eitaa logo
یا صاحب الزمان(عج) هیئت بی بی رقیه سلام‌الله‌علیها شهرستان ورزنه
66 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
33 فایل
ندیدم شهی دردل آرایی تو💐 به قربان اخلاق مولایی تو💐 نداری اسیری به شیدایی من💐 ندیدم کسی رابه آقایی تو💐 "حوزه علمیه فاطمه الزهراء علیه السلام" آیدی ادمین:https://eitaa.com/BeNamALAH
مشاهده در ایتا
دانلود
💢گوش کن... سیره ی 🌷شهید درسی برای ما دارد اگر که گوشمان اهل دل باشد. شهید میگوید ایمان قلبی که داشته باشی برای دردت به دنبال طبیب نمیگردی چرا که شفای تو در قرآن است وذکر او...
هدایت شده از شهادت زیباسـت
آقا مرتضی آوینی می‌گفت: «مَشک رنج‌های انقلاب را به دندان کشیده‌ایم، دست و پا داده‌ایم، اما آن را رها نکرده‌ایم...» ما نیز تا زنده ایم آن مشک را رها نخواهیم کرد حتی به اشک! به خون، به سر...♥️ نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇵🇸🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 🆔@lovemartyr http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
هدایت شده از شهادت زیباسـت
توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند. حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب. توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن. خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت! خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود. | (س) نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇵🇸🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 🆔@lovemartyr http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
هدایت شده از شهادت زیباسـت
🏴 شهدا و حضرت زهرا(س) ◇ دوستش میگفت: یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقد از حضرت زهرا(س)دم زدی اخرش چیشده؟ گفت همین که تو بغل فرزندش مهدی(عج)جان دادم برایم کافیست نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇵🇸🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 🆔@lovemartyr http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
هدایت شده از شهادت زیباسـت
از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! جمله خیلی قشنگی گفتند: نگذاشتم امام زمان عج در زندگی‌مان گم شود. نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
هدایت شده از شهادت زیباسـت
📌 راهکار شهید همدانی برای باز کردن گره های بزرگ و کوچک زندگی 🔷️ حاج حسین به دخترش میگفت: وقتی گره‌های بزرگ به کارتون افتاد، از خانوم فاطمه زهرا(س) کمک بخواهید. ◇ گره های کوچیک رو هم، از شهدا بخواهید براتون باز کنند. نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
هدایت شده از شهادت زیباسـت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای خداحافظی شهید همت با همسرش در آخرین دیدار 🔷️ همسر شهید همت درباره آخرین دیدار و خداحافظی با شهید همت می گوید: آن شب بریدن حاجی را دیدم. برخورد سرد او گویای همه چیز بود. به خودم لرزیدم، یک لحظه احساس کردم نکند آخرین شب دیدارمان باشد. ◇ حاجی گفته بود که صبح روز بعد ماشین جلوی منزل باشد. کمی زودتر بلند شد و خود را آماده کرد؛ اما ماشین نیامد. ◇ ساعت ۷ راننده بدون ماشین آمد و گفت: "ماشین دچار نقص فنی شده!" حاجی تا ساعت ۹ صبح در خانه ماند. دو ساعت تمام بی آنکه چیزی بگوید . ◇ قطرات پیوسته اشکی را که از گونه هایش جاری بود، دیدم. ماشین که از راه رسید حاجی آماده حرکت بود. ◇ وقت خداحافظی سرش را پایین انداخت و گفت: "خدا رو شکر ماشین دیر اومد و تونستم بیشتر پیش شما باشم! ... خب دیگه ما رفتیم. اگر ما رو ندیدی حلالمون کن." ◇ معنی حرفهای او را کاملا میدانستم. با اینحال گفتم: امکان نداره که شهید بشی. ◇ پرسید: "چطور مگه؟" ◇ گفتم: "باور نمیکنم خداوند در یک لحظه همه چیز بنده اش را از او بگیرد... " ◇◇ وقتی صدای حرکت ماشین به گوشم رسید، احساس از دست دادن او در قلبم قوت گرفت. شهادت ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر - جزیره مجنون نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
هدایت شده از شهادت زیباسـت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای خداحافظی شهید همت با همسرش در آخرین دیدار 🔷️ همسر شهید همت درباره آخرین دیدار و خداحافظی با شهید همت می گوید: آن شب بریدن حاجی را دیدم. برخورد سرد او گویای همه چیز بود. به خودم لرزیدم، یک لحظه احساس کردم نکند آخرین شب دیدارمان باشد. ◇ حاجی گفته بود که صبح روز بعد ماشین جلوی منزل باشد. کمی زودتر بلند شد و خود را آماده کرد؛ اما ماشین نیامد. ◇ ساعت ۷ راننده بدون ماشین آمد و گفت: "ماشین دچار نقص فنی شده!" حاجی تا ساعت ۹ صبح در خانه ماند. دو ساعت تمام بی آنکه چیزی بگوید . ◇ قطرات پیوسته اشکی را که از گونه هایش جاری بود، دیدم. ماشین که از راه رسید حاجی آماده حرکت بود. ◇ وقت خداحافظی سرش را پایین انداخت و گفت: "خدا رو شکر ماشین دیر اومد و تونستم بیشتر پیش شما باشم! ... خب دیگه ما رفتیم. اگر ما رو ندیدی حلالمون کن." ◇ معنی حرفهای او را کاملا میدانستم. با اینحال گفتم: امکان نداره که شهید بشی. ◇ پرسید: "چطور مگه؟" ◇ گفتم: "باور نمیکنم خداوند در یک لحظه همه چیز بنده اش را از او بگیرد... " ◇◇ وقتی صدای حرکت ماشین به گوشم رسید، احساس از دست دادن او در قلبم قوت گرفت. شهادت ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر - جزیره مجنون نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6