#حَّے_عَلے_الصَّلاة
خوشا آنان ڪه در ميدان و محراب
#نماز عاشـقي خـواندند و رفتنـد
خـوشـا آنان ڪه هنـگام شـهادت
حسین (ع) و ڪربلا ديدند و رفتند
📿نماز اول وقت
"شهــ گمنام ــیـد"
اقتدارتان
بہ صلابت ڪوه
ڪہ #تخریب میڪند
آنچه ڪفر و تڪفیر...
اما امان از آن
لبخند زیبایتان
ڪہ #تخریب میکند
دلِ تنـگ ما را..
#شهید_محمدحسین_بشیری
#شهید_حسین_هریری
"شهــ گمنام ــیـد"
شهید آوینی:
آن آستین خالی که با باد
این سو و آن سو میشود
نشانِ مردانگیست ،
گاهی باد فقط بایـد
به افتخارِ حاج حسین بوزد
تا نامردهای روزگار رسوا شوند …
#شهید_حاجحسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
"شهــ گمنام ــیـد"
#کلام_شهید
رفیقش میگفت: یه شب تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو حتی سمت گناه هم نرن، اینجا خیلی گیر میدن...!
🌷مدافع حرم #شهید_حجت_الله_اسدی (از عاشقان شهید ابراهیم هادی)
💚شهید ابراهيم هادی هم به هيچ وجه گرد گناه نميچرخيد. حتي جایی که حرف از گناه زده ميشد سريع موضوع را عوض ميکرد و از هوای نفس و هر نامحرمی دوری کرد و کامل به رعایت آن پرداخت.
#یاد_شهدا_با_صلوات 💐
"شهــ گمنام ــیـد"
فقط یک #آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از #شهادت فقط
یک آرزو دارم:
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».
تعجب کردیم.
بعد گفت:
«یک صحنه از عاشورا
همیشه قلبمو آتیش می زنه؛
بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد بردش خورده
بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب،
داشت از گلوش خون می آمد.
می گفت:
آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت.
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#التماس_شفاعت
"شهــ گمنام ــیـد"
#طن_جبهه 😅
اسیر شده بودیم!
قرار شد بچه ها
برا خانواده هاشون نامه بنویسن!📝
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد
هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن😬✋
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده📚
بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود!
یه روز یکی از بچه های کم سواد
اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم🙁
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه
امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم
روی این کاغذ🗒✏️
می خوام بفرستمش برا بابام🧔🏻
نامه رو گرفتم و خوندم📖
از خنده روده بُر شدم!
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام
به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته
بود!😂💔
"شهــ گمنام ــیـد"
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰شهیدی که پیکرش را امام زمان (عج) تحویل گرفت؛
"شهــ گمنام ــیـد"
#هرروزیک_معجزه
🌷شهیدےکه بر دست امام زمان تشیع شد🌷
وصیت کرده بودند که بجز چند نفری که نام بردند در مراسم تشیع اش شرکت نکنند از جمله آن چند نفر شهید حبیب روزیطلب و حاج سیدعلی اصغر دستغیب بودند
کسی سنگینی تابوت را حس نکرد خود سر رو به قبله شد
از اینکه من از جمله ان چند نفر نبودم غبطه میخوردم و بخاطر رعایت وصیت اش دورا دور شرکت میکردم در مراسم
فضای مراسم طوری دیگر بود حضرت زهرا(س) را بین خودم و خدا واسطه قرار دادم که هر مطلبی خاصی تو این مراسم است را من بدانم
شرکت کنندگان چند قدم مانده به قبر تابوت شهید را بلند کردند و تا محل قبر تشیع نمودند دو قدم از تشیع نگذشته بود که یکی از دوستانم با گریه و حالت غیر عادی یکی از دوستانش را ب دنبال من فرستاد تا به نزد او بروم خودم را به او رساندم گفت بیا و ببین که من چی میبینم گفتم چه میبینی؟گفت امام زمان (عج) را میبینم جلو تابوت را گرفته و با شرکت کنندگان دارد می آید تقریبا دیگر به بالای قبر رسیده بودند وقتی که تابوت را روی زمین گذاشتن گفتم دیگه چی میبینی؟ گفت حضرت در کنار تابوت ایستاده
پیکر شهید را به داخل قبر انتقال دادند در حالی که حاج آقا دستغیب داخل قبر رفته بود که شهید را در قبر بگذار و تلقین بخواند پرسیدم باز هم میبینی گفت نه دیگر نمیبینم
موضوع را برای حاج اقا دستغیب تعریف کردیم و بعد همگی بالای قبر دعای فرج را خواندیم
شهیدعبدالحمیدحسینی
"شهــ گمنام ــیـد"
✅او بر جانها امروز حکومت میکند
✍️شهید حاج قاسم سلیمانی: فرمانده لشگر بود، لشگر پایتخت. دهها هزار نفر زیر نظر او بودند. تو خیبر لشگرش اونقدر شهید شد، شهید شد، مجروح شد؛ شهید شد، به گردان رسید. گردان را از طلائیه منتقل کرد به جزیره مجنون جنوبی، تبدیل به دسته شد.
والله تبدیل به علاوه شد یعنی قریب چهل نفر! همت با دسته ماند. اون وقت بر ترکِ موتور نه در یک بنز ضد گلوله در یک فضای ویژه. همت بر ترک موتور ناشناس شهید شد و بیش از دو ساعت کسی نمیدانست این که بر زمین افتاده، همت است. اینطوری میشود که او بر جانها امروز حکومت میکند. برادران طاقت اینه، امتحان اینه.
"شهــ گمنام ــیـد"
داستان "ط" ( #شیعه_که_داعش_شد )
(خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...)
درو باز کرد و داخل اتاق شد، سلام داد، جوابشو دادم
یک برگه گذاشت رو زمین با یک خودکار
-حواستو خوب جمع کن و ببین چی میگم، تو این برگه یه سری سوال طرح شده به سوالایی که ازت خواستم با دقت جواب می دی، از امروز قراره برای زنده موندن خودت و آزادی خواهرت تصمیم بگیری، تا الان هم به زور نگهت داشتم وگرنه خیلی وقت پیش مرده بودی، می فهمی که چی میگم...
نگاهمو از کاغذ برداشتم و به چهره ای تکیده و مجروحش دوختم، معلوم بود تازه از عملیات برگشته، خیلی مشتاق بودم چه عملیاتی بود و چه اتفاق افتاده
-تا فردا وقت داری... فقط یادت باشه واقعیتو می خوام، اگر دروغ سرهم کنی فاتحه ات خوندست، تا الانشم خیلی باهات راه اومدم، به خاطر تو چند بار توبیخ شدم، فقط در صورتی برای ما ارزشمند خواهی بود که واقعیتو بنویسی
اینو گفت و بلند شد و رفت...
رفت و منو با یک برگه و خودکار و ذهن مشوش تنها گذاشت.
برگه رو برداشتم و نگاه کردم، قرار بود بهشون آمار بدم، آمارهایی که میشد ازشون خیلی استفاده ها کرد و ضربات جدی به جبهه مقابل وارد کرد، و من تقریبا تمام اطلاعاتی که ازم می خواستن و داشتم و سوالاتی دیگری که به شدت ذهنم رو مشغول کرده بودن، قبل از اینکه بخوام تصمیمی بگیرم نیاز به آرامش داشتم.
تو این چند روزی که فرصت کرده بودم به دور از هیاهو به راهی که رفته بودم و درست و غلط بودنش فکر کنم، آه حسرت درونم رو به آتش کشیده بود، داشتم می سوختم و آب می شدم، اون آدم جسور و نترس تبدیل به یه آدم افسرده به معنای واقع شده بود.
زندگی رنگشو برام باخته بود و هیچ انگیزه ای برای ادامه حیات نداشتم،ساعت ها بدون اینکه به چیز مشخصی فکر کنم به یک نقطه خیره می شدم و فقط نگاه می کردم، شب هم وقتی هم که به زور خوابم می برد کابوس ها به سراغم می آمدن و خیس عرق از خواب می پریدم، بدجور دچار تناقض و دوگانگی شخصیت شده بودم، جدا شدن از عاداتی که جزئی از زندگیت شده بودن به طور غیر قابل تصوری آزار دهنده بود، مخصوصا وقتی که ببینی اون عادات تو رو از مرز انسانیت فرسنگ ها فاصله انداخته و تبدیلت کرده باشه به ماشین قتل و شهوت.
شاید باور اینکه یک داعشی به چنین نتایجی برسه سخت باشه، ولی رسیدن به این نتایج برای من دور از تصور نبود، چرا که من یک نیروی ساده و ناآگاه از مسائل نبودم، من مبلغ دین بودم و سالها در مورد دین و مذهب مطالعه کرده بودم، برای همین واقعیت عین خورشید برام روشن بود، تنها چیزی که باعث شده بود چشم به روی حقایق ببندم و با حق دشمنی کنم سه چیز بود، تعصبات مذهبی و تامین مالی خارج از حد تصور و کشیده شدنت به انحرافات جنسی که نتیجه ای غیر از غرق شدن در لجن زار شهوت نداشت. می تونستم به جرات اقرار کنم که داعش برای زنده ماندن عاملی غیر از پول و شهوت نداشت
حدود 31 کشور جهان به صورت مستقیم و عمدتا غیر مستقیم از داعش حمایت مالی می کنند که در راس آنها عربستان و ترکیه قرار داره علاوه بر این بر اساس قرارداد فوق سری که بین دولت اسلامی عراق و شام (داعش) و اسرائیل بسته شده بود، صهیونیست در شش مرحله به تاسیس این دولت کمک می کرد که مرحله پنجم آن اعلام قلمرو داعش و مرحله ششم آغاز جنگ نامحدود بود و بر اساس اون چیزی که در اون سند سری آمده بود زمان آغاز این جنگ سال 2017 اعلام شده بود.
غرق افکارم بودم که ناگهان صدای وحشتناکی رشته افکارم رو پاره کرد و از شدت صدا سرم گیج رفت و نقش بر زمین شدم...
ادامه دارد...
نویسنده: #محمد_حسن_جعفری
❌انتشار داستان بدون ذكر منبع مورد رضایت نیست.
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: امروز برای ما اصل این نظام است
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_همینطوری
🔸وقتی میگیم
بسیجی بی ترمزه یعنی دقیقا همین...😂😂👌
#طنز_رهبری
#با_هم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
#طنز_جبهه 😎🤞🏻
🔖مـرخـصـی
وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»
کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.ما هم می خندیدیم بهشان
بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!😂
"شهــ گمنام ــیـد"
شما #رفتید ...
و من
چہ ڪنم
با چہ کنم هاے
دلِ
بے هدفم ؟
چہ عاشقانه فدای حضرت مادر شدید
#شهید_احمد_عطایی
#شهید_مصطفی_موسوی
#شهید_محمدرضا_دهقان
#شهید_مسعود_عسگری
"شهــ گمنام ــیـد"
🌼روایتی از درخواست کمک شهید همت از حاج قاسم
✍سردار رضا غزلی از نیروهای قدیمی و پیشکسوت لشکر 27 در دوران دفاع مقدس و همرزم شهید همت:زمانیکه حاج همت در خیبر دیگر نیرویی نداشت، از شهید سلیمانی درخواست نیرو میکند. حاج قاسم پیکش را پیش شهید همت میفرستد و پیک حاج قاسم با موتور به لشکر 27 میآید. حاج قاسم به پیکش گفته بود که حاج همت را به لشکر ببر تا یک گروهان از نیروهای لشکر ثارالله (ع) بگیرد.
حاج ابراهیم پشت موتور پیک حاج قاسم مینشیند و دشمن روی دژ را با خمپاره و توپ خیلی شدید میزد. نیروهای زیادی از لشکر 27 شهید شده بودند و شهید زجاجی، معاون حاج همت، هم در این عملیات شهید شده بود.
حاج همت در خیبر در غربت کامل قرار داشت. میخواست یک گروهان نیرو از لشکر ثارالله (ع) بگیرد تا حرف امام(ره) که گفته خط را نگه دارید را انجام دهد. میخواست به طرف لشکر ثارالله (ع) برود و از این لشکر نیرو بگیرد که خمپاره به دژ میخورد و نصف صورت همت میرود.
در کوران عملیات خیبر، حاج همت شهید شده بود و کسی از این موضوع خبر نداشت. بچههای لشکر بعداً متوجه شهادت فرماندهشان میشوند. بعدها سردار سلیمانی ماجرای گرفتن یک گروهان نیرو را بازگو کرد تا اوج مظلومیت حاج همت مشخص شود.
همت در خیبر خیلی مظلوم بود. آنقدر در جزیره تلاش کرد تا آخر در غربت تمام به شهادت رسید و تازه چند ساعت بعد متوجه شهادت ایشان میشوند. تا یکی دو روز بعد به بچههای لشکر اعلام نکردند که حاج همت شهید شده است. نمیخواستند بچههایی که در خط بودند روحیهشان را ببازند. شهادت فرمانده و جانشینش در یک عملیات خیلی سنگین بود و شنیدن این خبر تأثیر زیادی روی روحیه رزمندگان میگذاشت. تعبیر من این است که خدا قاسم سلیمانی را نگه داشت تا ما پی به وجود همتها و متوسلیانها ببریم. اینگونه با دیدن حاج قاسم میفهمیدیم همت و متوسلیان و شهبازی چه انسانهای بزرگی بودند.
حاج قاسم هم با گذشت زمان و در کوران حوادث آبدیده شد. خدا حاج قاسم را نگه داشت تا با تجربه شود و در دنیا خودنمایی کند و جوانان بفهمند حاج احمد و حاج ابراهیم چه کسانی بودند. حاج احمد و حاج همت پیشقراولان نهضت مقاومت بودند که حاج قاسم نیز دنبالهرو این فرماندهان بزرگ بود
"شهــ گمنام ــیـد"
🔰 #قرار_شبانھ 🔰
📿 ختم صلواتـ 📿
🌹 هدیه به شهیـد:🕊
🌹ابراهیم هادے🌸
♦مهلت: ساعت ۲۰:۳۰ شب آینده
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🔰 #قرار_شبانھ 🔰 📿 ختم صلواتـ 📿 🌹 هدیه به شهیـد:🕊 🌹ابراهیم هادے🌸 ♦مهلت: ساعت ۲۰:۳۰ شب آینده "
🚩لطفا تعداد #صلوات ختم شده را در ایدی زیر ثبت ڪنید.
@Masomiiii
"بیداری مــردم "
🦋از #لاک_جیغ تا #خدا 🦋 🌷سید محمد حسین قائم مقامی مخترعی ک منحرف شده بود 🌷 قسمت اول 😍پیشنهاد ویژه
21.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-_🌙-
مـندرقفسِبالوپَـرِخویشاسیـرم
ایکاشتـویکباربـهبالینِمـنآیی...(:♥️
#اللهمعجللولیڪالفرج🌱
"شهــ گمنام ــیـد"
امام فرمود:
احمد، شما را میگویند منافق!!!
گفتم: بله
فرمودند: برگرد همانجا که بودی و محکم بایست.
#جاویدالاثر_سردار_احمد_متوسلیان
"شهــ گمنام ــیـد"
زنی 50 ساله به نام حسنیه از عشیرهی ما بود که مرض سل داشت و همه رهایش کرده بودند، پدرم او را به خانه آورد و مادرم 4 سال از او پذیرایی کرد تا زمانی که حسنیه از دنیا رفت، هرگز ندیدم مادرم با پدرم در این مورد بگومگویی داشته باشد.
📚برشی از کتاب "از چیزی نمیترسیدم"
خاطرات خودنوشت حاجقاسم سلیمانی🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
🌹 #طنز_جبهہ
عازم جبهه بودم. یڪے از دوستانم براے اولین بار بود ڪه به جبهه مےآمد.😍
مادرش براے بدرقه ے او آمده بود. خیلے قربان صدقه اش مےرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین مےڪرد.
به او گفتم: « مادر ، شما دیگه برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم. دعاے مادر زود مستجاب مےشود.»😌
او در جواب گفت:« خدانڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونے!🙄 الهے ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه هاے مردم رو به ڪشتن مےده!» 😐😂
شادے روح همه شهدا صلوات
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم شجاع کیه؟
ادم شجاع کسیه که میترسه...
میگه خدایا ببین قلبم داره میزنه...
میترسم!
ولی بخاطر تو به ترسم غلبه میکنم
چون تو عشق منی...
چون تو خدای منی...
🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
داستان سریالی "ط" ( #شیعه_که_داعش_شد )
(خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...)
...پیادم کردن و منو کشیدن سمت یک ساختمان، شب خنکی بود و هرمان درونم را کمی تسکین می داد. ولی حرارت قلبم با این چیزا سرد نمی شد، داشتم آتش می گرفتم، خودمو درون جهنم می دیدم و احساس می کردم همه پل ها را پشت سرم ویران کرده بودم، حالم بصورت غیر قابل وصف بد بود.
هجدهم ماه صفر بود، یادم میاد اون روزها توی روستا وقتی این ایام می رسید سر از پا نمی شناختیم و همه تلاشمون این بود تا چهلم پسر پیامبر را هرچه بزرگتر برگزار کنیم.
اما تو این سالها نه تنها خیلی از این حس و حال فاصله گرفته بودم بلکه حس تنفر به شیعه ها و اعتقاداتشون پیدا کرده بودم و همه اونا رو پوچ می دانستم، دلیلی نداشت ما سنگ اعتقادات اونا رو به سینه بزنیم در عوض شیعه ها به خلفای ما اهانت کنند و جلسات لعن برگزار کنند و بدترین و مبتذل ترین فحش ها را به خلفای بلافصل پیامبر نسبت دهند.
بعد از گذشت اون همه اتفاق و فاصله گرفتنم از رسوم دیرینه پدری، با اینکه بغض عجیبی نسبت به شیعه ها داشتم و تشنه خونشان بودم اما هیچ گاه جرات نکرده بودم به فرزند پیامبر اهانت کنم و حرفی بزنم که حتی بوی بی حرمتی داشته باشه، گاهی اوقات هنوز هم خودمو یک سنی شافعی می دونستم تا وهابی داعشی، اما آن حال سابق را هم نداشتم و عزاداری را یک رفتار صرفا احساسی می دونستم.
من کسی نبودم که به این راحتی وا بدم و خودمو ببازم، در واقع عواملی دست به دست هم دادن و منو به این منجلاب کشوندن.
همه چیز اون شبی برام رنگ باخت و منو از گذشته ام غریب کرد که مولوی عبدالرحیم مولانا یک مجلسی برگزار کرد و بعضی طلبه های مدرسه مکی رو مخصوصا انتخاب کرد تا در آن مجلس شرکت کنند و من هم یکی از اونا بودم. می گفت مجلس بکاء و مصیبت می گیریم. تصورم قبل از رفتن به اون جلسه این بود که منظورشون همون عزاداری مرسوم شیعه ها بود به همین خاطر با تعجب و کنجکاوی تو مجلس شرکت کردم، اما تصورم اشتباه بود و هدفشان از تشکیل این جلسه و بعد ها ده ها جلسه مشابه این، ایجاد تنفر از شیعه و زمینه سازی برای وارد کردن طلاب و مبلغین به وهابیت بود.
وارد مجلس شدیم و دیدیم همه جا را سیاه پوش کرده اند، برایم خیلی عجیب بود که آفتاب از کدام طرف دراومده اینا می خوان برای فرزند زهرا (رضی الله عنها) مجلس بگیرن.
بعد از اینکه مولوی عبدالرحیم مولانا زاهدانی شروع به صحبت کرد همون شروع جلسه متوجه عداوت و دشمنی عمیقش به شیعه شدم و بعدها فهمیدم ناصبی بوده، شروع کرد به زیر سوال بردن اعتقادات شیعه، از جمله توسل و شفاعت و زیارت اهل قبور و ... و این رفتارها را موجب شرک و ارتداد شیعه ها دانست، راستش جلسه، ظرفیت این همه تهمت ها را نداشت، از بین حضار تعدادی طلبه شافعی اعتراض کردند و درصدد جواب دادن به شیخ عبدالرحیم شدند اما در نهایت مغلوب شدند.
سکوت عجیبی در جلسه حکم فرما شد، شیخ پشت میکروفن قرار گرفت و شروع کرد با لهجه غلیظ زاهدانی حرف زدن
-برادران عزیزم، فرزندان من می دانم برخی از شما هنوز در دل به سخنان من اعتقاد پیدا نکردید و سکوت شما را نشان از پذیرش حرفهایم نمی دانم، اما از شما خواهش می کنم، عاجزانه التماس می کنم بدون تعصب این فیلم و صحنه های داخل اونو ببینید و بعدش قضاوت با خودتان.
خیلی کنجکاو بودم ببینم تیر آخرش برای از بین بردن وجهه شیعه چی بود، تیری که البته قلب من را هم پاره کرد و نیمچه اعتقادی که به آل پیامبر (صلی الله علیه) داشتم ازم گرفت...
ادامه دارد...
نویسنده: #محمد_حسن_جعفری
❌انتشار داستان بدون ذكر منبع مورد رضایت نیست.
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_جبهه
💢خاطره جالب و شنیدنی از شهیدان علی صیاد شیرازی و حسن تهرانی مقدم......😍
💢از زبان
استاد حسن عباسی...👌
#با_هم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
🌸 #داستان_تحول_دوستی 🌸
🌸داستانی شیرین 🌸
سلام عزیزان
من سرابم
سراب نور
خب میخواستم ماجراے تحولم رو بگم
..
.
.
.
.
.
.
.
.
....
.
.
من از اول به لطف خدا چادرے بودم و عاشق اهل بیت🤩🤩🤩
#صرفا.جهت.شوخے😂😂
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات شعبانیه دلیل حقانیت ائمه علیهم السلام
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀اسفند ماه شهدایی
✨لحظه آغــاز عملیات بدر و دستور حــرڪت نیروهــا توســط شهید حــاج حسیــن خــرازی
👈اسفند تنها ماهی است که می توان پایان بهترین ها را درآن روایت کرد
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*سهمــ شما 5 صلواتــ هدیہ بہ حضرتـــ علے اڪبرِ امام حسین(ع)*🥰🌹✨🎊
"شهــ گمنام ــیـد"