پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
خداوندا لَکَ #الحَمد…
که تو پروردگارِ عالمینی…
وَ صَلَّ اللهْ… بر أحمد وَ آلش…
پرنده شد سراسر غرقِ نورِ هر دو بالش…!؟
وَ سوی اوجِ عالم پَر کشید و گشت… آغاز
تَحَسُّسنامهی #پروازِ_سرباز...!
عجیب است…!
شگفت انگیز و نورانی است…! اینجا…!؟
#پرندهای_مهاجر بود و گویی داشت میرفت…
درونِ #نورِ_بابُ_الله…! بالا…!
عجیب است…!
فقط نور است و نور است…!؟
سراسر #اهلِ_بیت است و حضور است…!؟
#رفیقم پیش از این میگفت… با ما
که #عالم پُر شده از نورِ زهرا…!
شهادت میدهم او راست میگفت…
پرنده! زآنچه این بالاست…! میگفت…!
خداوندا لَکَ الحَمد…
که ما را از خودت آغاز کردی…!؟
خداوندا لَکَ الحَمد…
که در #رَجعَت به سوی نورِ #مادر
درِ #شهرِ_غریبت را به رویم باز… کردی…!
رفیقم پیش از این میگفت… با ما
که گر در را به روی فکر و میل و خواهش و #حبّ و تعلّقهای نَفْسِ خویش…! بستی…!
اگر روزی زدی ظرفِ مَنیّت را شکستی!
وَ گر آمادهی پرواز…! هستی…
سپس دیدی! که در #دنیای پستی!
تو هم با ما بیا در نور… بالا…!
بیا بالا… درونِ #بیتِ_زهرا …!
و همچون نورِ سَلمان باش… منّا…!؟
از این افکار و احساسات و درخواست…!؟
بیا بیرون برادر تا ببینی
که هرچه هست… زهراست …!
وجود است و وجود است…!
برای شاهکارِ آفرینش…
#وجودِ_فاطمه چون تار و پود است…!
شهادت میدهم او راست… میگفت…!
پرنده! زآنچه در اینجاست…! میگفت…!
#دعای_ندبه
#امام_مهدی_عج
#صاحب_الزمان_عج
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha