eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.3هزار دنبال‌کننده
331 عکس
74 ویدیو
13 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
“حُمِّلُوا التَّوْرَاةَهای بی‌عمل” قومِ باز هم مغلوبِ حیدر می‌شوید زیرِ این خاک بر سر می‌شوید قَسْوَرِه چندی است دارد باز غُرِّش می‌کند زیرِ چنگش گورخرها! باز مُضطَر می‌شوید می‌فشارد را اندر نیام وای از روزی که مستِ سقفِ خیبر می‌شوید در اولین قوم‌اید امّا در شرف چند بار از نو شمردم، باز آخر می‌شوید بی‌عمل آخر چرا زیرِ بارِ ظلم و وِزْرِ خویشتن خَر! می‌شوید چاله‌ها کندید با هر بار بمبارانتان گورِ خود کندید، یعنی خاک بر سر می‌شوید حزبِ فیل و خر در آمریکا نیارد ایمنی خُرد با سجّیل یا با چنگِ حیدر می‌شوید در حصارِ اسمِ مادر، مرزِ ایمن است امتحان کردید، آری باز اَبْتر می‌شوید باز می‌بارد شهاب از سمتِ آرش‌های ما دور از این یک بار دیگر می‌شوید می‌کَند از جا تمامِ ریشه‌های جورتان باز مَرحب‌ها شما مغلوبِ می‌شوید اَلْفرار! ای قومِ ، نیست اینجا جایتان جای است! هَبط از روی منبر می‌شوید کامتان با خون مسلمان باز کرد ای سگانِ هار، خوار از دستِ صفدر می‌شوید قومِ برتر ادعاتان بود امّا در عمل پیشِ چشمِ کلِّ عالم، قومِ بدتر می‌شوید مکر اِسترها اگر روزی شما را خام کرد فکر بردارید از روزی که اَستر می‌شوید دودِ هم را خامش نکرد شعله دارد می‌کشد، مغلوبِ محضر می‌شوید ✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری https://eitaa.com/bineshaneha
هدایت شده از بی‌نشانه‌ها
ألا ای جــوانــان زمـیـــن بــه یـمــنِ وجــودِ مبـیــن شـب از ایـن جـهــانِ دَنـی مـی­‌رود زمیـن پُــر ز نــورِ مـی­‌شـود به عـالم فقط نـورِ او مانـدنـی است شب و ظلمت از این جهان رفتنی است مـبـادا کـه غـافـل ز شــوید مـبــادا کــه مشغـول دنـیــا شــویـد مـبــادا کــه در تــابــش آفـتــاب تـو بـاشـی گـرفتـار و در بنـدِ خـواب بـیــا پـرتـوِ نــورِ مـولا شـویـم بــه هـمــراهِ ایـن نــور بـالا رویــم شعـاعـی شـویـم از وجــودِ امــام کــه مـی­‌گـیــرد از دشمنــان تـو بـایـد چـو شمشـیـرِ مولا علـی حُجـب را از ایـن سـرزمیـن پَسْ زنـی بـه سلـمـان چنین گفت مولای مـا کـه مـردانِ پــاکــی ز قــومِ شـمــا بیـایـنـد و شــوند بـه بـاطـل بتـازنـد و محوش کـنـنـد همه عمرشان وقفِ نـورِ علـی است قـیــامِ جهت­‌دارشـان مهـدوی است چـنــان تـابـعِ اهــلِ بیـتِ مَـنَـنــد کـــه قَــومٍ یُـحِبّـونَــهُ مـی­‌شــونـــد ز مـجـرای پُـر نـــورِ آن مــردهــا خــدا مـی­‌کـنـد مُلـکِ حـق را بـه پـا پس ایـن ماجـرا منّـتـی از خــداست که نـورش ز مَجـرای مـاسـت بـرادر! بـیـا نــور و مـجـرا شـویــم بـتـازیــم و مجـرای مـولا شـویـم همه کــاروانــی بـه میــدان رویــم بـه دنـیـای ابـلـیس پـایــان دهـیـم گـمـانـم دگـر وقـت آن وعـده است همـان وعـده­‌ای کـو به مـا داده است نـدیـدی کـه بـا عجـیـب طـلـوعـی نـمـود آن امــامِ غـریـب در ایـن مـاجـرا نــور بـا انـفـجـار بـه عمقِ جهـان خورد و شـد آشـکـار نشـانـیّ آن وعـده ایـن مـاجـراست همیـن تابشِ نــور مــادر بـه مـاست بدان! کاین شروعِ همان حرکـت است دگـر وقـتِ پـاسـخ بـه آن دعـوت است بیـا وقـفِ شـویـم بـتــازیـم و سـربـازِ مــادر شـویــم همه تن به تن جان فـدایش کـنیـم نـه ایـن، بلـکه هستی نثـارش کـنیـم زمیـن و زمـان بـوی او مـی‌دهـد بـیـا سـوی او، او تــو را مـی‌بــرد بـیـا سـوی ایـن منـبـعِ نــور و بـاز بـه هـمـراهِ او سوی بـتـاز نـبـایـد زمـیـنـی کـنـیــم بـیــا جـنـبـشـی آسـمـانــی کـنـیـم بگـردیـم و بـا کــاروان چـو نــوری بـتـازیـم بــر ظـالـمــان بـسـانِ زهـرا شـویـم ز خـود خالـی و بــابِ مـولا شـویـم بــرای دفـــاع از حـریـــمِ امـــام بـتــازیـم و بـاشیــم دائــــم غـــلام بـه دیــروز و امـروزمـان بنـگــریـم سپس همچو بـه فـردا رویـم همـه عمـرمـان بـگـذرد در قـیـــام قـیـامــی جـهـت‌دار تـا انـتــقــــام بـه کنـجی ز غـفـلت نشستن چه سود قـیــامــی جـهـت‌دار بـایــد نـمــود قـیـامـی کـه بـا نــور، مـعـنـا شـود سـرانـجــامِ آن، بـرپــا شــود بیـا روز و شب وقـفِ این کــار بـاش چـو خوبـانِ ایـن بـیـدار بـاش بـرو ســوی فـردا سـپـس بــا قــوا بـیــا و بـکـن مُـلـک حــق را بـپــا بـه سربـازیِ مـهـدیِ فـاطـمـه بـه دنـیــای دشـمـن بــده خـاتـمــه همـان دشمنـی کـه درخت بـدی است یقین دان در این جبهه دشمن یکی است ألا زابـتــدا ابـلـیس بــود کـه بـا نــورِ رَبّ دشمنـی مـی‌نـمـود به خوبـانِ ایـن جبـهه، او ضـربـه زد هم او بـر رخ ِفـاطـمه لـطـمـه زد بـیـا دست او را ز کیـن بشـکـنـیـم بـتـازیـم و او را بـه آتـش کِـشـیـم شـعـاعـی شویـم آتـشـیـن از امــام کـه مـی گـیـرد از دشمـنـش انـتـقـام چـو شمشیــر گـردن زنیـمـش هـمـه کـه او لـطـمه زد بـر رخِ از ایـن مـاجـرا آتـشـی در مـن است کـه خاموشیش محو این دشمن است بپـاخیـز و ایـن پسـت را محـو کـن بـر او ذرّه‌ای رحم و بخشش مکـن ولـیکــن بـدان عـدّه‌ای گـرگ خـو شـدن همچو و از جـنسِ او گروهی که شیطـان پـرستنـد و پَسـت چو شیطـان ذلیـلند و شـهـوت پرست هـمـه تـیـره و تـار و ظـلمـانـی‌انـد سـراپـا چـو و شیطـانی‌انـد ‌ بـه دنـبـالِ اربــابِ خـود مـی‌دونـد چو او قـاتلـنـد و فـقـط مـی‌درنــد اگـر نامشـان را بپـرسی کـه چیـست؟ بگـویـم همـان ملـتِ سَگـیـونیـست! اگــر در پــی مـحـوِ اهــریـمـنــی وگــر وقـفِ دشـمـنــی بـیــا از هـمـیـن عِـدّه آغـاز کـــن بـه ســوی هــدف راه را بــاز کــن یقین دان که این ملـتِ بـه واقـع بـه جز دستِ ابلـیس نیـست همان سان که اربابشان گـرگ روست همه گـرگ و افسارشـان دستِ اوست کنـون وقت نـابـودی گـرگ‌هـاست! بـتـاز و درو کـن کـه این کـارِ مـاست بـتـاز و چـو آتـش ببـار ای جـوان بـه دنـیــای ابـلـیـس و ابـلـیسـیـان صفـت بـاش بـر قــومِ او بـه تَـدمیـرشان خیـز و کـن زیـر و رو به بتـاز و چو شمشیـرِ نــور درو کـن حُـجـب را بـه سـوی بـه نـابـودی قـومِ ابـلـیسِ پـسـت بـتـاز و درو کــن ز او هرچـه هست بِـزَن ریـشـه‌ی نسـلـشـان را زِ بـُن سـپـس آیــه­‌ی لَـیــل را مـحـو کــن تـو بـایـد شـوی همچو دستِ خـدا ز کـیـن بشـکـنـی دستِ ابـلـیـس را بـر ایـن مردمِ پستِ شیطـان پـرست جـهـنـّم شـدن هـم گـمـانـم کـم است بیـا سـوی میـدان مکُـن دست دست کـزیـن لحـظـه دیـگـر نـبـایـد نشست بــیــا هـمــرهِ حُـجـب را درو کــن برو سـوی نــور چو دشمـن گـرفتـار ظـلمت مبـاش در ایـن نـور و حُجب، نـور بـاش ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha