رسم خوبی داشتیم....
ماه رمضون ها بعضی شب ها چند تا از مربی ها جمع می شدیم افطاری می رفتیم خونه ی دانش آموزا...
یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند.
علی گفت:
وحید بریم نماز بخونیم؟
وقت نمازه...
من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا می خونیم.
نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا...!
از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونم و گفت:
کاری که موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!!
🌹شهید علی خلیلی
#رفیقِ_آسمانی_بابک