15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ان شاءالله کربلا نائب الزیاره هستیم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
آدرس کانال شیخ مجید شیرازی:👇
https://eitaa.com/bigharar_710
#اربعین
#کربلا
#نجف
#مشایه
#بی_قرار_۷۱۰
#مجید_شیرازی
19.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اربعین
#کربلا
#شهدا
🟢 آرزوی شما چیه برادر؟؟
🔺چقد شهدایی که آرزو داشتن برن کربلا و... 🌷
🔷 اگرچه بعد شهادت، شهدا هر شب جمعه مهمون سیّدالشّهداء(ع) هستن؛ ولی به یاد دلتنگیای قدیمشون برا کربلا، هر کی اربعین راهیِ مشّایه شد، به نیابت شهدا هم نیت کنه.
#شیخ_مجید_شیرازی / عضو شوید
👇
https://eitaa.com/joinchat/2325480309C8ec8cd5234
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اربعین
#کربلا
#مرز_خسروی
🔴 مرز خسروی ساعت ۷.صبح امروز پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
#شیخ_مجید_شیرازی / عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/2325480309C8ec8cd5234
#خاطرات_اربعینی
#برکات_الحسین
🟢 اتفاق عجیب شب آخر کربلا‼️
🔷 ساعت حدود دوعه نیمه شب بود که خسته و کوفته رسیدیم #کربلا، عمود ۱۲۹۴، همونجا که راه دو تا میشه و عمودها از راه سمت راستی ادامه پیدا میکنه.
میخواستیم مثل هر سال بریم #شارع_بوبیات (خیابون بوبیات) حسینیه شهدای بلد؛ اما هیچ وَن و سواری و موتور سهچرخهای اونجا نمیرفت و میگفتن طَریق مَسدود (اونجا اجازه ورود ماشین نیست)
🔺حدود بیست دقیقهای بود مردای کاروانِ دهنفرهمون اینور اونور میرفتن دنبال وسیله، اما هیچی پیدا نمیشد! وسیله زیاد بود ولی هیچکدوم شارع بوبیات نمیرفتن!
حسابی زلّه شده بودیم که یدفعه یه راننده سواری اومد سمتون و گفت: بیِت موجود، تَفَضَّلوا إستِریحوا(بفرمایید منزل ما استراحت کنید)
بعد از تشکر گفتیم: آخه ما ده نفریم! اون بنده خدا که اول فکر میکرد ما چهار پنج نفریم، بدون معطلی گفت: «مَیْخالِف تَفَضَّلوا»(مشکلی نیست، بفرمایید)
از بس خسته و کوفته بودیم، مخصوصا خونوادهامون، گفتیم باشه مزاحمتون میشیم.
نگاه کردیم دیدیم ماشین خودش پره! گفتیم چطوری بیایم؟ کجا بیایم؟
♦بالاخره یه خاور پیدا کردیم و اعضای کاروان رفتن پشت نشستن و منم جلو پیش راننده و حرکت کردیم.
راننده خاوریه جَوون باصفایی بود. در حین حرکت یدفعه گفت: وِیْن نَروح(دقیقا کجا باید بریم؟) گفتم: مگه اون راننده سواریه آدرس نداده به شما؟!
جَوونه گفت: اون آقا به من گفت شما ببرم «حَیُّ العامِل، شارِع مُستَوصَف»(محلهی عامل،خیابون مستوصف) گفتم: خب بریم همونجا دیگه! لبخندی زد و گفت: بابا شارع مستوصف، خیابون اصلیِ محلهی عامله! کلی خیابون و کوچه داره اون محله! کدوم کوچش بریم؟
انگار آب یخ ریخته بودن رو سرم؛ یه لبخند تلخی زدم و گفتم: نمیدونم والا! من فکر کردم به شما آدرس دقیق داده!
بعد، ادامه دادم: میتونی ما رو ببری نزدیک شارع بوبیات؟ ما بقیشو خودمون میریم.
جوونه که بعدا فهمیدم اسمش حیدره، یه تأملی کرد و لبخندی زد و گفت: مَیْخالِف (اشکال نداره) و گوشیش رو در آورد و شروع کرد تماس گرفتن!
حدس زدم فکرایی تو سرشه. بهش گفتم: شما لطف کن ما رو نزدیک حرم هم پیاده کنی ما میریم شارع بوبیات؛ تو رو خدا خودتو به زحمت نندازیا!
یه دفعه یه حرفی زد که هنوزم که هنوزه شیرینی و زیبایی جُملش تو وجودمه و لحنِ گفتنش جلو چشممه!
🔹 گفت:
«شِیخُنا! اَنتُم رِزْقِی»
شما روزیِ من هستید که خدا برام فرستاده!
آقا هر چی ما اصرار کردیم که نه، الان نصف شبه؛ آخه وقت مناسبی نیس ما مزاحم بشیم، قبول نکرد و گفت:
من چند ساعت پیش دنبال زائر اومده بودم، روزیم نشد؛ ولی الان فهمیدم که شما روزیِ من بودید !
هیچی دیگه؛ أبوعلی زنگ زد خونه و اطلاع داد که ده نفر! زائر دارم میارم.
🔴 زورآزمایی أبوعلی و أبومسلم پشت چراغ قرمز❗
🔹 حیدر أبوعلی داشت از برکات امام حسین برام میگفت و خداوکیلی منم کیف میکردم و لذت میبردم ازین معرفت عجیب این راننده خاور که یدفعه سر چراغ قرمزِ اصلیِ خیابون مُستَوصَف، دیدم یکی داره از تو ماشینش دست تکون میده و میگه بیاید دنبال من!
🔺عجب! راننده اولی بود! اونجا سر چراغ قرمز منتظر بود تا ما برسیم!
بعدا فهمیدم اسمش هست: أبومسلم.
شاید باورتون نشه! همونجا پشت چراغ قرمز این دو تا راننده(أبوعلی و أبومسلم) شروع کردن با هم بحث کردن! بحث سر اینکه کدومشون ما رو ببرن منزلشون‼️
حالا ساعت چنده؟ دو و نیم نصف شب❗
♦یه تیکه از جملههاشونو که شنیدم این بود که وقتی أبوعلی اصرار داشت ما رو ببره منزلشون، أبومسلم بهش گفت: ده هزار دینارِ کرایهت رو هم بهت میدم، بیخیال شو‼️ من اول پیداشون کردم؛ اینا مال منن❗
💠 خلاصه أبومسلم، أبوعلی رو راضی کرد ما رو پشت سر ماشین أبومسلم بیاره دم خونشون. منتها نه همینطوری ساده که. نه. آخرش أبوعلی به این شرط قبول کرد که فرداش بیاد ما رو از خونه أبومسلم ببره خونه خودشون... ❗
#برکات_الحسین
#شیخ_مجید_شیرازی / عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/2325480309C8ec8cd5234