eitaa logo
🌷بی بی رقیه سلام الله علیها 🌷 🌺 هیئت حضرت بی بی رقیه س🌺
101 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Najar110
مشاهده در ایتا
دانلود
✨شوق دیدار_۶✨ او کسی است که زمین 🌍را از عدل و داد (عدالت و خوبی ها)🌷 پر می کند همان گونه که از ظلم و ستم👺 پر شده است. احمد که نمی دانست چه بگوید😇 با خودش گفت: یعنی واقعا آن امامی که تمام پیامبران و امامان بشارت و خبر آمدن او را داده اند، همین پسر بچه سه ساله است که در آغوش امام عسکری علیه السلام✨ است؟ خدایا چشمان👀 من درست می بیند؟ یعنی من الان امام دوازدهم خود را می بینم؟ همان که خیلی ها چشم منتظر او هستند؟🤗 احمد دیگر آرام و قرار نداشت؛ دست خود را روی سینه اش گذاشت، قلبش💓 به شدت می زد، دوست داشت با صدای بلند🗣 فریاد بزند، طوری که تمام آدم👥👥 های دنیا 🌍 صدای او را بشنوند و به همه آنها بگوید: بیایید و آنچه من می بینم شما هم ببینید. بعد از این ملاقات، احمد باید به قم برمی گشت و به همه می گفت که امام عسکری علیه السلام ✨حضرت مهدی علیه السلام✨ را به او نشان داده است؛ اما اگر کسی از او پرسید چگونه آن پسر بچه سه ساله، حضرت مهدی علیه السلام ✨است؟ او چه باید بگوید! به همین خاطر احمد دنبال نشانه ای 💫بود که قلبش💚 آرام بگیرد و اطمینان پیدا کند تا بتواند با دلیل محکم💯 با دیگران صحبت نماید. به همین علت از امام عسکری علیه السلام✨ پرسید: ای آقا و سرور من! آیا نشانه ای هست که قلبم❤️ به آن آرام گیرد... ... @bibiroghaaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه هایی که می توانید از طریق آن باعث شوید فرزندانتان احساس ارزشمند بودن و قدرت داشتن کنند این است که به آنها اجازه انتخاب بدهید، اجازه بدهید در حساب کتاب هایتان کمکتان کنند، در پختن غذا کمکتان کنند یا در خرید کردن. یک بچه دو ساله می تواند ظرف های پلاستیکی یا میوه را بشوید. بیشتر وقت ها ما کارهای بچه ها را انجام می دهیم در حالی که خودشان خیلی خوب از پس آن برمی آیند. از خودتان بپرسید اگر در این اتفاق دخالت نمی کردید چه می شد؟ وقتی بی خود در کاری دخالت می کنیم، شانس درس گرفتن از عواقب کار را از بچه ها می گیریم. وقتی اجازه بدهیم که عواقب کارشان به طور طبیعی اتفاق بیفتد، رابطه مان با فرزندمان هم به خاطر غر زدن ها و سرزنش ها خراب نمی شود.
طوقی 🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ‌‌ 👆...آدم‌های ظالم و ستمگر خانواده‌یِ پیامبر مهربان را به خرابه‌ی شام بردند. 😟 یادم است روز سه‌شنبه بود. حضرت رقیه سه ساله در کنار عمه‌ی مهربانش نشسته بود. 🕊من هم پرواز کردم و رفتم کنار آنها نشستم. هوا سرد بود. دوست داشتم بال‌هایم را باز کنم تا سرما به این دو بانو نرسد.🌟 بچه‌ها در شهر رفت وآمد می‌کردند. رقیه‌ی سه ساله به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) فرمود: عمه جان، این بچه‌ها کجا می‌روند⁉️ 🔅 عمه زینب صبور و مهربان فرمودند: اینها به خانه‌هایشان می‌روند. 🏠 حضرت رقیه سه‌ساله فرمود: عمه جان؛ پس خانه‌ی ما کجاست⁉️ مگر ما خانه نداریم ⁉️ 😔 عمه زینب فرمود: دخترم خانه‌ی ما در شهر مدینه است. وقتی عمه زینب، این را فرمود: رقیه به فکر فرو رفت. یاد خاطرات خوبش با بابا حسینش افتاد. دختر کوچولوی سه ساله فرمود: عمه جان، بابا حسینم کجاست ⁉️ عمه زینب فرمود: بابا حسین به سفر رفته است... 🥀 کمی بعد رقیه‌ به خواب رفت. 😴 عمه زینب را دیدم که بلند شدند تا نماز شب بخوانند. 📿 بعد از مدتی رقیه سه ساله یک دفعه از خواب پرید. به عمه فرمود: عمه بابا حسین را می‌خواهم. عمه بابا حسینم را می‌خواهم. 😭 اشک از چشمان همه جاری شد. من هم خیلی گریه کردم... 😢 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفت اشتباه رایج مادران 1. اجازه نمی‌دهید دیگران مراقب فرزندتان باشند(اوراشدیدا به خود وابسته میکنید. بعد از یکی دوسالگی کودک را می توان چند ساعتی به اقوام نزدیک سپرد و از سه سالگی کودک باید به مهد کودک برود) 2. فرزندتان را در سنین بالا روی تخت خود می‌خوابانید 3. برای کودکتان هزاران اسباب بازی می‌خرید 4. از خواب کودک برای استراحت استفاده نمی‌کنید 5. می‌خواهید از فرزندتان انیشتین بسازید 6. کودکتان را با بچه‌های دیگر مقایسه می‌کنید 7.همسرتان را فراموش می‌کنید. به خصوص مورد هفتم را جدی بگیرید.
طوقی 🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ‌ ..... این حقش نبود. پیامبر و خانواده‌ ایشان از طرف خدای توانا برای هدایت مردم نادان آمده بودند.✨ آن‌ها کارهای خوب را به مردم یاد می‌دادند. مشکلات مردم را حل می‌کردند. اما در خرابه‌ی شام، همان مردم در حق خانواده‌ی پیامبر خیلی ستم کردند. رقیه‌ی سه ساله بهانه‌ی بابایش را گرفت. بلند بلند گریه کرد. 😭 👿یزید (که خدا لعنتش کند)، خواب بود. با صدای گریه‌ی رقیه خانوم از خواب پرید. گفت: من می‌خواهم بخوابم. این دختر بچه را آرام کنید 😠 سربازان یزید می‌دانستند که رقیه آرام نمی‌شود... 🕊پرواز کردم و به سمت کاخ یزید ستمگر و سنگدل رفتم. 🏛 دیدم یزید به سربازانش می‌گوید که سر بابا حسینش را برایش ببرید.😢 دوستان خوب کربلایی؛ دوست داشتم داد بزنم. دوست داشتم فریاد بزنم... با خودم گفتم کاش به دنیا نیامده بودم. این صحنه‌ها خیلی دردناک بود.😥 سربازان زشت و ستمگر 👹، سَر نورانی بابا حسین را برای دختر سه ساله‌اش بردند. رقیه تا سر بابا حسینش را دید، خودش را بر روی سر بابا حسین انداخت. صورت بابا را بوسید. با دست‌های کوچکش سر بابا را نوازش می‌کرد. 😭 شروع کرد با بابا حسینش دردودل کرد. فرمود: بابایی ❤️ چه کسی من را در این کودکی یتیم کرد⁉️ باباجون؛ چرا صورتت زخمی شده است ⁉️ بابای قشنگم؛ چرا پیشانی‌ات زخمی است ⁉️ بابایی... 😭 باباي قشنگم، چه كسي تو را به اين روز انداخته است⁉️ چرا موهايت خاكستري است⁉️ بابا چرا پيشاني‌ات زخمي است⁉️ چرا ريش‌هايت خوني است ⁉️ باباي من، چرا صورتت زخمي است⁉️ بابا جونم چرا رگهاي گردنت از پشت بريده شده است ⁉️ 😭😭😭 دیگر دلش طاقت نیاورد... 🥀 من در کنار ایشان نشستم. اشک می‌ریختم و گریه می‌کردم.😢 ناگهان دیدم که رقیه‌ی سه ساله دیگر گریه نمی‌کند. 😟 به ایشان نزدیک‌تر شدم. دیدم که جان از بدنش رفته است. او به آسمان‌ها پرکشیده بود.😭 🏴🏴🏴🏴 پرنده‌های شهر شام یکی یکی آمدند. همه اشک می‌ریختیم و یزید و یزیدیان ستمگر را لعنت می‌کردیم. ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا