eitaa logo
🌷بی بی رقیه سلام الله علیها 🌷 🌺 هیئت حضرت بی بی رقیه س🌺
112 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
134 فایل
ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Najar110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ....👆اون روزها که همراه کاروان اسرای اهل‌بیت(علیه‌السلام)☀️ تو شهر کوفه بودیم، برخی مردم کوفه گریه می‌کردند. بعضی‌ها با خودشون می‌گفتند کاش ما هم با امام حسین مهربان☀️ در کربلا بودیم و شهید می‌شدیم. اما حاکمان سنگدل همچنان ظلم و ستم👺 می‌کردند. من دیدم که حضرت زینب صبور دشت کربلا برای آن مردم سخن گفتند. وقتی شروع به صحبت کردند، همه جا را سکوت فرا گرفت. حتی شاید باورتون نشود که صدای زنگوله شترها🐫 هم ایستاد. من پرواز کردم🕊 کنار رقیه‌ی سه ساله☀️ نشستم. چه آرامشی داشت، این دختر نورانی امام حسین(علیه السلام)☀️ حضرت زینب مهربان☀️ که شروع به صحبت کردند، من را یاد پدرشان امام علی(علیه‌السلام)☀️ انداختند. یک لحظه خاطرات امام علی مهربان به یادم آمد. دلم خیلی براشون تنگ شده بود😔 حضرت زینب مهربان، عمه‌ی مهربان بچه‌های کربلایی، به مردم کوفه گفتند: ای مردم، نور دیده‌ی پیامبر خدا، امام حسین (علیه‌السلام)☀️ را به شهادت رساندید و الان گریه می‌کنید. شما موجب ناراحتی خدای مهربان شدید. شما کسی را به شهادت رساندید که آمده بود خوبی‌ها را برای شما بیاورد. زندگی شما را از بدی‌ها نجات دهد. وای بر شما ای اهل کوفه❗️من🕊 مات و مبهوت سخنان عمه زینب مهربان☀️ شده بودم. مردم شهر کوفه همه حیرت زده بودند....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 نظر به استقبال گسترده‌ی هم‌وطنان عزیز، مسابقه عظیم قرآنی «نور علی نور» ‼️ 💎 با ۲۰ میلیون تومان جایزه نقدی شامل: 🎁 ۱۰ کارت هدیه یک میلیون تومانی 🎁 ۲۰ کارت هدیه پانصد هزار تومانی 📆 تاریخ برگزاری مسابقه: ۱۲ شهریور ماه ✅ ثبت‌نام در مسابقه، دریافت نسخه PDF مقاله و عضویت در کانال اطلاع‌رسانی از طریق لینک زیر: 🆔 zil.ink/noor_test
۱ ✨شوق دیدار_۱✨  هوای شهر قم به شدت گرم ☀️و تحمل آن در روزهای طولانی تابستان بسیار سخت😓 شده بود. مردم کارها و فعالیت های خود را صبح زود و هنگام عصر انجام می دادند تا در گرما کمتر اذیت شوند. کارهای احمد پسر اسحاق تا نزدیک ظهر طول کشید و حسابی گرمازده😪 شده بود، به همین علت با عجله خود را به خانه رساند. همسر احمد با دیدن این وضعیت، بعد از سلام و احوال پرسی، ظرف آب خنکی🍶 آورد تا احمد با آن سر و صورتش را بشوید و کمی خنک شود. احمد از همسرش تشکر🙏 کرد و بر خلاف روزهای دیگر به دیوار اتاق تکیه داد و به فکر فرو 🤔رفت همسرش رو به او کرد و گفت: احمد چه شده؟ اگر چیزی فکرت را مشغول کرده به من بگو: شاید بتوانم کاری انجام دهم. احمد گفت: مدتی است که امام حسن عسکری ✨ را ندیده ام و دلم برای ایشان تنگ شده،❤️ تصمیم دارم به شهر سامرا 🕌 بروم تا امام خود را زیارت کنم همسرش گفت: تو را به خدا به سامرا نرو شنیده ام حاکم ستمگر👺 آن جا بر امام عسکری علیه السلام✨ و پیروان او خیلی سخت گرفته و به هر بهانه ای یاران و شیعیان امام را دستگیر🔗 و زندانی کرده و بعضی از آنها را شهید نموده است؛ می ترسم😔 تو را هم که از یاران ویژه و خاص امام علیه السلام هستی دستگیر⛓ و زندانی کنند... ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا