فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😉 اهل رفـیق و رفیـقبازی هسـتی؟
⁉️ درددلهات رو پیش کی میبری؟
🤩 هـمـیـن چـنـد روز پـیـش،
🧑🏻🦱 اردوی ویژهی پسرای بینهـایتی
♾ @binahayat_ir
Samavati-Dua-Wida-Ramadan-01.mp3
48.97M
💫 سلام بر تو
که قبل از آمدنت
در آرزویت بسر میبردیم،
و حالا از رفتنت بر این هجران محزونیم...
🎙 دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه در وداع با ماه رمضان
♾️ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما مهمان های خوبی نبودیم...💔
📻 صدای روح خدا رو می شنوید!
♾️ @binahayat_ir
بیا به خانهی آلالهها سری بزنیم
ز داغ، با دل خود حرف دیگری بزنیم
شبی به حلقهی درگاه دوست دل بندیم
اگر چه وا نکند، دستکم دری بزنیم
تمام حجم قفس را شناختیم، بس است!
بیا -بهتجربه- در آسمان پری بزنیم
به اشک خویش بشوییم آسمانها را،
ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم
اگر چه نیّت خوبیست زیستن، اما
خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم
✍🏼 قیصر امینپور
♾️ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل بدید به قصهی سهروز زندگی متفاوت همسنوسالهاتون؛
قـصهی تازهشدن، شـبیه طـراوت و تمـیزیِ هـوای بـارون...! 🌧
قصهی خلاصهای از #بینهایت_عاشقی کردنِ رمضانیِ بینهایتیها، پیش امامرضا علیهالسلام و ۷ اسـتان دیگهی ایران... تجربهی بیهمتایی از جنس نور و امید!
♾️ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا!
میخوام امشب ، تو #سکرت_چت
از لوکیشن مون گله کنم!
هوای زمین خوب نیست!
♾ @binahayat_ir
4_5933924002950025019.mp3
1.41M
🥴 انگیزه دارم، برنامهریزی هم کردما، ولی تنبلی میکنم و اجراش نمیکنم!
📝 چهجوری برنامهای بریزیم که مث برنامههای قبلیمون، اجـرانشده، یهگوشه خاک نخوره؟
#فانوس
♾️ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جعبهگشاییِ جذابی از جایزهی شگـ🤩ـفتانگیزِ پر و پیمونِ بینهایت در یکدقیقه😉
#مهروموم
♾ @binahayat_ir
⚠️ یه یادآوری: کسی برای بهدوشکشیدن بارت کمکت نمیکنه ها!
#کانکت
♾ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماها، بزرگشدهی شماییم!
#امام_رضایی_ام
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
🌅 ۱۴۰۲.۲.۱۲ | تشییع پیکر شهید غیرت و جوانمردی شهید حمیدرضا الداغی
.
.
بابا وقتی آمد ناراحت بود. شبیه روزی که باباجون، یعنی بابابزرگ رفتهبود پیش خدا.
بابا حتی نتوانست مثل بعضیوقتا خودش را خوشحال نشان بدهد. ولی من خودم فهمیدم باید من و آرمین برویم اتاقمان تا بابا راحت با مامان حرف بزند. بابا همیشه میگوید من دیگر دختر بزرگی شدهام و بیشتر از سنم میفهمم.
فردا توی راه مدرسه بابا گفت من را که برساند میرود که همراه مردم یک شهید را بدرقه کند. من گفتم الآن که جنگ نیست که کسی شهید بشود! آنوقت بابا دوباره یک جورِ ناراحتی شد و گفت یک آقای خوب وقتی میخواست مراقب دخترهایی مثل دختر خودش باشد که کسی اذیتشان نکند، شهید شده. بعد من گفتم که دوست دارم همراهش بروم و بابا با مهربانی گفت که نمیشود و من باید بروم مدرسه؛ اما قول میدهد که از طرف من هم با او خداحافظی کند.
زنگ دوم وقتی که ما سومیها برای خانممعلم جشن روز معلم گرفتهبودیم و مامانِ پریا کیک آوردهبود، از بیرون صداهایی میآمد. وقتی صداها بیشتر شد، اول پناه و زهرا که کنار پنجره مینشینند، بلند شدند و از پنجره بیرون را نگاه کردند. بعد کمکم همه رفتیم کنار پنجره و آنوقت من اسم آن آقای خوب که بابا گفتهبود را دیدم و پرچم ایران و یکعالمه آدم.
ظهر که بابا آمد دنبالم گفتم که خودم توانستم با شهید خداحافظی کنم و بابا یکطور عجیبی لبخند زد و سرم را بوسید.
بابا همیشه میگوید من بیشتر از سنم میفهمم. برای همین است که من چند روز است گاهی به این فکر میکنم که چند هفته دیگر که روز دختر است، دختر آقای خوب حتماً خیلی غصه میخورد که دیگر بابایش پیشش نیست؛ ولی حتماً به بابایش کلی افتخار هم میکند. بهخاطر دختری که بابایش نجات داده و بهخاطر چیزی که من نمیدانستم اسمش چیست و بابا گفت به آن میگویند جوانمردی.
♾ @binahayat_ir