فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جعفر آمده بود
از در نیامده بود
از دیوار خود را بالا کشانده و سر دیوار نشسته بود
خسته و خمیده لباس های سپاه به برش بود
پاره...
لب هایش داغمه بسته بود
اختر که دیدش از ته اتاق کند و به ایوان آمد
اختر منم آمده ام
اختر گفت:
حالا آمده ای بعد از #۱۵سال میخواهمت چیکار؟!
و رو گرداند طرف جعفر و گرده اش را نشان داد: نگاه کن پینه بسته پانزده سال این رادیو بر دوش من بوده....
جعفر چشم های بی رمقش را مالاند و گفت: می آمدم دیگر تو صبر نداشتی از روی دیوار پرید و پر چارقد اختر را گرفت و اشک چشم زن را پاک کرد....
جایم خوب بود تا حالا بی قراری نکن...
اختر نمیدانست خواب چه تعبیری دارد
کنار راه ایستاده بود و دسته های عاشورایی میگذشتند و اختر نگاهی به دسته ها داشت....
#برات_بمیرم_مادر
#شهید_گمنام
#شهادت
#شیار_143
#نرگس_آبیار
@bicimchi1