#داستانک:
روزی حضرت #سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید:
چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود:
تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت:
تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد...
تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.
#داستانهای_قرانی
#حکایت
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟✨
🖐 حتما بخوانید ...
مردی به پیامبر خدا، حضرت #سلیمان (علیهالسلام) مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم، به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی!
🗣 حضرت سلیمان"علیه السّلام "گفت: توان تحمل آن را نداری!!!
❗️اما مرد اصرار کرد
حضرت سلیمان" علیه السّلام "پرسید، باشد، کدام زبان؟!
جواب داد زبان گربه ها 🐈 ، چرا که در محله ما فراوان یافت می شوند.
حضرت سلیمان"علیه السلام "در گوش او دمید 👂🗣 و عملا زبان گربه ها را آموخت.
آن مرد روزی دید دو گربه 😿😾 با هم سخن میگویند.
🐱 یکی گفت غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم.
🐯 دومی گفت نه، اما در این خانه خروسی 🐓 هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم.
👂مرد شنید و گفت ؛ به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،
آنرا خواهم فروخت، و فردا صبح زود آنرا فروخت
گربه آمد و از دیگری پرسید
آیا خروس مرد؟ گفت نه، صاحبش فروخت، اما گوسفند نر 🐏 آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
👂صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.
🐈 گربه گرسنه آمد و پرسید
آیا گوسفند مرد دیگر توان تحمل گرسنگی را ندارم؟
گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.
اما ناراحت نباش صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
مرد شنید و به شدت بر آشفت 😰
نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد!
خواهش میکنم کاری بکن!
پیامبر پاسخ داد:
خداوند خروس را فدای تو کرد اما
آنرا فروختی، سپس گوسفند را
فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن
✅ حکمت این حکایت :
خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را بواسطه بعضی از مشکلات و خسارت های مادی از ما دور میکند، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!!
و این ها همه برای آن است که ما انسانها به تکامل برسیم، بلیات و مشکلات و امتحان ها برای صیقل ماست.
باشد که خداوند قوه ی درک را از ما نگیرد... 💐
#حضرت_سلیمان
@darshainabazqoran
📚ويژگیهاى همسايه داوود عليهالسلام در بهشت
روزى داوود عليهالسلام عرض كرد: خدايا همسايه من در بهشت كيست؟ خداوند به او وحى كرد: او متَّى پدر حضرت يونس است.
داوود عليهالسلام از خداوند اجازه خواست تا به زيارت و ديدار متّى برود. خداوند اجازه داد داوود دست پسرش سليمان عليهالسلام را كه در آن هنگام خردسال بود گرفت و با هم به ديدن متّى رفتند.
پس از ورود به خانه متّى، ديد خانه او بسيار ساده و با حصير ساخته شده است، ولى متّى نبود. از همسر متّى پرسيد: متى كجاست؟ او گفت: براى كندن #هيزم به بيابان رفته است. داوود و سليمان صبر كردند تا #متى آمد، ديدند پشتهاى از هيزم بر پشت گرفته است و پس از رسيدن هيزم را به زمين گذاشت و در معرض فروش نهاد و گفت: كيست كه اين مال حلال را به درهمى از حلال از من خريدارى نمايد؟ داوود و #سليمان عليهماالسلام جلو آمدند و سلام كردند. متى آنها را به خانه برد. مقدارى گندم خريد و آسيا كرد، و در گودالى از سنگ خمير نمود. سپس آن را بر روى #آتش نهاد و پخت. آن گاه آن را با آب مقدارى نمك نزد مهمانان گذاشت، و در كنار ايشان نشست و مشغول صحبت شد، تا به آنها سخت نگذرد، و خود دو زانو كنار سفره نشست و هر لقمهاى كه به دهان مىگذاشت در آغاز آن بسمالله مىگفت و پس از خوردن آن اَلْحَمْدُلِلَّه را به زبان مىآورد. تا اين كه اندكى آب نوشيد و آن گاه گفت:
خدا را سپاس میگويم، اى خدا حمد و سپاس از آن تو است كه به من #نعمت و سلامتى دادى، و مرا دوست خود گردانيدى و آن همه نعمت را كه به من دادهاى به چه كسى ديگرى دادى؟ زيرا گوش، چشم و دستها و همه اعضايم سالم است، و به من #نيرو بخشيدى تا به كندن هيزم بپردازم و آن را بياورم و بفروشم، هيزمى را كه در كشت آن زحمتى نكشيدهام، كسى را فرستادى تا آن را از من خريدارى كند، و من از بهاى آن گندم را تهيه كنم، كه خودم از آن گندم را نكاشتهام، و برايش زحمت نكشيدهام، و سنگى را در اختيار نهادى تا گندم را آرد كنم، و آتشى را در اختيار نهادى تا آن را بر افروزم و نان بپزم و آن را بخورم و خود را براى اطاعت تو تقويم كنم، #حمد و سپاس مخصوص تو است. آن گاه با صداى بلند و جانسوز گريه كرد.
داوود عليهالسلام به سليمان عليهالسلام گفت: فرزندم! سزاوار است چنين #بنده اى در بهشت داراى مقام ارجمند، باشد زيرا بنده اى #شاكرتر از متّى نديده ام.
🍃🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃🌸
●[به ما بپیوندید👇]●
🆔 @Kholgheazim
http://eitaa.com/Kholgheazim