eitaa logo
🌴بی‌کران مهر🌴
1.5هزار دنبال‌کننده
98 عکس
76 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃 🍂🍁 🌹عشق محبوب🌹 خجالت‌زده نگاهم رو معطوف دستهام کردم و گفتم: - خیلی لوسی شهلا، اصلا خیاطی و لباس دوختنت رو هم نخواستم. چشمهاش رو گرد کرد و گفت: - وا، حالا انگار چی گفتم ببین مثل لبو قرمز شد. - راستشه محبوب، تو چه بخوای چه نخوای آخرش صید همین علیرضایی. چشم‌غره‌یی بهش رفتم و گفتم: - حالا تو هم هی شورش کن. - وا، چی گفتم مگه؟ دروغ میگم بیا بزن تو دهن من. - راست میگه، بالاخره که اون روز عزیز می‌رسه، نمی‌رسه؟ - بله، دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره. ولی از الان گفته باشم، برو اون داداشت رو هم روشنش کن، من به این راحتیها خواهر پنجه‌ی آفتابم رو نمیدم دست علیرضا. من از اون خواهرزنهام. - اِ؟ اینطوریه؟ پس من هم دارم داداش دسته‌ی گلم رو میارم خونه‌ی شما، تو هم به خواهرت حالی کن منم از اون خواهرشوهرهام که دائم باید بهم، یالله، بفرما و تعارف، تعظیم کنه. ابروهاش رو بالا داد و ادامه داد: - یه چیزی تو مایه های عمه فرح. مهناز پشت چشمی نازک کرد و جواب داد: - اوه اوه، بیخود، تو خونه‌ی ما تا حالا کسی به دخترمون از برگ گل نازکتر نگفته. چه توقعاتی دارین شما. - وا، دارم داداش دکترم رو میارم، خواهر تحفه‌ی شما رو بگیره. بالاخره باید منت‌دارم باشه یا نه؟ - دکتر بعد از این عزیزم، حالا کو تا اون‌روز. بلند شدم و در حالیکه گرد و خاک پشت لباسم رو می‌گرفتم گفتم: - شما سنگهاتون رو با هم وا بکنید و به دعواهاتون برسین من برم خونه، مامان دست تنهاست. - وا، شانس من رو دیدی؟ چه زنداداش بی‌ملاحظه‌یی دارم، دارم حرف میزنم وسط کلوم من پا شده بره، دیگه بی‌احترامی بیشتر از این؟ - ولش کن، همون بهتر که بره. خندیدم و رو به مهناز گفتم: - پاشو بریم مهناز، چقدر تو پررویی دختر. - وا، مگه اختیار دار من تویی؟ دلم‌ می‌خواد خونه‌ی عموم بمونم، تو چیکاره‌یی؟ نـــــویـــسنـــده: مژگان.گ ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ قسمت اول https://eitaa.com/bikaranemehr/22 🍁 🍁🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂