eitaa logo
بیکران″
59 دنبال‌کننده
352 عکس
109 ویدیو
6 فایل
به همین سطر ها ختم نمیشود پایان خط آنها، شروع دفتری است به نام ظهور! کوتاه و بلند های «بیکران» @beekaran
مشاهده در ایتا
دانلود
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢تقطیع ناشیانه طرفداران پهلوی از کلیپ حجت‌‌ الاسلام راجی؛ اما واقعیت ماجرا؟؟ 👇🏻👇🏻👇🏻 @amirasadih
هدایت شده از گامی بسوی پرواز🕊🍃
برای اربعین گذرنامه اسرائیلی باید گرفت. گذر از روی اسرائیل... 🖋گامی‌بسوی‌پروازᨳ @sooyeparvaz
➖〰🎶🎶🎶🎶〰➖ نوشتن، خمیرِ نانِ تفکر است. خوب پخته شود به مزاج تفکر خوش می‌نشیند. اما دیر سراغش بروی ترش و تلخ میشود! +بیکران •همراه با تِخ کردن @biekaran
به جایی از زندگی رسیدم که نه میتونم چیزی رو شروع کنم نه انچه شروع کرده بودم رو پیش ببرم نه از انچه تموم کردم استفاده کنم!! خدا نصیب گرگ بیابون نکنه
شمر هم به حضرت عباس امان نامه داد، به شرط تنها گذاشتن امام زمانش! بازی همان بازیست
هدایت شده از امیر اسدی
عافیت، اختیارِ من است، و بلا، اختیارِ دوست. من اختیارِ خویش، بر اختیارِ او اختیار نکنم! تذکره‌الاولیاء
هدایت شده از ترنج🇵🇸🇮🇷
"گول" خوردنی است! البته هنوز مشخص نشده که در کجای هِرَم غذایی جای می‌گیرد ولی آنچه مهم است این است که قطعا خوردنیست! و گاه آنقدر وسوسه انگیز ظاهر می‌شود که عنان اختیار را از خورنده ی خود می‌گیرد! "گول" را می‌شود ذره ذره خورد یا یکباره! و حتی چند باره!!! این به سلیقه‌ی خورنده برمی‌گردد! و البته درصد هوشَش! بعضی ظریف گول میخورند و بعضی ضخیم! اینکه در دسته‌ی نوشیدنی هاست یا نه را باید از اهل فَنّش پرسید، همان هایی که همواره در به درِ خوردنِ ورژن های جدیدش هستند! یک راهنمایی دقیق، از آنهایی بپرسید که برای خوردنِ "گول" در جبهه شان، بیانیه می‌دهند. تجربه ثابت کرده، افرادی که زیاد "گول" میخورند، در واقع به این ماده ی خطرناک، معتاد شده اند! هر چند حاضر به قبول این واقعیت نخواهند شد. تا جایی که امر را جوری بر شما مشتبه می‌کنند که به خودتان شک کنید که اصلا چرا دوست ندارید "گول" بخورید! ماجرا به اینجا ختم نمیشود. شما باید احترام ویژه و خاصی برای "گول خورَندگان" قائل باشید اگرنه، از جامعه طرد می‌شوید، مخصوصا از نوع بین المللَش! گول خوردن، مدل پلکانی هم دارد که پله ی آخرِ آن به درکِ اَسفل میرسد! اما متأسفانه گول خورندگان مقصد نهایی را هم از بیخ و بُن تکذیب می‌کنند. گاه، گول خورندگان، طوری در این مسیر پیش می‌روند که دود از کله ی گول زنندگان بلند می‌شود! محققان هنوز نفهمیده‌اند که چرا گول خورندگان از خوردنِ گول، سیرمانی ندارند! و هر چه بیشتر میخورند، بر عطشِ شان افزوده شده و مدام گول میخورند! در طب سنتی و اسلامی هم فعلا مُصلحِ گول را نتوانسته‌اند شناسایی کنند که حداقل از آسیب‌های فراوان آن بکاهند! تصویرسازان هم نتوانسته‌اند تصویر دقیق و مشخصی از گول ارائه کنند که حداقل والدین بتوانند بچه‌هایشان را از وجودش آگاه کرده و امید داشته باشند که دلبندشان، فردا جزء گول خورندگان نشود! این خوردنی، بوی خیانت، طعم حماقت و رنگ بلاهت دارد، مخصوصا در زمان تکرار در خورده شدن! البته عده‌ای از محققان هم عنوان کرده‌اند که درصد قابل توجهی، خودتحقیری و وادادگی و ساده‌لوحی در برخی افرادی که ویارِ شدید گول خوردن دارند، مشاهده شده. نهایتا باید گفت تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد، چون همچنان بساط گول خوردن پهن است و پژوهشگران در حیرت! ✍تُرنجبین @toranj_delneveshteh
خیلی زیبا بود
نگاه نگران من و امثال من برای پایان سلطه کنکور لحظه شماری می‌کرد. دوران طاغوتیِ کنکور که چون لیوانی نیمه پر بود سرانجام باید به پایان می‌رسید. از نیمه ی خالی لیوان همه با خبریم. کابوس، فشار، بی‌خوابی. و اما نیمه ی پرش که کمتر کسی آنرا مُزَیَّن به نگاه نقادانه می‌کند. امید، پشتکار، ادامه دادن و از پا نیوفتادن. هرچه بود این ضحاک چهار گزینه ای هم سرانجام در دماوند خاطره ها زنجیر شد و فریدونِ بعد کنکور، بر تخت حاکمیت نشست. در عرض سه چهار روز همه ی کاغذ باطله ها، کتاب های قطور تست، جزوات و دفترچه هارا بسته بندی کرده، راهی انباری کردم. که البته ناچیز هم نبودند! خرورار ها برگه که روزی چون زنجیری بر گردن روح بلند پرواز ما بسته شده بود. اما اکنون بند اسارت گشوده شده بود و منِ پرنده، با رویای فتح آسمان ها پر و بال از غبار خستگی می‌تکاندم. تمام آنچه در یکسال- و اندکی بیشتر- کنکور بر دلم حسرت شده بود محقق ساختم. از ساده ترین موارد که دیدن برنامه مورد علاقه ام بود تا سخت ترین ها که.... بماند! موارد فهرست بلند بالایم یکی یکی هفتک(تیک) سبز می‌خوردند و من، مشعوف از این آزادی، سرمستانه پیش میرفتم. آن قدر مست آزادی شده بودم که به کل بخشی از خود را از یاد برده بودم! بله. نوشتن را! برای چون منی که حتی قبل از آنکه بتوانم بنویسم و بخوانم، داستان پردازی میکردم بسیااااار جای حیرت بود که چگووونه؟؟؟؟ و چرا؟؟؟ و چطووور فراموش کردم؟؟ اما حالا که آزاد بودم نه با قلم وکاغذ یا حتی با سوژه ای خوب، آشِ داستان هایم قوام نمی آمد و شاید اصلا داستانی پخته نمیشد که بگویم قوام داشت یا نه! این اوضاع خفقان قلمی ادامه داشت تا سحرگاه همین امروز(۱۴۰۴.۶.۲) که بعد از نماز صبح، به ته بندی نیاز داشتم تا صدای این شکم همیشه شاکی را آرام کنم. در حین جویدن غذا و جوییدن راه چاره بودم که گفتم فَبها!!! چه سوژه ای خوش تر خودم و چه داستانی بهتر از اعتراف! این شد که با پلک هایی مشتاق خواب، مشغول نوشتن شدیم تا به اینجا... باشد تا دوباره در مسیر قلم قرار گیریم(((: +بیکران؟! ۱۴۰۴.۶.۲ @biekaran
خیلی فکر کردم. چیزی برای نوشتن پیدا نکردم. شاید شعر، دوا بر دردم باشه
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌در شود وین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شود