[چه جوری بیارمت عقب!]-
+ آقارحیم اراڪی بود.
هیڪل درشتےهم داشت.
- در عوض، محمد لاغراندام بود.
با هم میرفتند شناسایی.
وقتی برمیگشتند،
سر شوخیشان باز میشد.
+محمد به آقارحیم میگفت:
| دیگه با من نیا گشت!
اگه اسیر بشی،
اراکیها میگن قمی اراکی رو برد داد دست عراقیها!|-
_یا میگفت:
|با یه نفر هم قد خودت برو شناسایی،
اگه مجروح بشی با این هیڪل چه جوری بیارمت عقب!|-
+ آقارحیم هم میگفت:
[تو ڪه باید خوشحال باشی،
اگه تیر بخوری من راحت میبرمت عقب!]
... عملیات والفجر۴ ڪه شد،
هر دویشان شهید شدند:
اول رحیم، بعد محمد.
#راوی: ابوالقاسم عموحسینی
منبع: کتاب #آرامبیقرار ، ص۲۱۲
·
·
@bicimchi1
#نمازشبِحاجقاسم
نماز شبش هیچ وقت ترک نمیشد!!
هیچوقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آن هم نه نماز شبی عادی، نماز شب های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود.
من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزل شان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشک ها و صدای ناله های او برای نماز بیدار میشدم....
#راوی: سردار معروفی
پ.ن: نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم....
و چقدر تکان دهنده است این روایت:
قطره اشکی که در دل سحر ریخته شود
و قطره خونی که از شهید ریخته شود
مثل هم برابری میکند
خدایا به همه توفیق عنایت بفرما
@bicimchi1