💠 #خستگی_مانع_محبت_نشود
✍ شب اومد خونه چشماش از بیخوابی شدید، سرخ بود. رفتم سفره بیارم ولی نذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی... نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد. بعد غذای #مهدی رو با #حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد. بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما».
#شهید_همت
📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲
🌠☫﷽☫🌠
🔴همه اشرار سیاست به میدان آمده اند....
شبکه #BBC داره برنامه میره
شبکه #منوتو داره برنامه میره
#تاجزاده ، #زیباکلام ، #رمضان_زاده و... توییت میزنن
اصلاح طلبها هم به تکاپو افتادن
در مورد #قطع_برق و سوء مدیریت دولتی ها؟ نههه
همشون بسیج شدن دکتر #سعید_محمد رو بزنن!
🌠☫﷽☫🌠
📍#شهید_همت: هر موقع راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را میکوبد همان جبهه خودی است.
#سعید_محمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره #ژیلا_بدیهیان همسر بزرگوار #شهید_همت از آخرین دیدار شان
به بهانه چهلمین سالگرد شهادتش
آن شب بریدن حاجی را دیدم. برخورد سرد او گویای همه چیز بود. به خودم لرزیدم، یک لحظه احساس کردم نکند آخرین شب دیدارمان باشد. حاجی گفته بود که صبح روز بعد ماشین جلوی منزل باشد. کمی زودتر بلند شد و خود را آماده کرد؛ اما ماشین نیامد. ساعت ۷ راننده بدون ماشین آمد و گفت: "ماشین دچار نقص فنی شده!" حاجی تا ساعت ۹ صبح در خانه ماند. دو ساعت تمام بی آنکه چیزی بگوید .
قطرات پیوسته اشکی را که از گونه هایش جاری بود، دیدم. ماشین که از راه رسید حاجی آماده حرکت بود.
وقت خداحافظی سرش را پایین انداخت و گفت: "خدا رو شکر ماشین دیر اومد و تونستم بیشتر پیش شما باشم! ... خب دیگه ما رفتیم. اگر ما رو ندیدی حلالمون کن." معنی حرفهای او را کاملا میدانستم. با اینحال گفتم: :امکان نداره که شهید بشی." پرسید: "چطور مگه؟" گفتم: "باور نمیکنم خداوند در یک لحظه همه چیز بنده اش را از او بگیرد... " وقتی صدای حرکت ماشین به گوشم رسید، احساس از دست دادن او در قلبم قوت گرفت.
شهادت ۱۷ اسفند ۱۳۶۲
عملیات خیبر
جزیره مجنون
@hamidraz
#امام_زمان