eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
|🌸| •| ! خاطره‌ای ازشهید غلامرضا زعفری —---در جبهه عکس امام همیشه همراه ما بود. —---یادم می‌آید پیش از عملیات «خیبر» عکس امام را داخل بسته‌های نایلونی پرس کرده بودند —— که می‌شد داخل جای دکمه روی پیرهن نصب کرد و تقریبا اکثر به اتفاق رزمنده‌ها عکس امام روی سینه‌هایشان بود. —--یکی از این رزمندگان که تصویر امام روی پیرهنش نصب شده بود شهید غلامرضا زعفری است. —--شهید غلامرضا زعفری خاطره‌ای شنیدی از به همراه داشتن عکس امام داشت. —--او تعریف می‌کرد: «حین عملیات خیبر با تعدای از بچه‌های اطلاعات عملیات لشکر10 سیدالشهدا(ع) برای شناسایی مواضع دشمن رفتیم. —— در حین برگشتن از شناسایی، دشمن متوجه شد و آتیش سنگینی روی ما ریخت. —---به طوری که مجبور شدیم از هم جدا بشیم. در مسیر برگشت یک گلوله «کاتیوشا» نزدیکم خورد —--- و هر چی گل و لای بود روی سر و صورتم ریخت. تمام هیکلم گِلی شده بود —— و از طرفی هم از شدت موج انفجار دیگه نمی‌توانستم به درستی حرف بزنم. —---هر طوری بود مسیر را پیدا کردم و به نزدیکی خط پدافندی خودمان رسیدم. —--- قبل از رفتن اسم رمز را گفته بودند اما من که قادر نبودم با این لکنت زبان اسم رمز را به زبان بیاورم. —— هرچی نگهبان خط مقدم صدا زد: «اسم رمز.... اسم رمز...» من نتوانستم جواب بدم —--و به راه خودم ادامه دادم تا اینکه یک لحظه دیدم چند تا از رزمنده‌ها اسلحه به دست دورم را گرفتند. —--- تمام هیکلم غیر از گردی صورتم گل آلود بود. به خیالشان از دشمن اسیر گرفتند ـ----. تا آمدم بگم: «من ایرانی هستم و از بچه‌های تخریبم» دو تا سیلی محکم خوردم. —---یک لحظه یادم آمد که نشانه‌ای را نشان بدهم و از دست بچه‌های رزمنده خلاص بشم. —— یاد عکس امام روی درب جبیب پیرهنم افتادم و با اندک رمقی که داشتم گل‌ها را از روی عکس امام پاک کردم —— و به رزمنده‌ها نشان دادم. عکس امام را که دیدند من را رها کردند. —— توی این گیر رو دار شهید غلامرضا رضایی من را شناخت و دوید سمت من و من رو بغل کرد —- و گفت:« زعفری کجا رفتی این قدر دنبالت گشتیم.» من هم خودم رو توی بغلش انداختم و از حال رفتم. —--شهید زعفری می‌گفت: اگر عکس امام نبود معلوم نبود چه بلایی سر من می‌آمد. —-در هرصورت دو تا سیلی خوردم. آن رزمنده‌ای که سیلی به من زده بود خودش رو روی پای من انداخت —---و گفت برادر زعفری یا باید ببخشی یا باید قصاص کنی. من هم صورتش رو بوسیدم و گفتم:« به خاطرامام حلال کردم. » •|🗣راوی: ‌ "شهــ گمنام ــیـد"