eitaa logo
بیداری ملت
719.3هزار دنبال‌کننده
71.4هزار عکس
39.5هزار ویدیو
339 فایل
"به بیداری ملّت عزیزمان خیلی خوش‌بین و امیدوار هستم." #امام_خامنه_ای این رسانه مردمی است و متعلق به هیچ نهاد یا گروه سیاسی نمی‌باشد. مدیر بیداری ملت👇 @Admin4bidari تبلیغات👇 @t_bidariymelat @t_news @s_solouk @gharbsetiz @bidari_media @nabardeakhar
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ شهید؛ مثل اباعبدالله 🔻 روزهای آخر بود و من باید از او جدا می‌شدم. مرا صدا زد. دفترچه‌اش را به من داد و گفت: «این دفتر مال تو. تو خیلی به دیده‌بانی علاقه‌داری. پیش تو باشد بهتر است.» گفتم: «محمد آقا، هرچه را که به من گفتی یاد گرفتم. نیازی به دفتر ندارم.» خندید و گفت: «باشد یادگاری. غیر از دیده‌بانی، مطالب دیگری هم در آن هست که به دردت می‌خورد.» دفتر را گرفتم و به گوشه‌ای رفتم. راست می‌گفت. به‌جز مباحث مربوط به دیده‌بانی، روایات، نصایح اخلاقی و احادیث مبارزه با نفس در جای‌جای دفتر به چشم می‌خورد اما عجیب‌تر از همه جمله‌ای بود از خودش که بالای یکی از صفحات نوشته بود «هرکس با مداومت را بخواند، مثل خواهد شد.» 🔺 ...با عجله خود را به محل نگهداری جسد بی‌جان دیده‌بان رساندیم. بدن محمد سالمِ سالم بود. هنوز انگشتر فیروزه‌اش را در انگشت داشت. خیلی دوست داشتم برای یک بار دیگر هم که شده، چهره‌ی مصمم و دوست‌داشتنی او را ببینم که میسر نشد. جمله‌ی عجیبی را که در دفترش نوشته بود به یاد آوردم «هرکس با مداومت زیارت عاشورا را بخواند، مثل حضرت اباعبدالله شهید خواهد شد.» حالا پیکر بی‌سر او گواهی شده بود بر صحت ادعایش؛ او که با زیارت عاشورا مأنوس بود. 📚 | خاطرات حمید حسام 📖 صفحات ۱۸۴ تا ۱۸۷ 👤 نویسنده: ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
درد مردم و درد دین آدم را می‌کُشد 🔻 - امان از این ترکش‌ها؛ چه دردها که به جان حاجی نمی‌انداختند! مدام دردش را می‌خورد. یادم هست بعضی وقت‌ها قرآن که می‌خواست بخواند، گردن‌بند طبی می‌بست. دائم بدنش را به هم فشار می‌داد تا شاید دردش کم شود. می‌خواستیم تنش را ماساژ بدهیم، نمی‌گذاشت. می‌گفت: «این درد مال من است. عادت می‌کنم.» می‌گفتم: «خوب، حاجی چرا این را همیشه نمی‌بندی به گردنت؟ دردت را کمتر می‌کندها!» می‌گفت: «من ببندم نیرو چه می‌گوید؟ نمی‌گوید حاج قاسم چه‌اش شده؟» 🔸 ناراحتی‌ام را که دید، خندید و گفت: «این دردها یادگاری رفقای شهیدم است. این‌ها نباشد یادم می‌رود کی هستم. با این دردها یاد شهدا می‌افتم؛ یاد حسین یوسف الهی؛ یاد احمد کاظمی. اون‌ها نمی‌دادند بدنشان را کسی ماساژ بدهد.» بعد مکثی کرد و گفت: «این درد خیلی مهم نیست؛ درد مردم و درد دین آدم را می‌کُشد.» 🎙 راوی: حجت الاسلام محمد کاظمی کیاسری 📚 از کتاب «سرباز قاسم سلیمانی» 📖 صفحات 493 و 494 ✍ ❤️ 🔴 👇 @bidariymelat
✳️ او همیشه دعاگوی ماست! 🔻 «مرتضی حاجی باقری» همدم سی‌وهشت سالهٔ [حاج قاسم] سلیمانی عشق او به مردم را این‌گونه یاد می‌کند: رانندهٔ ایشان برای من گفت یک بار با ماشین به فرودگاه می‌رفتیم تا عازم سوریه شویم. یک پراید، از این‌هایی که مسافرکشی می‌کنند، انحراف به چپ آمد و زد به ما. مقصر هم خودش بود. آمدیم پایین. دیدم هم ماشین ما خراب شده و هم ماشین او. حاج قاسم به من گفت: «خسارتش را بده. مقصر تویی.» گفتم: «حاج آقا او مقصر است.» [این بار با تحکم و عصبانیت] گفت: «نه. مقصر تویی. زنگ بزن بچه‌های دفتر بیایند و خسارتش را بدهند.» بعد هم راه افتادیم و رفتیم. 🔸‌ قدری که آرام شد، گفتم: «حاج قاسم، به خدا او مقصر بود.» گفت «خوب، من خودم هم می‌دانم که مقصر او بود، اما تو کجا داری می‌روی؟ تو داری می‌روی زیر آتش (سوریه). این بنده خدا با این ماشینش دارد کار می‌کند. حالا خسارت به تو بدهد و خرابی ماشین خودش را هم درست کند؟ ما الآن دل او را خوش کردیم. او همیشه دعاگوی ماست.» 📚 از کتاب «سرباز قاسم سلیمانی» ✍ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f