eitaa logo
کانال سردار شهید علی حاجبی
182 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
77 فایل
سلام ضمن خوش آمد گویی خدمت عزیزان منتظر راهنمایی و همکاری شما هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 او همیشه قبل از در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، بی ریخته . کار آنقدر شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار تر از ساعت های اولیة حمله شد ، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج صحبت کند .» حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم » همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از گرفت . صدای را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا محسن ... » صدای اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم توی صورت سبزه حاج احمد از خون دویده است . گوشی را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به ! »‌ 🌹 🕊 شادی روح و 🕊🥀 🥀
🔆شهید_علی_اصغر_بیات🔆 مناجاتنامه می خواهم خود را در راهت کنم بسوزم تا به تو برسم و تو را ببینم می خواهم شوم و تا شاید لیاقت دیدار تو را و همنشینی با را پیدا کنم. می خواهم با در نیت و عملم شوم. می خواهم با و بدن غرقه به به دیدارت بیایم. می خواهم را در راهت بدهم اما به تو برسم. وای بر من!!. اگر به تو نرسم چه کنم اگر تکه تکه شوم فرقم و بدنم شود و از جدا شود اما نیتم (نباشد) یعنی نباشم چه کنم؟! می خواهم سر به ی حق گذارده و آنقدر در فراق دیدار تو کنم تا چشمانم از درآید می خواهم کنم تا لایق بشوم. می خواهم باشم می خواهم نیتم را کنم و به تو بپیوندم تا تو مرا از قرار دهی. کریمی، بخشنده و مهربانی . ۲۷/ ۷/ ۱۳۶۳ ماملت امام حسینیم 🚩
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش ♻️شهيد گمنام 💛فرداي آن روز غرورآفرين(ساقط شدن هواپيماي عراقي)،با دو نفر و به وسيلة يك دستگاه جيپ براي ديده باني از ديدگاه فرماندهي لشكر و بررسي آخرين تحولات فيزيكي دشمن در نقطة مقابل يگانهاي جلويي، به خط مقدم راهي شديم. 🔹️هنوز يك كيلومتر دور نشده بوديم كه جنازة يك سرباز رزمنده در حدود80متري جاده، توجه مان را به خود جلب كرد. او در اثر بمباران شهيد شده بود.سربازي بلند قامت كه نيمه برهنه بر خاك افتاده بود و پاي چپش ـ آنچنان كه پيش از مرگ يكبار ديگر كوشيده بود برخيزد ـ بر زانو خم بود. قمقمة آبش آن سوتر بر خاك افتاده بود و تيغة سرنيزهاش در آفتاب برق ميزد. از كنار لب پاييني اش خون سرازير شده بود و پيكرش در حال تجزيه و زوال بود. 🔸️او سرباز گردان زرهي بود؛ زيرا كلاه قرمزش بيانگر يگانش بود. متعجب بودم كه چرا پيراهني به تن ندارد. از دور غرش توپها و موشكهاي زمين به زمين به گوش ميرسيد. 🔸️پس از خواندن، او را به قرارگاه تخليه كرديم تا هويتش را شناسايي كنند. دعا ميكرديم شناخته شود تا بي نام و گمنام به پشت جبهه فرستاده نشود. 🔹️ما هر روز شاهد عزيزانمان بوديم؛ ولي نميدانم چرا اين عزيز كه، بي كس و بي نام در گوشه اي تنها به شهادت رسيده بود، اينقدر مرا تحت تأثير قرار داد. از ته دل برايش كردم؛ براي تنهايي اش و براي خانوادهاش... کانال سردار شهید حاج علی حاجبی https://eitaa.com/bidaravelayat1
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش ♻️شهيد گمنام 💛فرداي آن روز غرورآفرين(ساقط شدن هواپيماي عراقي)،با دو نفر و به وسيلة يك دستگاه جيپ براي ديده باني از ديدگاه فرماندهي لشكر و بررسي آخرين تحولات فيزيكي دشمن در نقطة مقابل يگانهاي جلويي، به خط مقدم راهي شديم. 🔹️هنوز يك كيلومتر دور نشده بوديم كه جنازة يك سرباز رزمنده در حدود80متري جاده، توجه مان را به خود جلب كرد. او در اثر بمباران شهيد شده بود.سربازي بلند قامت كه نيمه برهنه بر خاك افتاده بود و پاي چپش ـ آنچنان كه پيش از مرگ يكبار ديگر كوشيده بود برخيزد ـ بر زانو خم بود. قمقمة آبش آن سوتر بر خاك افتاده بود و تيغة سرنيزهاش در آفتاب برق ميزد. از كنار لب پاييني اش خون سرازير شده بود و پيكرش در حال تجزيه و زوال بود. 🔸️او سرباز گردان زرهي بود؛ زيرا كلاه قرمزش بيانگر يگانش بود. متعجب بودم كه چرا پيراهني به تن ندارد. از دور غرش توپها و موشكهاي زمين به زمين به گوش ميرسيد. 🔸️پس از خواندن، او را به قرارگاه تخليه كرديم تا هويتش را شناسايي كنند. دعا ميكرديم شناخته شود تا بي نام و گمنام به پشت جبهه فرستاده نشود. 🔹️ما هر روز شاهد عزيزانمان بوديم؛ ولي نميدانم چرا اين عزيز كه، بي كس و بي نام در گوشه اي تنها به شهادت رسيده بود، اينقدر مرا تحت تأثير قرار داد. از ته دل برايش كردم؛ براي تنهايي اش و براي خانوادهاش... کانال سردار شهید حاج علی حاجبی https://eitaa.com/bidaravelayat1