گذری بر روزگار، از ۴ تیر تا ۷ تیر؛ ۲ پزشکان هرچه میکردند، خونریزی بند نمی آمد. با خود گفتم: توی یه
ببخشید بایت تاخیر در ارسال قسمت سوم مشتاقانِ عزیز! نویسنده‌مون مجروح شده فعلا نمیتونه بنویسه دعا بفرمایید برای جلب سلامتی‌شون
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
گذری بر روزگار، از ۴ تیر تا ۷ تیر؛ ۲ پزشکان هرچه میکردند، خونریزی بند نمی آمد. با خود گفتم: توی یه
گذری بر روزگار، از ۴ تیر تا ۷ تیر؛ ۳ رضا خیال میکرد میتواند مرا بازدارد. انگار نمیدانست که قلب من به قلب آقای پشت این در گره خورده. این درِ بیمارستان قلب... گرهی عمیق که کارم را دو روزست به پشت این در کشانده... امروز ۷ تیر است. رضا بست نشسته روبروی من. با نگاه میگوید: جلسه حزبه، پاشو بریم. با نگاه میگویم: تا مطمئن نشم خوب میشن، جایی نمیرم. از گوشه چشم علی را میبینم که دوان دوان به طرفمان می‌آید: آقاوحید! آقاوحید! حاج‌آقابهشتی پیام دادن حتما توی جلسه حاضر بشید میخوان درباره ریاست جمهوری هم صحبت بکنن بعد از نماز. اسم مریدم که می‌آید نمیدانم چطور میشود که بلند میشوم. یک لحظه صبر... کنار در اتاق میروم و پیشانی ام را به در میگذارم: آقای من! دعام کنید... می‌بُرم. دل و نگاه و پیشانی را با هم. این بار علی و رضا دنبالم میدوند. تا دفتر حزب را پرواز میکنم. نمیدانم چطور اما انگار زمین زیرپای ماشین ما حرکت میکند! و میرسم. بعد از جلسه، نماز را که اقامه میکنند دلم به آشوب میفتد. یک آشوب شیرین...! چه تناقض محبوبی! جلسه دوم شروع میشود. همه هستند. محمد منتظری، رحمان استکی، محمدحسین صادقی، سیدمحمدباقر حسینی لواسانی، سید رضا پاک نژاد، علیرضا چراغ‌زاده، غلامحسین حقانی محمدعلی حیدری، سیدمحمدتقی حسینی طباطبائی، عباس حیدری، سیدشمس الدین حسینی نائینی، سید محمد کاظم دانش، علی اکبر دهقان، غلامرضا دانش آشتیانی، سید فخر الدین رحیمی، جواد شرافت، میربهزاد شهریاری، قاسم صادقی، سید نورالله طباطبایی نژاد، حسن طیبی، سیف‌الله عبدالکریمی، عبدالوهاب قاسمی، عمادالدین کریمی بیژنی‌نژاد و... و... علی دم گوشم میگوید: من یه کاری دارم برم و بیام اجازه هست آقاوحید؟ با سر میگویم بله اما دلم میخواد بماند... و مرید من، ابر مردِ بهشتی، میخواهد شروع به صحبت کند. کمی مکث میکند. بعد میگوید: رفقا! بوی بهشت میاد... لبخند میزند لبخند میزنم قلب مرا به سیدعلی خامنه ای بسته اند و، فکرم را به سیدمحمدحسینی بهشتی... لبخند او، لبخند من میشود. و در همین لبخند، گم میشویم زیر یک صدا مثل صدای ترکیدن یک پوست گردو. سرم بلند است و نگاهم به لبخند که همه جا تار و تاریک میشود... . نمیدانم چقدر میگذرد در آن تاریکیِ نصف نور، که انکار یکباره نور را میبرند و ظلمات را میبینم. و چشم که میگشایم، نگاهم کسی را میبیند که با چشمهای به خون نشسته و آتشین نگاهم میکند.! دست خودم نیست. انگار در حسرت آن حجم نور، و یا انگار در سینه نفسی مانده باشد، میگویم: آه... و همان مرد چشم آتشین، تا آهم را میشنود، سنگینیِ چیزی که در دستش دارد را بر سرم میکوبد. و اینبار همه جا روشن میشود. و در طلوع این نور، لبخند مریدم را میبینم. صدایش میکنم: استاد! آغوشش را باز میکند: عبدالحمیدِ من! پسر عزیزم! خوش آمدی! میپرسم: این جا کجاست؟ ادامه جلسه ماست؟ با اینکه در آغوشش هستم اما لبخندش را هم می‌بینم! میگوید: نگفتم بوی بهشت میاد؟ اینجا بهشتیه برای تو و ۷۰ یار دیگرِ ما! در آغوشش گم میشوم. غرق نور... و رضا را میبینم که باچشمهای خندان به طرفم می‌آید. تای کاغذی را باز میکند. نامه را میشناسم. متن خواب یکی از شاگردانم است که الحق خیلی هم خواب زیبا و رویایی‌ست. آندفعه رضا از کشوی میزم برداشت و پرسید: تعبیرش چیه؟. پاسخش ندادم! اینبار از جیبم برش داشته. چند لکه خون هم روی آن است. با چشمهایی که از شدت خنده بر هم آمده میگوید: اینم تعبیر خواب نامه! مبارک باشه وصالت آقاوحید! این همه نشستی به انتظار، حالا فادخلوها بسلامٍ آمنین! پایان ندارد... به‌قلمِ "علمدار" @bia_ta_begooyamat
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت زکریا سلام الله علیه🔅 📖 زَکَریا از انبیای بنی اسرائیل پدر حضرت ی
هزارمین پیامبر انسانها! : 🔅حضرت یحیی سلام الله علیه🔅 📖یحیی بن زکریا یا یوحَنّا مُعَمِّدان (یحیی تعمید دهنده 📖از پیامبران بنی‌اسرائیل 📖در کودکی به نبوت رسید 📖ماجرای تولد یحیی: زکریا(ع) تا کهنسالی فرزندی نداشت. روزی با دیدن مریم(س) و نعمت‌های بهشتی که برایش آمده بود، از خدا درخواست فرزند کرد «و گفت: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‌ای به من عطا فرما، که تو شنوندۀ همه دعاها هستی». زکریا در دعای خود بر نبودن ورثه‌ای برای خاندان یعقوب، و بیم از بستگان بعد از خود تأکید کرد. خدا دعای او را پذیرفت و با وجود پیر بودن زکریا و نازا بودن همسرش به او نوید فرزند داد. 📖علت نام گذاری: درباره علت نامگذاری یحیی دلیل‌های مختلفی ذکر کردند؛ از جمله اینکه خداوند نازایی مادرش را به واسطه وجود او از بین برد و او را اِحیا نمود. بعضی نیز گفته اند. خداوند او را با ایمان احیا کرد یا اینکه خدا قلب او را با نبوّت زنده کرد. قبل از او کسی به این نام نامیده نشده بود. 📖نبوت یحیی در کودکی به مقام نبوت رسید. خداوند یکی از امتیازهای او را تصدیق کننده نبوت عیسی می‌داند. او مروج آیین موسی بود، و پس از اینکه عیسی به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد. در تاریخ آمده: یحیی شش ماه از عیسی بزرگتر و نخستین کسی بود که نبوت او را تصدیق کرد و چون یحیی در میان مردم به زهد و پاکدامنی، شهرت داشت تصدیق و دعوت او در توجه مردم به مسیح تاثیر بسیاری گذاشت. برای اثبات امامت امام شیعه در دوران کودکی به نبوت حضرت یحیی در کودکی استناد می‌شود. 📖شهادت امام سجاد(ع) از پدر خود نقل می‌کند که پادشاه بنی‌اسرائیل عاشق یکی از محارم خود شد و خواست با او ازدواج کند. حضرت یحیی با این عمل مخالفت کرد. این معشوقه به وسوسه مادر خود، سر یحیی را شرط ازدواج خود قرار داد و پادشاه بنی‌اسرائیل سر حضرت یحیی را در ظرفی از طلا برای او فرستاد.... 🔥روایات گزارش کردند وقتی سر یحیی را جدا کردند و خون او به زمین ریخت، ‌خون شروع به جوشیدن کرد. قوم بنی‌اسرائیل تلاش کردند که خاک بر روی این خون بریزند و آن را ناپدید کنند ولی موفق نشدند و این خون در حال جوشش بود تا زمانی که بخت‌النصر بر بنی‌اسرائیل حاکم شد و چند هزار نفر از بنی‌اسرائیل را کشت و انتقام خون یحیی را گرفت و آن خون از جوشش ایستاد. 🔥شباهت امام حسین(ع)‌ و یحیی(ع) (بر اساس روایات) : گریه آسمان و زمین بر امام حسین(ع) و یحیی‌ِ پیامبر یاد کردن امام حسین در مسیر کربلا از حضرت یحیی و شهادت او 📖خداوند در قرآن مقام او را والا دانسته و اینگونه خطابش فرموده: و سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا؛ و سلام بر او آن روز که تولد یافت، و آن روز که می‌میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شود [ مریم–۱۵] در روایتی، امام رضا(ع) به همین آیه استناد کردند که خداوند درباره یحیی می‌فرماید او در سه موضع تولد، مرگ و قیامت که همه بنی‌آدم از آن وحشت دارند در امان خواهد بود. 🌦حواریون یحیی از برتری او بر عیسی پرسیدند. او به آن‌ها چنین فرمود: «کار هرکس را خدا از آسمان تعیین می‌کند. کار من این است که راه را برای مسیح باز کنم تا مردم همه نزد او بروند. شما خود شاهدید که من صریحاً گفتم که مسیح نیستم بلکه آمده‌ام تا راه را برای او باز کنم. در یک عروسی عروس پیش داماد می‌رود و دوستان داماد در شادی او شریک می‌شوند. من نیز دوست دامادم و از خوشی او خوشحالم».😇 📖سخن گفتن با شیطان در برخی روایات، ملاقاتی از یحیی با شیطان گزارش شده: روزی یحیی، شیطان را با قیافه وحشتناک که وسایلی عجیب با او بود دید و از او درباره آن وسایل سؤال کرد. شیطان گفت هر کدام از این ابزار برای به دام انداختن انسان‌هاست. یحیی از او پرسید: آیا تا به حال من را فریب داده‌ای؟ شیطان پاسخ داد: نه! ولی خصوصیتی داری که آن را خوش می‌دارم و آن هم پرخوری تو است که باعث می‌شود گاهی نماز خود را درست بجا نیاوری.! یحیی همان لحظه گفت: از این پس با خدا عهد میبندم، هرگز خود را از طعام سیر نکنم تا هنگامی که او را ملاقات کنم. ابلیس هم گفت: از این به بعد با خدای خود عهد میکنم تا روزی که او را ملاقات کنم هرگز مؤمنی را نصیحت نکنم! (عه! تو خدا هم داری!) سپس خارج شد و دیگر به نزد یحیی باز نگشت. (شرش کم!) 📖صابئین (اشاره شده در قرآن) : صابئین یا مندائیان اقوامی آرامی زبان هستند که از حدود ۲۰۰۰‬ سال پیش تحت تعلیم یحیای تعمیددهنده قرار گرفتند و معتقدند کتاب مقدس آنان، از یحیی پیامبر است. مهاجرت آنان به ایران مقارن با حکومت دولت اشکانی دانسته شده و آنان بعد از یهودیان قدیمی‌ترین مهاجران غیرآریایی هستند که از فلسطین به ایران آمدند. صابئین از ادیان موحد، صاحب کتاب، پیغمبر، خط و زبان هستند و در قرآن کریم طی آیاتی به آنها اشاره شده. 🌹پایگاه فرهنگی -- سیاسیِ شهید دیالمه🌹
۲۱تیرماه، روز عفاف و حجاب گرامی سلام خوبید؟ ما دیروز دخترای جوان و نوجوان رو برده بودیم پارک، حدود ۱۰تا دختر جدید به گروه اضافه شدند که اصلا حجاب خوبی نداشتند. ولی من بعنوان مربی گروه، باهاشون گرم گرفتم، حرف زدم، شوخی کردم. یکیشون وقتی خواستیم جدا بشیم با مهربانی دست منو فشار داد، روسریش که مثل سربند بسته بود رو باز کرد و به طور معمولی سرش کرد، پاچه شلوارشو کشید پایین و مانتو جلو باز رو با سنجاق بست، در صورتی که اصلا در مورد حجاب چیزی نگفتم😍❤️ 😇 @dokhtaraane_haj_ghasem