eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.2هزار دنبال‌کننده
332 عکس
74 ویدیو
13 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
ای چشمه‌ی نورِ آسمانی! ای ماءِ طَهورِ زندگانی! با نورِ نگاهِ مهربانت ما را به کجا تو می‌کشانی! س س https://eitaa.com/bineshaneha
2.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد مادری‌هایش که با ما مهربانی کرد بيا چون فاطمه ماهم همیشه مهربان باشیم س س https://eitaa.com/bineshaneha
همیشه فاطمه! قلباً ندای من با توست! همیشه درد و دلِ در خفای من با توست! همیشه رو به تو دارم! در این شلوغیِ شهر دلم به یادِ تو و ماجرای من با توست! س س https://eitaa.com/bineshaneha
“مادر مهربانم” مصرع گشوده بیت و به مهمانی‌ام شدی مشغولِ دست و پای زمستانی‌ام شدی با عطری از محبّت و مهر و صفا و عشق گل آفرینِ قلبِ بیابانی‌ام شدی آری تو با نگاهِ پر از مهربانی‌ات سوسوی لحظه‌های چراغانی‌ام شدی در غربتی که هیچ کسی در نمی‌گشود آغوشِ خود گشوده به مهمانی‌ام شدی آبادی‌ام! کجا بروم بی نگاهِ تو؟ چشم و چراغ کلبه‌ی ویرانی‌ام شدی وقتی نسیمِ چادرت افتاد بر سرم آرامشِ دو دیده‌ی بارانی‌ام شدی موجِ عجیبِ حادثه‌ها می‌رسید و تو چشم و چراغِ کشتیِ طوفانی‌ام شدی یادش به خیر آن شبِ قَدْرَت، هزار بار آغوشِ خود گشوده به مهمانی‌ام شدی س س ✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری https://eitaa.com/bineshaneha
تو چقدر مهربانی(مادر س).mp3
زمان: حجم: 19.5M
🎙️ تو چقدر مهربانی! 🎤 🌹 فوق‌العاده زیباست👌 س س ✍🏻 شاعر و اجرا: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
همه عمر برندارم چشمِ دل ز نورِ هستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی! تو شبیه آفتابی! که همیشه می‌درخشد همه می‌روند و آیند و تو همچنان که هستی! س س https://eitaa.com/bineshaneha
“مادر مهربونه” عمر و جان و مالم باشد فدای مادر اصلاً هر چه داریم باشد برای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه دیگر به مادر از غیر، دل بریدیم! دادیم عاشقانه، دل در هوای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه مادر قبولمان کرد! تا در حریمِ خانه! باشیم خادمانِ صحن و سرای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه دستِ محبّتِ او ما را تربیت کرد! تا جمله خاک باشیم! در زیرِ پای ! مادر مهربونه مادر مهربونه هر لحظه می‌تَراود یک آسمان معارف! بر سفره‌ی کریمِ بی‌منتهای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه چون با این نور، جان گرفتیم! عمری است در شگفتیم از این عطای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه در بَر گرفته ما را این نور! مادرانه! ماییم و زندگی در نورِ لقای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه از فاطمه بگیریم! با فاطمه بمانیم! وآن را بکار گیریم بهرِ رضای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه در مهدی زمینه‌ساز باشیم! چون عبدِ تابعِ بی چون و چرای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه او اذن داده! تا ما با او! برای مهدی! سلام باشیم! در ماجرای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه جاری شدیم با هم در نورِ ! شاید قبولمان کرد این آشنای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه با کاروانی از نور! در حرکتیم ! مجموعه‌ای هماهنگ از پرتوهای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه زهراست مهربانتر از هر پدر و مادر! دل بسته‌ایم به این نورِ دلربای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه ما طالبِ ظهوریم… أَینَ بَقِیّةُ ألله…!؟ تا مستجاب گردد دیگر دعای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه خواهد آمد! با دستِ انتقامش شادی خواهد آمد با او برای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه س س ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
تا گناه آمد زمینم زد، دلم را غم گرفت مادری از راه آمد! دستِ من را هم گرفت! روزگاری چشم‌هایم زمزمی از اشک بود از دو چشمم اشک را، این معصیت کم کم گرفت! توبه‌ام توبه نشد، امّا تو راهم داده‌ای! بین خوبان خدا! چشمِ تو من را هم گرفت! س س https://eitaa.com/bineshaneha
چون فاطمه، تجلّیِ آن نهرِ کوثری! وز منظرِ صفات! تو ظهوری ز مادری! پَر می‌کِشم به سوی تو ای محضرِ خدا! چون در نظامِ حق! تو همان نورِ محضری! س عج عج https://eitaa.com/bineshaneha
شاپرک.pdf
حجم: 321K
قطعه‌ای از شعر در همین حال و هوا… ناگهان شاپرکی را دیدم پَرزنان در وسطِ دهکده‌ی تاریکی…! پیِ نوری می‌گشت… تاختم تا بِرسم نزدیکش وَ ببینم او کیست؟ کاین چنین در پیِ مهدی است…! بر لبش زمزمه‌ای بود! فقط نور… فقط نور…!؟ داشت چون ماه و ستاره زآن دور…! داستانهای عجیبی می‌گفت! از غم و درد فراق… از امید و اشتیاق… عشقِ نورِ مهدی… در وجودِ پاکش… فوران می‌زد و می‌تاخت… به سوی فردا…! تا شود غرق وجودِ …! پیش‌تر رفتم و زو پرسیدم تو که هستی؟ ای دوست! کاین چنین چهره و نورت همگی چشمه‌ی اوست!؟ با سلام و صلواتی! می‌گفت… روزگاری منِ پروانه چو کِرمی بودم با خزیدن به رخِ پیکرِ خاک… راه… می‌پیمودم… با تنی بی پر و دست… بر زمین بودم و یک لانه‌ی پست…! فطرتم! بود… به دنبال کسی… شوقِ پرواز به سوی نورش… در وجودم! فوران داشت بسی… لیک… گویی بدنِ کرمْ صفتْ! چون قفسی داشت می‌کُشت مرا… من ز دارِ دنیا… داشتم یک قفسِ بی پَر و پا…! می‌خزیدم پیِ نور…! تا شَوم پنجره‌ای بهرِ …! س س عج عج ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
ای آنکه خاک! را به نظر کیمیا کنی! آیا شود که نیم نگاهی به ما کنی؟ س س https://eitaa.com/bineshaneha