eitaa logo
بیم موج
1.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
115 فایل
قال مولانا امیرالمؤمنین ❤ : وَ اللَهَ اللَهَ فِی الجِهَادِ بِاَموَالِکُم وَ اَنفُسِکُم وَ اَلسِنَتِکُم فِی سَبِیلِ اللَه چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم ادمین: @bimemoj1357
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ترکیب متفاوت مرددین/ چه باید کرد؟ 🔸آرای مردد دو دسته اند. دسته اول آرای مشارکت ساز هستند. آرائی که بین رای دادن و ندادن مردد اند. دسته دوم آرایی که رای می دهند اما هنوز معلوم نیست به چه کسی. 🔸اما حرف اینجاست که کمپین های انتخاباتی و تبلیغات رسانه ای هنوز کمکی به آرای مردد نکرده اند و این یک تفاوت جدی با گذشته است. چرا؟ آیا شعارها و برنامه ها و وعده های نامزدها دست مردم رسیده است؟ اجمالا پاسخ منفی است. اما آیا نامزدها حرف نمی زنند؟ می زنند، چه بسا بیش از گذشته. آیا برنامه و ایده و وعده ندارند؟ کم و بیش دارند. پس ماجرا چیست؟ 🔸علت اصلی اینست که برخلاف گذشته دیگر نامزدها و ستادها نیستند که کمپین می سازند و امروز شبکه های مجازی اند که کمپین سازند. کمپین سازی دیگر بالا به پائین نیست و افقی و عرضی است. به همین دلیل حتی هوادارها نیز کار به برنامه ها و وعده ها ندارند. 🔸هرکس قصه خودش از نامزدش را برای مخاطب می گوید تا او نیز با همین قصه هم قصه شود. خیلی هم برایش مهم نیست این قصه چه میزان واقعی است. 🔸به همین دلیل است که در خیلی از موارد نیز کار به اختلاف و جدل کشیده می شود چون روایت افراد از نامزد مورد علاقه شان اغلب افراطی و دوقطبی ساز است. طبیعت ذهن و روان ادمی چنین است.  آدم ها دوست دارند از نامزد مورد علاقه خود فرشته و از رقیب او اهریمن بسازند. 🔸برای رقابت های دیو و پری گونه نیز ایده و برنامه و شعار نیاز نیست، بلکه زمین بازی را افشاگری ها و بداخلاقی ها و طعنه زدن ها و غیره روشن می کند. رقابت نمی کنند که دیگران انتخاب کنند، رقابت می کنند تا همدیگر را حذف می کنند. 🔸اینجاست که سطح کمپین ها فراتر از هواداری سخت نخواهد رفت چون قدرت گسترش در مقایس های بزرگ تر اجتماعی و عمومی را نخواهد داشت.  ❇️حالا چه باید کرد؟ 🔸در روزهای باقی مانده باید کمپین های شبکه ای و افقی شکل بگیرد. کمپین هایی که قدرت رشد مویرگی در شبکه های محلی و خانوادگی و دوستانه و غیره را داشته باشد. صاحب این کمپین ها چه کسانی اند؟ خود فعالان شبکه اجتماعی.  🔸هرکس با هدف معرفی نامزد مورد علاقه اش مسائلی که می تواند میان مخاطب دست به دست شود را احصا و روی  همان تمرکز کند. مثلا فرض کنید این روزها برای مخاطب تورم یا فیلترینگ یا حجاب یا ارز و بورس و غیره مهم است. هر هواداری می تواند روی ایده نامزد خود لابه لای نظام مسائل مخاطب تمرکز شود. هر میزان که از آن ایده می فهمد همان را به زبان خودش بگوید. 🔸فایده اصلی این کمپین های شبکه ای اینست که هم وضع موجود را می بیند و هم ناظر به مخاطب ایده و برنامه می دهد و لذا امیدافزاست و از همه مهمتر اینکه به روایت مخاطبین است نه ستادها. چنین کمپین هایی می تواند هم مشارکت بسازد و هم انتخاب. شما هم راه حل پیشنهاد دهید. ❗️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @bimemoj
🔰پیام های نماز نصر 🔹عجیب نمازجمعه تهران باشکوه و باهیبت بود و چه عنوانی دقیقتر و پرمعناتر از نماز نصر. حقیقتا هرگوشه اش زبان گویای فتح و فریاد ظفر و گشایش داشت. نمازی حیرت افزا که چشم های دنیا را پر کرد و امیدها بر جان ها نشاند. این نماز تاریخی شد. رسانه های دنیا نتوانستند از این خروش شورآور بسادگی عبور و یا سانسور کنند. حتی رسانه های ضدانقلاب فرصت نکردند از این نمایش انسجام و مبارزه قلب واقع بسازند. انگشت به دهان مقابل مردم ایران زبان به کام گرفتند. از این نماز باید گفت؛ از حقایق پرروزنه به روزها و امیدها که نباید از کنار آن گذشت... 1️⃣یکم. غوغای تصاویر پرشکوه نمازجمعه، آنهم بعد از عملیات موشکی درخشان، یک پیام روشن داشت و آن اینکه سوخت این موشک ها گرمای ولایت است. ولایت به همان معنایی که رهبرانقلاب در خطبه ها فرمودند. ولایت یعنی وحدت و انسجام مردم با هم. چه آنکه اتصال مردم به ولی نیز از همین جنس و معناست. خلاصه اینکه پرتاب این موشک ها پیش از آنکه به ضرب شست سرداران نظامی باشد به اراده مقتدر مردمی است. 2️⃣دوم. نمازجمعه تهران پیام هیبت و اقتدار داشت. هم برای دیوان و ددان خون آشام و هم برای دوستان جان در جبهه مقاومت. بعد از ترور بیشرمانه سیدالشهدای لبنان این مانور مردمی ضرورت داشت. تا چشم کار می کرد، نور بود که پاشیده اند. صفوف به هم پیوسته و یک پارچه از مردم مومن که آمدند و بگویند اهل ایستادگی و مبارزه ایم. نه از آوای وحش اهریمن هراس داریم و نه در نصرت مجاهدین عالم کم و کسر خواهیم گذاشت. 3️⃣سوم. پیام های نهفته در متن خطبه ها نیز چشمه جوشان امیدواری بود. مصائب و تلخی ها و رنج ها و غم های یک سال گذشته نیاز به این طنین تکان دهنده پدرانه و نفس قرآنی داشت که بدانید و به خاطر بسپارید که اگر در این راه مصمم و منسجم باشید، رحمت الهی شما را فرا خواهد گرفت و تمام خلقت یارای شما خواهد بود. مظلوم را نصرت دادید و خدا را نصرت بخشیده اید و قطعا و یقینا رحمت و نصرت حق باشماست. عزیز شمائید نه آن گرگ صفت ها در سرای جباران. 4️⃣چهارم. برای عموم مردم نیز پیام داشت. برای آنها که فرصت نکردند و شرایط حضور را به هر دلیل در نماز تهران نداشتند. حتی برای آنها که دل شان با دوست نیست؛ هرچند با دشمن هم نیست. خیلی ساده فرمود: دشمن ملت ایران همین دشمن فلسطین است. برای هر ملت یک نسخه پیچیده اند. اگر آنجا موفق شوند، به اینجا می رسند. پس باید پشت هم باشیم. 5️⃣پنجم. برای گذرگاه تاریخ نیز پیام داشت. تاریخ بداند این مردم چهل و اندی سال قیام کرده و مقابل همه سختی ها مقاومت کرده است. قیام این مردم برای دفاع از مظلوم در اقصی نقاط دنیاست. فرقی هم بین مسلمان و غیر آن نیست. این مردم هستند تا درس بزرگی را به تاریخ دهند و انهم نمایش روشن از سمت و سوی درست و غلط تاریخ است. با فروغستان جمهوری اسلامی، هرکس در هرجای این عالم نمی تواند خنثی و بی تفاوت باشد. زیر روشنایی این تیغه آفتاب دوراه بیشتر پیش رو نیست؛ یا برحق هستید یا باحق. این نماز نصر را فراموش نخواهیم کرد. ✍🏼 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @bimemoj
🔰باقی مانده از حادثه تلخ الهه حسین نژاد 🔹آنقدر ماجرا دردناک است که تا مدتها تلخی آن آزار دهنده است. دختر معصومی که در چنگال هرزگی و شرارت گرفتار می شود و چنین یک خانواده و بلکه یک شهر و کشور را داغدیده و غمزده می کند. اما چند نکته که نباید از کنار آن ساده گذشت: 1⃣یکم. کفتارها و لاشخورهای سیاسی حق ندارند ندبه کنند. از روز اول تلاش کردند ماجرا را مثل همیشه به حجاب ربط دهند که هو شدند. جلوتر تلاش کردند ماجرا را به دوگانه ایرانی-افغانی بکشند که موفق نشدند. بعد گفتند مقتول را به حکم گرایش سیاسی اش کشتند که محل نگرفتند. حالا دست و پا می زنند که قاتل در فلان نهاد شاغل بوده و یا گرایش چنان و چنین داشته است که باز هم بی آبرو می شوند. مردم شما ها را شناختند. دور شوید که سراسر خباثتید. 2⃣دوم. آنها که علیه قصاص صف می کشیدند امروز زبان به کام گرفتند. نه از شعار "نه به اعدام" شان خبری است و نه گزافه گوئی های حقوق بشری. حق دارند لب گزیده و لکنت بگیرند. اینها نیز خواسته یا ناخواسته در چنین فجایعی سهم دارند. این واماندگی ثمره ایستادن مقابل حکم خداست. امیدوارم در جاهای دیگر هم درس بگیریم. 3⃣سوم. حادثه تلخ است ولو یک مورد آن. این روزها مردم ما از دست به دست شدن ایندست اخبار روح شان آزرده است. متاسفانه هیچ قانون مشخصی نیز در انتشار و حدود و ثغور این اخبار وجود ندارد. فیلم دردناک جنازه مقتول هم منتشر می شود و یک نفر نیست بپرسد چرا و چگونه و به چه حقی؟ خبر کشته شدن مقتول را هم باید یک خبرنگار به خانواده داغدیده بدهد. جزئیات بازجوئی از قاتل هم باید منتشر شود. زشت نیست؟ همه جای دنیا انتشار چنین اخباری قاعده مند است و حساب وکتاب دارد. خلاصه اینکه فکری برای روح و روان مردم کنیم. 4⃣چهارم. ماجرا سیاسی نیست. اما مسئولین امنیتی و انتظامی تماشا کنند که خناسان نشسته بر کمین روح و روان ملت، چه کره ای از این حادثه تلخ می گیرند. سخن بر سر اینست که فتنه آینده قطعا فتنه اوباش خواهد بود. وقتی آمریکایی ها و صهیونیست ها در بی نقاب ترین حالت اهریمنی شان جلو آمدند، یقین بدانید عوامل داخلی شان، پست ترین جاهل ها یعنی اراذل و اوباش خواهد بود. از امروز فکر کنیم. ✍🏼 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @bimemoj
🔰این مذاکره، آن مذاکره نیست 🔻مردم نگران‌اند. هنوز داغ جنگ دوازده‌روزه بر سینه‌هاست و حالا حرف از مذاکره به میان آمده است. افکار عمومی نه‌فقط نگران، که از تکرار تجربه‌های تلخ گذشته خشمگین است و حق دارد. 🔻غربی‌ها، همان‌ها که پای توافق نشستند و آن را امضا کردند، حالا با مکانیسم ماشه، آنرا به چماقی علیه ملت ایران بدل کرده‌اند و با همین ابزار، طلبکارانه سخن از مذاکره‌ می‌ کنند. شنیع و مضحک نیست؟ 🔻اما نکته این‌جاست: امروز، اراده دشمن برای مذاکره، خود بخشی از پروژه فشار و مبارزه است. چرا ما به همان چشم به مذاکره نگاه نکنیم؟ نه دشمن به‌دنبال توافق واقعی است و نه جمهوری اسلامی توهم تفاهم دارد؛ آنهم با اول خبائث عالم. اما وقتی دشمن در میدان مذاکره صف‌آرایی می‌کند، باید همانجا پنجه در پنجه‌اش انداخت. 🔻مذاکره امروز فراتر از گذشته است. جنگ فقط در میدان‌های نظامی نیست؛ میدان حقوق، رسانه، دیپلماسی، اقتصاد، و افکار عمومی، همگی درگیرند. این خاصیت جنگ ترکیبی است و اگر ما در این میدان‌ها غایب باشیم، تنها صدای دشمن است که شنیده خواهد شد. 🔻در چنین شرایطی، مذاکره می‌تواند به‌جای سکوت یا تسلیم، به یک سلاح انقلابی بدل شود: مذاکره برای افشاگری، مذاکره برای تثبیت مشروعیت، مذاکره برای بیان مظلومیت. 🔻یادمان نرود جمله تاریخی عراقچی را: "سر میز مذاکره با آمریکا بودیم، اسرائیل حمله کرد؛ سر میز مذاکره با اروپا بودیم، آمریکا حمله کرد." همین جمله، بعدها پایه حقوقی مشروعیت دفاع ایران شد. رئیس‌جمهور نیز آن را با صراحت تکرار کرد. 🔻مذاکره اگر میدان هماوردی با دشمن باشد، خودش جهاد است. جهاد بیان. جهاد افشاگری. جهاد مشروعیت‌سازی. 🔻ما باید جنگ را جامع ببینیم. این نبرد، با موشک‌های صهیونیستی آغاز نشد و با آتش‌بس تمام نشد. دشمن جنگ را ترکیبی می بیند. ترکیبی می زند و ترکیبی می کشد. اما ما در ظاهر آتش ماندیم و نگاه نمی کنیم هیزم این آتش کجا تامین می شود. 🔻امروز، میدان دیپلماسی و میدان نظامی، میدان رسانه و اقتصاد، همگی در هم تنیده‌اند. مجاهدان این عرصه‌ را تضعیف نکنیم... روی دیگر خون ریختن دشمن، خون به دل کردن خودی هاست. مراقبت کنیم مدیون انقلاب نشویم. ✅ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @bimemoj
🖤احمدآقا 🔻بیایید چند خاطره را با هم مرور کنیم؛ نه برای نوشتن، بلکه برای مرامی که دیدنی است و به خاک سپرده نمی شود. و شاید دست آخر بشود آن «یک کلمه آخر» را گفت. 🔸یکم. گفت: «چند دقیقه صبر کن، بروم میوه بگیرم.» بازار میوه و تره‌بار شهرک غرب بود. همراهی رفت با او، اما زود برگشت؛ فقط دو کیسه کوچک، شاید یکی دو کیلویی؛ سیب و نارنگی. بعدها همان همراه گفت احمدآقا می‌گشت تا کوچک‌ترین‌ها را بردارد. می‌گفت: «در خرید، جوری جمع نکنیم که به دیگران نرسد.» انگار عدالت برایش از همان سبد میوه آغاز می‌شد. 🔸دوم. روزی بسیار خسته بود. درهم‌ریخته و خاموش. پرسیدم: «اتفاقی افتاده؟» آرام گفت: «درگیر کار یکی از بچه‌ها هستم، در ماجرای اعتراضات ۹۶ گرفتندش. سنش کم است. مگر چقدر از ماجرا سر در می‌آورده؟ اشتباه کرده، بگذریم. زندان برود، کی تضمین می‌دهد بهتر شود؟» بعد آه کشید و گفت: «کاش آن قاضی که زندان بریده، یک روز خودش طعم زندان را بچشد، بفهمد چه می‌گذرد آنجا...» اولین بار بود احمدآقا را این‌گونه دلخور و گرفته می‌دیدم. 🔸سوم. دادگاه «الف» برگزار شده بود. من سردبیر بودم. با هم رفتیم. دادستان اعتراض کرده بود به کامنت‌های کاربران؛ تند بودند، گاهی هم دشنام. وقتی نوبت احمدآقا رسید، پشت تریبون رفت و گفت: «وقتی در صف نان ایستاده‌اید، گرسنه و خسته، ممکن است داد بزنید: سه ساعته ایستاده‌ام، در حالی که نیم ساعت بیشتر نبوده. نه خودت قصد دروغ داشتی، نه نانوا تو را دروغ‌گو می‌داند. فشار است که زبان را تند می‌کند. کامنت هم گاهی فریاد یک دل در تنگناست. بگذارید بگوید. خالی شود. مدارا کنیم...» 🔸چهارم. جلسه شورای سیاست‌گذاری الف بود. جمع بزرگی از اهل فکر و سیاست حاضر بودند. موضوعی مورد اختلاف بود. احمدآقا دید که همه مخالف‌اند، توضیح داد، اما اقناع نشدند. آخر گفت: «نقدهایتان را منتشر کنید. همین‌جا. در سایت خودمان. نقد شما خیرخواهی من است.» و منتشر هم شد. در همان الف. با همان صراحت. 🔸پنجم. یکی از رفقایش که تازه نماینده مجلس شده بود، آمد و گفت: «توصیه‌ای کنید.» احمدآقا گفت: «فکر کن این آخرین دوره مجلسی‌ست که در آن حضور داری. با این نگاه قیام و قعود کن. همه‌چیز درست می‌شود.» 🔸ششم. با هم در ماشین بودیم. لحظه‌ای بی‌دقتی، چرخ‌ها رفت روی خط عابر پیاده. گفت: «محسن، مراقب باش. قیامت، باید حتی برای همین هم جواب بدهیم. این خط، حق‌الناس است.» 🔸هفتم. نقدی نوشته بود. تند، محکم. بعد فهمید اطلاعاتش ناقص بوده. شش ماه وقت گذاشت، اسناد را خط به خط خواند. بعد نوشت: «اشتباه کردم.» صریح، بدون توجیه. گفت: «وقتی دانستم ناحق نوشته‌ام، فقط یک راه مانده بود: عذرخواهی.» 🔸هشتم. در دولت احمدی‌نژاد، تصمیمی سخت اما درست در پیش بود. همه می‌دانستند لازم است، اما هزینه اجتماعی‌اش بالا بود. هیچ‌کس جلو نمی‌آمد. احمدآقا گفت: «من دفاع می‌کنم. فحشش مال من. اما این کار به نفع انقلاب است.» دفاع کرد. فحش‌ها را هم خورد. اما تصمیم، گرفت و اجرا شد. 🔸نهم. شنیده بود خانه‌هایی در مسیر سولقان تا امام‌زاده داوود آسیب دیده‌اند. بی‌هیچ مسئولیتی، تنها رفت. لباسش خاکی شد. ساعاتی ایستاد، پای درد دل مردم. گفت: «همه دارایی‌شان همین خانه است. صدایشان جایی نمی‌رسد. دردشان تبعیض است. همین که بایستم و گوش بدهم، رواست.» برگشت و نامه‌ای هم به مسئول مربوطه نوشت. 🔸دهم. نام امیرالمؤمنین که می‌آمد، اشکش بی‌اختیار می‌ریخت؛ چه در مدح، چه در مرثیه. اما آن روز، در دادگاه، رو به هیئت منصفه ایستاد و گفت: «چطور ممکن است کسی در این کشور، در چنین زمانی، ناگهان و چند شبه میلیاردر شود و کسی سراغش نرود؟» و صدایش لرزید. بغضش شکست. 🔸یازدهم. روز وداع با محمد، فرزند عزیزش. وقتی پیکر محمد را در قبر گذاشتند، احمدآقا مثل کوه ایستاده بود. همان‌جا میکروفن گرفت و از مرگ گفت. از معاد. از یقین. گفت: «به من گفتند محمد را اینجا دفن کنید. گفتم ما هزینه نداریم. یکی آمد. پدر شهیدی بود. گفت نذر کرده‌ام یک قبر را به محمد بدهم.» اصرار داشت حتی در این لحظات، تصور تجمل نیاید. محمد، دوستی داشت؛ محمد ساجدی. او و خانواده‌اش در مسیر کربلا تصادف کردند و پر کشیدند. احمدآقا رفت سر قبرش. همان کسی که کنار مزار پسرش آرام و استوار بود، آنجا بی‌قرار شد. بر سینه می‌کوبید. در یکجا استواری‌اش تسلّای دوستان بود، در جای دیگر بی‌قراری‌اش پناه خانواده مرحوم. 🔻احمدآقا، حریت را ننوشت، زیست. 🔻عدالت را تئوریزه نکرد، زندگی کرد. 🔻مبارزه، سلوک فردی و اجتماعی‌اش بود. 🔻اشک بر سیدالشهدا را به سیاست امتداد داده بود. 🔻حرف درباره‌اش بسیار است. اما اگر بخواهی همه را در یک کلمه خلاصه کنی، آن کلمه این است: 🖤احمدآقا جوانمرد بود. جوانمرد. 👌👌روحش شاد. تا قیامت گردن خیلی از جوان های این انقلاب حق خواهد داشت. ✍️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @bimemoj