#خاطرات_یک_مشاور
#رمان_حضرت_دلبر
مرتضی درحالیکه رو به قبر پدرش ماتش برده بود خیلی جدی گفت طیبه من هم باید شهید بشم مثل پدرم تا باز ببینمش .
اینقدر این حرف را جدی گفت که ترسیدم :
_خنگ نشو همه که نباید شهید بشن تو اگه پیر بشی و بمیری هم بالاخره باباتو میبینی...
هرچه شد از همان روزها شد...
از همان شبها ...
که تا نزدیک سحر با مرتضی بیدار میماندم تا تنها نباشد ...
ادامه در کانال زیر ....
عضو کانال صالحه کشاورز معتمدی بشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/3534356591Cdbfc9b3cb8
✍ رمان حضرت دلبر
📻به همراه فایل صوتی با صدای نویسنده
🕙هر شب ساعت ۲۲
‼️اولین قسمت : پنجشنبه ۷ مهر