eitaa logo
بغض قلم
629 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
306 ویدیو
34 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
19.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی کتاب آینه‌داران آفتاب توسط استاد سنگری نویسنده کتاب 🆔 @bibliophil
👈 جمعی از دانش‌آموزان درباره به آقا نامه نوشتند و خواستند برای پربارتر شدن سفرشون توصیه‌هایی داشته باشند و آقا هم اینچنین پاسخ دادند ... 🔻همه بخونیم؛ بسمه‌تعالی - زیارتتان قبول باشد عزیزان. در این راه‌پیمائی مقدس، فرصت توجه و توسّل را از دست ندهید، و نیز فرصت تأمل و تفکر در مجاهدت سیدالشهداء علیه‌السلام و هدف آن و برکاتی را که خداوند به این فداکاری بزرگ عطا کرده است. آن هدف، باید هدف هر انسان مؤمن باشد. از خداوند توفیق و هدایت بخواهید و در راه آن هدف ثابت قدم بمانید. سیّدعلی خامنه‌ای 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.138.mp3
1.97M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت صد و سی و هشت | سوره بقره | صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 10mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
اتفاقی در عالم افتاده... اولین سالی بود که ایران موفق شده بود راه کربلا را باز کند. خون شهدا ثمر داده بود. صدام بود اما دیگر مانع نمی‌شد. خوب خاطرم هست که بسیار سختگیرانه بود. مفاتیح و زیارت عاشورا در عراق یافت نمی‌شد! تازه در ایران مفاتیح‌های جامع شیخ عباس قمی در ابعاد کوچک چاپ می‌شد. سنی نداشتم. اما بتازگی یکی خریده بودم و خیلی دوستش داشتم. پدر بزرگم که آن را دید خیلی خوشش آمد. اجازه خواست که با خودش به کربلا ببرد. بحث این بود که کتاب را ورق ورق کنند یا نه. که نکند وسایل را بگردند و کتاب را بگیرند و دور بیندازند! تجربه تلخی از سفر حج داشت... اما گفتند کوچک است و خلاصه کتابم را به امانت بردند. وقتی برگشتند خبری از کتاب نبود. پدر بزرگم گفت مردی عراقی و شیعه با گریه گفته ما از این کتب دعا نداریم. دسترسی نداریم. این کتاب را به من ببخش. پدر بزرگم هم دو دستی تقدیم کرده. بعد که برگشتند، سعی می‌کرد از دل من در بیاورد. با این توضیح که نمی‌دانی چگونه گریه می‌کرد، درخواست می‌کرد و من غرق خوشحالی بودم که امانتی‌ام در کربلا مانده. یعنی الان مفاتیحم کجاست؟؟ سالها از آن روزها گذشته و هر زمان سیل و شکوه جمعیت و فراوانی زوار از اقصا نقاط جهان و راحتی حرکت به سمت کربلا با ماشین شخصی و بدون ویزا از ایران را که می‌بینم یاد این داستان می‌افتم. و فکر به تغییر روال تاریخ و جهت آن... دو روز پیش هم یک کاروان از راهی کربلا شدند. آیا هنوز معلوم نیست اتفاقی در عالم افتاده؟ معلوم نیست حماسه‌ای شکل گرفته و واقعه‌ای کبیر و جهانی در راه است؟ کجا و چه قدرتی هر سال توانسته بیش از سال قبلش جمعیتی میلیونی و رو به افزایش را از همه عالم یکجا جمع کند!؟ معلوم نیست از دل آلودگی و سیاهی و تباهی جهان، انفجاری از نور در حال وقوع است؟ چنین روزهایی را عراق تجربه کرده که خیلی هم از آن نگذشته. اما امروز در کربلا و نجف چه خبر است و صدام کجاست؟ مکه، مدینه، قبرستان بقیع، فلسطین اشغالی مسجد الاقصی، اروپا، آمریکا، شرق و غرب عالم، تا انتهای افق... اندکی صبر، سحر نزدیک است... 🚩🏴 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران 🆔 @bibliophil
به جریان اربعین کمک کنیم! با قلم قدم نفس 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.139.mp3
941.4K
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت صد و سی و نه | سوره بقره | قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 5mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بغض قلم
تازه‌ترین کتاب مجموعه‌ی (قهرمان من) درباره‌ی شهید آرمان علی وردی است. کتاب علی‌لندی، زینب‌خانم، عموقاسم، داداش ابراهیم، آقا محسن، آقا معلم و حاج همت قبلا چاپ شده بود. داستان‌های این مجموعه زیبا و خواندنی. 🆔 @bibliophil
پنجره را باز کرد. چشمش افتاد به آقا سید جواد که درخت ها را آبیاری می کرد. یاد حرف پدرش افتاد: سید جواد سن و سالش بالاس. پسرش هم شهید شده و دست تنها براش سخته همه کارهای پارک و سر و سامون بده. کتاب هایش را براشت و رفت پایین. شیلنگ را از دست پیرمرد گرفت و گفت: شما استراحت کن، من خودم کارهای باغ رو انجام می دم. مردم وقتی از کنار پارک رد می شدند با دیدن آرمان تعجب می کردند. قیافه و لباس او به پارکبان های شهرداری نمی‌خورد. بعضی از همسایه‌ها، که آرمان را نمی شناختند، فکر می‌کردند او کارگر است و آمده به درخت‌ها آب بدهد. آرمان متوجه فکر آن‌ها می‌شد، اما به روی خودش نمی‌آرود. 📒 کتاب آرمان عزیز 🆔 @bibliophil