eitaa logo
بینش مطهر سیرجان
387 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
150 فایل
شبکه ای با هدف تربیت مربیانی جهت ایجاد نظام فکری اسلام ناب محمدی(ص)
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴روضه🏴 یکی از صحنه هایی که خیلی برای اباعبدالله علیه السلام جانسوز و عجیب است اینکه ابا عبدالله علیه السلام دستور داده بودند که اهل بیت از خیمه ها بیرون نیایند و این دستور اطاعت می شد. فرزندی دارد امام‌حسن مجتبی علیه السلام به نام که مادر او هم در کربلا حاضر بود. ده ساله بود و در دامن ابا عبدالله بزرگ شده بود؛ به طوری که ایشان برای او، هم عمو بودند و هم پدر و به او خیلی علاقه مند بودند. این طفل در آخرین لحظات عمر اباعبدالله که در گودال قتلگاه افناده، و توانایی حرکت نداشتند یک‌مرتبه از خیمه بیرون آمد. زینب سلام الله دوید و او را گرفت؛ ولی او قوی بود، خود را از دست زینب سلام الله بیرون آورد و گفت: "وَالله لا اُفارقُ عَمّی" به خدا از عمویم جدا نمی شوم. دوید و خود را در آغوش اباعبدالله علیه السلام انداخت؛ سبحان الله! حسین چه صبر و چه قلبی دارد! ابا عبدالله علیه السلام این طفل را در آغوش گرفت. در همان حال مردی آمد، برای اینکه به اباعبدالله شمشیری بزند. این طفل گفت: " یَابنَ اللَّخناء" تو می خواهی عموی مرا بزنی؟! تا شمشیر را حواله کرد، این طفل دست خود را جلو آورد و دستش بریده شد. فریاد یا عمّاه او بلند شد حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: فرزند برادر! صبر کن، عن قریب به جد پدرت ملحق خواهی شد... و لا حول و لا قوّه الّا بالله العلی العظیم " ۱۶۴_۱۶۵ @binesh_motahar_sirjan
🏴روضه🏴 ◼️ یکی از صحنه هایی که خیلی برای اباعبدالله علیه السلام جانسوز و عجیب است اینکه ابا عبدالله علیه السلام دستور داده بودند که اهل بیت از خیمه ها بیرون نیایند و این دستور اطاعت می شد. فرزندی دارد امام‌حسن مجتبی علیه السلام به نام که مادر او هم در کربلا حاضر بود. ده ساله بود و در دامن ابا عبدالله بزرگ شده بود؛ به طوری که ایشان برای او، هم عمو بودند و هم پدر و به او خیلی علاقه مند بودند. این طفل در آخرین لحظات عمر اباعبدالله که در گودال قتلگاه افناده، و توانایی حرکت نداشتند یک‌مرتبه از خیمه بیرون آمد. زینب سلام الله دوید و او را گرفت؛ ولی او قوی بود، خود را از دست زینب سلام الله بیرون آورد و گفت: "وَالله لا اُفارقُ عَمّی" به خدا از عمویم جدا نمی شوم. دوید و خود را در آغوش اباعبدالله علیه السلام انداخت؛ سبحان الله! حسین چه صبر و چه قلبی دارد! ابا عبدالله علیه السلام این طفل را در آغوش گرفت. در همان حال مردی آمد، برای اینکه به اباعبدالله شمشیری بزند. این طفل گفت: " یَابنَ اللَّخناء" تو می خواهی عموی مرا بزنی؟! تا شمشیر را حواله کرد، این طفل دست خود را جلو آورد و دستش بریده شد. فریاد یا عمّاه او بلند شد حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: فرزند برادر! صبر کن، عن قریب به جد پدرت ملحق خواهی شد... و لا حول و لا قوّه الّا بالله العلی العظیم " @binesh_motahar_sirjan