اگر امروز ما در صحنههای پیڪار میرزمیم و پاسدار انقلابمان و پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی براین قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان (عج) فراهم گردد، بواسطه عشق و محبت به امام حسین (ع) است.
من تکلیف میکنم شما رزمندگان را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.
🌷شهید مهدی زینالدین🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 #34 دیر کرده بودی نتونستم قبل از جاری شدن خطبه بهت بگم. هومن گفت: گفتم که اطم
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#35
-مامان دیدی پرواز نکرد؟! | ملیکا عصبی تکانش داد و گفت:
پرواز نکرد که نکرد باید بدویی تو خیابون؟! هومن صدایش کرد:
-خانم فتحی؟ بفرمایید کیفتون! و با صدایی آهسته ولی محکم ادامه داد:
ضمنا اون بچه است نمی فهمه، شما باید بیشتر حواستون رو جمع کنید. ملیکا کیف را از دستش گرفت، همین یکی را کم داشت که در این گیر و دار نصیحت بشنود. فقط اگر حق با او نبود خوب می دانست چه طور جوابش را بدهد، حالا بگذرد از این که اگر او نبود حال چه بلایی سر طاها می آمد! هومن دست طاها را گرفت و با خود به طرف ماشینش برد و در همان حال گفت:
می رسونمتون. و قبل از این که اجازه عکس العملی بدهد او را سوار کرد. ملیکا عصبانی پیش رفت و گفت:
یه بار هم بهتون گفتم که ... هو من اجازه ادامه حرفش را نداد و گفت:
-بله فرمودید، ولی به نظر من نیاز هست. و محکم تر گفت:
سوار شید لطفا.| ملیکا به تندی گفت:
ببینید آقای رستگار بهتره حد و حدودتون رو بدونید؟ و دست طاها را گرفت و از ماشین پیاده کرد و با خود فکر کرد اگر تا خانه مجبور شود پیاده رود می رود ولی سوار ماشین او نمی شود. مرد پرو، خجالت نمی کشد به او تحكم هم می کند، فکر کرده چه کاره هست؟! و بدون این که برگردد و به چهره او بنگرد، راه افتاد. خانم » : و پوزخندی زد. خیلی دلش می خواست مقابلش بایستد و بگوید «. حد و حدود » : هومن دور شدنش را می نگریست، زیر لب زمزمه کرد ولی این دختری که دید اگر این حرف را می شنید قیامت به پا می کرد. خنده ای عصبی کرد، خوب به «! محترم فعلا که اجازه شما دست منه
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
خاطر داشت چه قدر با مادرش درباره ازدواج های سنتی بحث می کرد و خواستگاری رفتن و پسندیدن را نادرست می دانست، اما حالا چه؟ مثل عهد بوق با کسی محرم شده بود و بعد موفق به دیدنش گردیده بود. عجب چیزی! راست گفته اند مار از پونه بدش میاد، شده بود جریان او. هر چند موقت، هر چند برای دلیلی خاص. ولی به هر حال در قوانین شرع فرمالیته معنی نداشت! به راهی که او رفته بود می نگریست
***
چشم از راهی که او رفته بود برداشت و تلفن عرفان را جواب داد، بعد از بهره مند شدن از الفاظ گران قدر دوستش، ماشین را روشن کرد. خوشحال بود از این که دوباره شیدا را می بیند، احساسی در وجودش می گفت که او حتما فردا برای تعویض پانسمان خواهد آمد. آن روز در بخش اورژانس بود، کمی بی خواب می نمود، شب درست و حسابی نخوابیده بود، ساعت تندتر از چیزی که فکر می کرد، می گذشت. اگر نمی آمد چه؟! خب نیاید. ولی نه ای کاش بیاید.
علی رغم کارهایش یک چشمش به در ورودی بود، ساعت شش بود، زیادی دیر نبود؟ نمی فهمید چه مرگش شده؟! حدود ساعت شش و نیم بود که بالاخره رسید، به محض ورود متوجه اش شد، سرش را گرم بیماری کرد؟ صدای سلامش لبخندی به لبش آورد، این طوری بهتر بود، سر برگرداند: -سلام، حالتون چطوره؟ متشکرم. انگار کمی دیر کردم، ببخشید.
خواهش می کنم. بفرمایید. با شیدا همگام شد و پیش یکی از پرستارها برد:
-خانوم ضیایی پانسمان دست ایشون باید عوض بشه، اما قبل از پانسمان صدام کنید باید وضعیت زخمشون رو ببینم. و بعد به شیدا اشاره کرد:
بفرمایید خانوم کریمی، اگه کاری داشتید همین دور و ور هستم. ضیایی به او نزدیک شد و آهسته پرسید:
می شناسیدشون؟!
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
✍سردار قاسم سلیمانی :
مهم ترین جاذبهای که این جوان ها را به سمت خود میکشاند، جاذبهی شهادت است. جاذبهی شهادت یعنی حیات ابدی. یعنی همین که امام فرمودند: ما از درک مقام شهدا عاجزیم همین بس که آنها عند ربهم یرزقون اند، که پای همه میلنگد در تفسیر و تحلیل و فهم این آیه. اشتیاق به شهادت جاذبهی کوچکی نیست. این تیزهوشی میخواهد، این یک عامل بزرگ و جذاب است مثل یک مدار مغناطیسی عظیم است. انسان های مستعد را به سمت خود میکشد این کاری به فرمان حکومتی ندارد. راه را هم ببندند، راه پیدا میکنند
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️به من دست نزن نامرد!
‼️جیغ النازشاکردوست بین طرفداراش ، وقتی یه مرد به اندامش دست میزنه!
🔺وقتی میگیم فرهنگ حجاب و عفت یک موضوع اجتماعی و برای حفاظت از خود خانم هاست از چه چیزی حرف میزنیم ؟/بسیج رسانه
"شهــ گمنام ــیـد"
❤️ #شهید_محمد_ابراهیم_همت ❤️
وقتی مریض می شدیم ، چه قدر بالای سرمان گریه می ڪرد ، می گفتم حالا از این مریضی نمی میرم ڪه !
انقدر گریه می ڪرد آدم خجالت
می ڪشید زنده بماند .
"شهــ گمنام ــیـد"
🌸داستان تحول دوستی🌸
سلام برعزیزان دلم وخواهران باایمانم
نماز وروزه هاتو قبول درگاه حق ان شاءالله
امیدوارم هرجای ایران هستید سلامت وشاد وموفق باشین
خب منم تحولم رو براتون تعریف کنم
من متولد1384هستم ازاول ازکودکی علاقه ی خاصی به سوره هایی مثل ناس وحمد و...داشتم عادت داشتم قبل خواب با مامان بزرگم بخونمشون.
من متحول شدنم رو برای مونا جون تعریف کردم که چطوری باخواست خدا وکمک اقا صاحب الزمان وبا کانال مونا جون متحول شدم ولی اون قصه ی من مربوط به حجابمه
هرچی که هست توش یه حکمتیه
من شاگرد ممتازم معدلمم ازهفتم تا الان که نهمم20بوده خداروشکر
سال قبل نمیدونم چیشد که استرس عجیبی وجودمو فرا گرفت ترس برم داشت که خدایی نکرده امتحانامو خراب کنم نذر کردم30روز روزه بگیرم البته نتونستم شرمنده ام اگه عمری باشه جبران میکنم وحتما میگیرم
من آخرین روز رجب خیلی خوب یادمه تصمیمم روگرفتم وعزمم رو جزم کردم که برای همیشه نمازم روبخونم وتا الان که یه سال شده دارم میخونم خداروشکر اونم اول وقت گاهی متاسفانه نمیدونم برای درس خوندن زیاده یا کار با گوشی وخستگی هس نماز صبحم قضا میشه امیدوارم خدا ببخشه هممون رو ،این از تحولم برای نماز خوندن
یواش یواش بعد اینکه نماز خوندم شروع شد تسبیح وذکر صلواتمم شروع شد وتسبیح در دست گرفتنم باعث شد یه چن باری بهم بگن شیخ اولا ناراحت میشدم ولی الان عادت کردم
قبلا فقط ماه محرم ها اونم عاشورا وتاسوعا چادر سر میکردم اما بعد اینکه تو ماه رجب که عضو ابن کانال شدم یهو یه حسی بهم گفت تو تاابد چادر باید سرکنی نه فقط محرم بلکه همیشه اول دو دل بودم اما بعد اینکه کلیپ ها ی زیادی رو درباره چادر وحجاب گوش دادم نظرم به کل عوض شد والان محجبه ام وخیلی هم دوسش دارم گاهی وقتی کلیپ درمورد حجاب میبینم در آغوش میکشمش وگریه میکنم واز خدا میخوام اگه خواست حجاب رو ازم بگیره جونمم همون لحظه بگیره
قبل چادرم اثلا ارایش نمیکردم مانتویی بودم ولی نمیدونم چرا ارامش نداشتم ولی الان باچتدرم ارامش دارم مامانم میگفت باید امروزی باشی شیک بپوشی برای اولین لار که سرم کردم بهم گفت شیخ😔دلم شکست وقتی یاد اون لحظه میفتم تازه میفهمم چقدر اقا از بی حجابیه ما دلشون شکسته امیدوارم خدابگذره ازگناهانمون واقا که همیشه برای ما پدری مهربون بودن ماروببخشن
ازخدا میخوام فقط تو ظهور اقا تعجیل کنه ومارو جز اون313یارش قرار بده جلوی پدرمون مهدی ومادرمون زهرا وعمه مون زینب واربابمون حسین وبه ویژه در هنگام حساب رسی ودرمقابل خودش سرافکنده نکنه وزندگی مون رو با شهادت به پایان برسونه ارزوی سعادت روبراتون دارم وخوشحالم خواهران خوبی مثل شما دارم دعاکنید شهید بشیم وهرچه گناه دیگه ای روانجام میدیم دیگه ندیم
یادتون باشه اگه بدترین هم باشیم خدا هیچ وقت مارو از یاد نمیبره
دختر شیعه😎
"شهــ گمنام ــیـد"
26.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا