eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فرزنداݧ روح‌اللہ! سربازاݧ وفادار آݧ نائب‌المہدے بودید چراغ راهماݧ باشید ڪہ ما هم سربازاݧ نائب المہـدے عصرماݧ باشیم و بہ‌زودے.... ســربازاݧ... مہــــــدے.. اݧ‌شاءاللہ... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از زندگی یک جانباز مدافع حرم که با چشمانش حرف میزند! ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍رهبر انقلاب: در سیل خوزستان شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس هر دو در کف میدان حضور داشتند... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
17.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم به زبانی ساده بیان میکند که چرا آمریکا به ما حمله نمی‌کند! روشهای بکار گرفته شده برای براندازی جمهوری اسلامی ایران! ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فرزند شهید عماد مغنیه روز قبل از شهاد حاج قاسم باهاش تماس می‌گیره و میگه عمو اوضاع عراق خوب نیست، خواهش می‌کنم به عراق نرید. حاج قاسم هم جواب میده من به سوی قتلگاه خودم میرم... 🎬 برشی از مستند ۷۲ ساعت ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🌸🍃 از آیینه دیدم ساسانه زود خودمو جمع وجور کردم گفتم چرا اومدین اینجا دم در زده سرویس بهداشتی زنانه
🌸🍃 داشتم راه می رفتم تو خیابون نمی دونستم کجا فقط داشتم می رفتم عصبانی بودم از مهلا خیلی.... چرا به من نگفت ..... یک هو به خودم اومدم دیدم ساعت ۵ وااااای چقدر دیرشده بود!!! زود یک تاکسی گرفتم رفتم از تاکسی پیاده شدم وپولشو حساب کردم کلید برداشتم در باز کردم رفتم تو خونه اخیشششش هنوز مامان نیمده !!! رفت اتاقمو شالمو از سرم کشیدم لباسامو عوض کردم وپرت کردم یک گوشه اتاق یعدم خودمو پرت کردم روی تخت گوشیمو برداشتم اوه عاطفه۷بار زنگ زده بود ومن نفهمیدم . بهش زنگ زدم وگفتم سلام ببخشید نفهمیدم زنگ زده بودی !!! اووووو خوب بزار جواب سلامتو بدم بعد ادامه بده دختر !!! خندیدم گفتم ببخشید خوب عزیزم کار داشتی؟ گقت نظر خودت چیه؟؟ گفتم لوس نکن بگو. گفت هیچی یک دوست داشتم اسمش مونا بود امروزتولدش بود زنگ زدم تبریک بگم کار خاصی نداشتم!!! خندیدم و گفتم از دست تو !! مرسی عزیز دلم خیلی خوش حالم کردی گفت نه بابا خوش حال نشیاااا چون فردا باید منو دعوت کنی شیرینی تولد بدی گفته باشه!! گفتم باشه شکمو گفت شوخی کردم بابا.گفتم نه بیا دیگه لوس نکن گفت اصلا نمی تونم حرفشو هم نزن گفتم باشه هرجور دوست داری . گفت باشه عزیزم همه آرزو هات خاطره شن دیگه از این حرفا... من برم کاری باری؟ گفتم نه مرسی خداحافظ !!! 🌸🍃
🌸🍃 منم گوشی قطع کردم وبعد گوشی گزاشتم کنار بالشتم به حرفای ساسان فکر میکردم !!! حرفاش فکرمو درگیر کرده بود نمیدونم چرا !! شاید واقعا عاشقمه مگر نه تا حالا باید می گفت !!! اینقدر فکر کردم تا از فکر وخیال خوابم برد صبح از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۹ صبحه یک کلاسمو که غیبت خوردم زود آماده بشم تا به کلاس ساعت ۱۱ برسم راه افتادمو با اتوبوس رفتم ساعت ۱۰ رسیدم!!! رفتم کتابخونه نشستم کتابارو الکی ورق میزدم که یکی اومد کنارم نشست گفت سلام خوبی؟ گفتم آره عزیزم تو خوبی؟ گفت ممنون همو میشناسیم؟ یک لبخندی زد وگفت نه عزیزم دیدم حوصله ات سر رفته اومدم پیشت چون حوصله منم حسابی سررفته بود گفتم اها !! گفت اسم من زهرا هست وشما؟؟ گفتم من مونا هستم گفت خوشبختم عزیزم گفتم مرسی همچنین . یک کتاب از تو کیفش در آورد وگفت مونا جون من این کتاب خیلی دوست دارم ولی الان دوست دارم بدمش به تو بخونی خیلی فشنگه من خیلی خوندمش ولی دیگه الان دوست دارم به تو منم خوش حال شدم وکتاب گرفتم کلی تشکر کردم !! گفت اوووو حالا چرا اینقدر تعارف ؟! یک کتاب دیگه مدال جام جهانی که اهدا نکردم!! ناخداگاه خندم گرفت!یک هو چشمم افتاد به ساعت ۱۰:۴۵ بود گفتم زهرا جون من برم که الان کلاسم شروع میشه گقت برو عزیزم خوش حال شدم از دیدنت !! گفتم منم عزیزم ورفتم از کتابخونه بیرون چند قدم بیشتر برنداشته بودم که صدایی شنیدم ..... 🌸🍃
🌸🍃 خانوم محمدی وایستا کارت دارم!! منم به روی خودم نیاوردم صداشو شنیدم !! به راهم ادامه دادم یک هو آستین لباسمو کشید گفت دارم صدات میکنم ها !! دستمو از دستش کشیدم گفتم خوب؟ بفرمایید؟ من عجله دارم نمیتونم وایستم گفت کلاس امروز کنسل شده استاد حالش خوب نیست نیومده . گفتم امرتون؟ گفت به حرفام فکر کردین ؟ گفتم نه من بیکار نیستم گفت باور کن عاشقتم ! خواهش میکنم قبول کن ! هروقت میبینمت دلم توش یک زلزله ۸ ریشتری به پا میشه !! منم گفتم دلتو ضد زلزله کن خوب!! خندید گفت خوشم میاد از این بلبل زبونیات اصلا در حالت عادیشم دل آدمو میبری یکم بد باش بزار آدما اینجوری اسیرت نشن !! منم گفتم خوب!! الان که چی؟ گفت میای بریم کافی شاپ ؟ همو بیشتر بشناسیم ؟! هیچی نگفتم گفت سکوت نشانه رضایت است !!! رفت منم پشت سرش رفتم جلوجلو رفت در برام باز کرد گفت بفرما خانمی !!!! منم سرموانداختم پایین سوار شدم اونم رفت سوارشد ماشین روشن کرد راه افتاد گفت مونا باورم نمیشه که قبول کردی !!! گفتم خوب با اون زبونی که تو داری دیگه .... گفت واقعا!! خدارو شکر که این زبون دارم لاقل تونستم باهاش تورو به دست بیارم ... گفتم بسه تورو خدا . گفت چشم خانمی هرچی شما بگین !! رسیدیم ماشین خاموش کرد خواستم پیاده شم که گفت پیاده نمیشیااا گفتم چرا؟ گفت وایستا !! پیاده شد در ماشین برام باز کرد گفت حالا بفرما!! یک لبخند زدمو گفتم ازدست تو.... گفت بلع دیگه رفتیم داخل کافی شاپ نشستیم گارسون اومد قهوه سفارش دادیم گفت موناچندتاسوال بپرسم؟ گفتم بپرس!! گفت راستشو میگی؟ گفتم بگو حالا!! گفت تاحالا عاشق کسی بودی؟ کسیو دوست داشتی؟ گفتم خیلی سوال مسخره ای بود . ولی نه به هیچ عنوان خوب سوال بعدی ؟گفت خدارو شکر مرسی خدایا... خندیدم گفت خوب چه رنگیو بیشتر دوست داری؟ خوراکی چی دوست داری؟ گفتم رنگ صورتی وبنفش و آبی فیروزه ای وسبز وخوراکی ام پاستیل ولواشک گفت اها ... گارسون قهوه رو آورد شکر ریختم توشو خوردم خواستم بزارم توسینی که ساسان گفت نزاریا گفتم چرا؟ گفت بیا بیا باهم دونفره فال بگیریم !! گفتم مسخره بازی در نیار!! گفت نه بیا فال بگیریم تعبیرش با من... گفتم چیکار کنم؟ گفت فنجون برگردون سمت قلبت بعد بزار تو نلبکیت بعدش بده به من ..... بعد یک لبخند ریزی زدمو کاری که گفت انجام دادم بهش فنجونمو دادم وبعد گفتم خوب آقای فال گیر تعبیرش چیه؟ 🍃 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 بدترین نوع خیانت از نگاه شهید کاظمی ⚠️ این جملات از شهید کاظمی رو باید روزی چندبار گوش بدیم که ملکه ذهنمون بشه مخصوصا مسئولین! ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌱خواهرم، این انگشتان باید سالها بر سر فرزندم کشیده می شد تا بزرگ شود و در پیری عصای دستم باشد.... 💔 من به این امید فرزندم را از نوازش این انگشتان محروم کردم که؛ ❤‍🔥 "تو با انگشتانت چادرت" را سفت سفت بگیری... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🦋یک شب دیدم کرمعلی مثل هر شب ایستاده و نماز می خواند. 😁 کلاه معروفش هم سرش بود و چشم هایش بسته. توی عالم خودش تسبیح به دست می گفت: «الهی العفو» را با صدای بلند می گفت، سیصد تا الهی العفو باید می گفت.📿 متوجه شدم کسی که کنار کرمعلی خوابیده چند دقیقه ای می شد از صدای او بیدار شده و کلافه است. 😖 یک دفعه از جا بلند شد پتو را انداخت روی سر کرمعلی و او را پیچید داخل پتو و زور میزد او را بخواباند، 😅 حالا کسی که این کار را می کرد خودش نماز شب خوان بود اما دیگر کلافه شده بود. 😄 اول از کارش ناراحت شدم اما دیدم می گوید: «آخه لامصب بگیر بخواب این قدر شبها بیدار می‌شوی می گویی الهی علف..🌿 الهی علف🌿، مستجاب الدعوه هم که هستی، ✨ همه غذای ما شده علف، علفی نیست که عراقی ها به خورد ما ندهند.🤣 چقدر بهت بگویم بابا بگو الهی العفو😁 با شنیدن حرف هایش از خنده روده بر شدم. 🤣 واقعا هم همین طور - بود، چند روزی می‌شد توی غذایمان به جای بادمجان و برگ کلم، پر از ساقه ها و آشغال سبزی های بازار بود. 😁🥗🍲 از آن شب به بعد این شده بود سوژه خنده بچه ها و برای هم تعریف می کردند.😂😂😂✌ شهــ گمنام ــیـد