زلزله
🌏 میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب شریف #المراقبات مینویسند خداوند بعضی اوقات برای پیامبر خویش #اسماء_جلالی خود را ظهور میداد و گاهی اوقات #اسماء_جمالی.
🌏 وقتی که حال رسول خدا حال اسماء جلالی بود، خوف و ترس و خشیت تمام وجود ایشان را میگرفت و اوضاعشان اوضاع تضرع بود و استغفار.
🌏 وقتی هم که حال، حالِ اسماء جمالی بود، گل از گل رسول خدا شکفته میشد و احوالشان احوال انس بود و تمنای حضرت یار.
🌏 ایشان میفرمایند که اما این ها همه نقشه خداوند است برای #تربیت اولیای خویش و ترفیع درجاتشان و نزدیک ساختن آنان به خودش.
🌏 مطلب ایشان ادامه ای هم دارد و آن اینکه رسول خدا هم در این حالات انگار دنبال #بهانه بودند تا این احوال را تشدید کرده و از آن برای خاکساری بیشتر و یا انس و محبت زیاد تر نسبت به حضرت حق استفاده کنند.
🌏 مثلا وقتی در حالت جمالی بودند وقت نماز را وقت راحتی و انس میدیدند و وقتی در حالت جلالی بودند حتی از وزش باد نیز یاد عذاب الهی افتاده و خائف میگشتند.
🌏 #زلزله_تهران را دیدید؟ پنجره هایی که موقع سحری همرنگ تاریکی شب بودند، الآن روشن تر از روز شده اند، صدای گاز ماشین ها کوچه ها را پر کرده، میروند تا بنزین بزنند که در راه نمانند.
🌏 ترس چشم ها را ربوده، نمیگذارد که بخوابیم، همه در فکرند، نگاه به سقف گچی خانه اشان یا سقف کبود آسمان دارند و به فکر فردایشان هستند، پدر و مادر چمدان را بسته و کنار درب گذاشته اند، کارت های اعتباری و پول ها از صندوق های شش قفله درآمده، همه منتظر اندک صداییند تا بریزند بیرون و فرار کنند از همان جایی که سال ها در آن زندگی کرده اند و دوستش دارند...
🌏 چه خوب بود اگر حال ما هر شب #حال_امشب بود، ترس فردایمان، خوابِ شبمان را میربود و کل زندگی خود را خلاصه در یک چمدان میکردیم و هر لحظه آماده بودیم که با یک صدا و یک لرزه، از این دنیا فرار کرده و به مأمن «إلیه راجعون» پناهنده شویم.
🌏 هر شب باک جانمان را پربنزین میکردیم و سپس سر به بستر مینهادیم. هر شب نگاه به سقف خانه میکردیم و روز خود را مرور نموده، از خودمان حساب میکشیدیم و یاد مرگ میفتادیم، یاد لقاء پروردگار...
🌏 زلزله از آیات خداست، اما بیشتر از زلزله، این مردم و احوال آنان است که از آیات خداست. کمی لرزیدنِ زمین که برای خدا کاری ندارد، انسان هم میتواند زمین را بلرزاند اما #لرزاندن_دل_های_مردم کار هر کسی نیست... بیایید تا دلمان به این بهانه بلرزد، شاید کاخ خودبینی فروریخت و به فکر درانداختن بنیانی نو بیفتیم...