فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جشنواره فجر یا زجر⁉️⁉️⁉️
#انقلاب
#دهه_فجر
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
#گزارش
#بینالملل
💞 #حجاب "آرامش" عجیبی در من ایجاد کرد
💢"آوا سلیک" بازیگر آلمانی که اخیرا در یک فیلم تلویزیونی در نقش یک دختر مسلمان #محجبه بازی می کند نظر خود را درمورد تجربه حجاب برای اولین بار این چنین می گوید:
✨اولین باری که حجاب را تجربه کردم احساس کردم آرامش عجیبی وجودم را فراگرفته
📺این فیلم که قرار است در شبکه ZDF تلویزون آلمان پخش شود داستان دختر مسلمان و محجبه ای است که در خانواده ای لیبرال و غیرمذهبی بزرگ شده و پیروی از اسلام تصمیم شخصی خودش است
📌آلمان بعد از فرانسه بیشترین جمعیت مسلمان در اروپا را دارد
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
#حیــا
حرمت زن
نه اختصاص به خود زن دارد
نه مال شوهر
و نه ویژه برادران
و فرزندانش می باشد
همه ی اینها اگر رضایت بدهند
قرآن راضی نخواهد بود
چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است .
حجاب زن حقی است الهی
عصمت زن "حق الله" است
زن به عنوان امین حق الله از نظر قران مطرح است.
زن باید این مسئله را درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم
حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم
حجاب زن مال خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت دهند .
حجاب زن حقی الهی است ...
#مقام_معظم_رهبرے
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
چــادرمـون عشقــــ❤️ــه
#پارت359 قبل از این که سفره ی شام را بیندازیم کمیل پسرهای خواهرش را فرستاد تا پدرشان را صدا بزنند
#پارت360
برای همین با زهرا صحبت کردم تا به شوهرش بگه چون تو، دانشگاه داری و نمی تونی تمام وقت پیش ریحانه باشی. اونم بیاد کمک کنه.
شوهر زهرا فکر کرده چون پدرم برای خرید این خونه کمکم کرده پس زهرا هم اینجا سهم داره و کلا اون جایی که الان نشستن مال خودشونه.
البته من که حرفی نداشتم، گفتم تا هر وقت دلتون می خواد بشینید.
ولی اصغر آقا میخواد برای محکم کاری سه دونگ این خونه رو به نام اونا بزنیم.
فکر کنم زهرا برای این موضوع رو براش توضیح نمیده و نمیگه اینجا کلا برای برادرمه، چون میترسه اگه اصغر بفهمه بگه از اینجا بریم. بخصوص که حالا هم تو هستی و ما احتیاجی به پرستاری زهرا نداریم.
بلند شدم وکنارش نشستم و بوسهایی از بازویش کردم.
–چقدر تو مهربونی.
دستش را دور کمرم حلق کرد و مرا به خودش چسباند و بادست دیگرش موهایم رابه هم ریخت وگفت:
–تو بیشتر.
–کمیل.
صورتش را روی سرم گذاشت و لب زد.
–جونم.
–چرا از شکایتت صرف نظرکردی و قبول کردی من مواظب ریحانه باشم؟
سرش را بلندکرد و بوسه ایی روی موهایم زد و گفت:
–اون روزا واقعا نمی دونستم ریحانه رو که خیلی کوچیک بود، باید به کی بسپرم.
خواهرم هم برای خودش زندگی داشت و مسیرش هم دور بود. شوهرشم زیاد خوشش نمیومد که زهرا مدام بچه ی من تو بغلش باشه.
با خودم گفتم پرستار میگیرم، ولی به کی می تونستم اعتماد کنم، که وقتی من نیستم بلایی سر بچه نیاره.
چندباری که تو رو دیدم. خانوادهات، بخصوص مادرت رو که دیدم. اعتمادم رو جلب کردید. توی دلم از خدا می خواستم که یه جوری توی دلت بندازه که خودت این پیشنهاد رو بدی.
برای همین گفتم میخوام برای بچم پرستار بگیرم و به کسی اعتماد ندارم.
که تو خودت پرسیدی به من اعتماد دارید بیام پرستارش بشم. منم برای این که رد گم کنم پرسیدم. مگه شما بچه داری بلدید؟
سرم را بلند کردم و نگاهش کردم وبا لبخند گفتم:
–منم گفتم مگه بلد شدن می خواد. کاری نداره.
دستش را کنار صورتم آورد و با انگشتش شروع به نوازش گونهام کرد.
–روزای اول رفتارت رو زیر ذره بین گذاشته بودم. وقتی ریحانه رو میبردی تو اتاق تا بخوابونیش و در رومیبستی. دلم شور میزد.
ولی وقتی صدای صوت دل نواز یه دعا یا قرآن یا لالایی دل نشین از توی اتاق بلند میشد. نفس راحتی میکشیدم.
یادته اون موقع ها ریحانه رو با این چیزا می خوابوندی؟ کارم رو خیلی راحت کرده بودی.
شباکه می خواستم بخوابونمش این صوتها رو رو گوشیم ریخته بودم و براش میذاشتم آروم میشد و میخوابید.
باتعجب نگاهش کردم.
–کلک چرا تا حالا نگفته بودی؟
خندید.
–خیلی چیزای دیگه رو هم بهت نگفتم.
–چی؟
–این که اون چندباری که ازت خواستم باهام بیای بیرون می خواستم بیشتر بشناسمت، توی شرایط مختلف قرارت بدم و عکس العملت رو بسنجم.
بی هوا مشتی روانه شکمش کردم.
–چقدربد جنسی.
آخی، گفت و دستم را گرفت.
–اینو دیگه کشف نکرده بودم. پس دست بزنم داری.
تابلویی که داخل چمدان گذاشته بود را برداشتم.
–کمیل من عاشق این خط نوشتن توام. چه شعر قشنگی... برای کی نوشتی؟
آهی کشید.
–اون روزا که حالم خیلی بد بود نوشتمش و زدم به دیوار اتاقم. هر روز که چشمم بهش میخورد آروم میشدم. بعد بلند و آهنگین شعر را خواند.
"همه عالم يه طرف حسين زهرا يه طرف
همه عشقا يه طرف عشق به مولا يه طرف"
–خب چرا گذاشتیش تو چمدون؟
–این مدت که بابا اینجا بود گفت لنگهاش رو براش بنویسم. وقت نکردم. اینو میبرم میزنم دیوار خونشون برای خودمون سر فرصت یکی دیگه مینویسم.
سرم را روی سینه اش گذاشتم و با خودم فکر کردم. کشف کردن آدم ها خیلی سخت است. کاش زکریای رازی به جای کشف الکل، یک فرمولی اختراع می کردکه با آن زوایای پنهان وجودی هر انسان را کشف می کردیم
شاید هم هر کسی خودش باید برای خودش فرمولی بسازد تا بتواند وجودش را کشف کند.
پنهان ماندن و کشف نشدن مثل پیدا نکردن درب خروجی در یک بازی رایانه ایی است. مدام باید در محوطهی پشت در دور خودت بچرخی تا وقتت تمام شودو گیم اور شوی.
شایدهم مثل پرنده ایی که از ابتدای تولدش داخل قفسی حبس است و زیباییهای خارج از آن را درک نمی کند وخودش را در آن دنیای کوچکش خوشبخت احساس می کند.
✍#بهقلملیلافتحیپور
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانهاند
عشق در دست حسین بن علیست💚
پایان💚
اےڪاش می دانستیم در دعــ🤲🏻ـا برای ظہورٺ چه اسرارے نہفته اسٺ و چہ برڪاٺ و آثارے با آن مرتبط اسٺ.↓
اول مظلوم عالم شڪایٺ خویش از مردم روزگارش را به نخلــ🌴ـستان می برد و درد دل با چاہ می گفٺ.🥺😢
اےڪاش مے دانستیم در ڪدام نخلستان سر بر ڪدامین چاه غربٺ از بےوفایے و غفلٺ ما شِکوه می ڪنے!
#دعافرج_فراموش_نشه!!☺️🌸
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) مادر امتـــ و دخـــت نبوت دو پارتـــ تقدیم نگاهاتون کردیم😍😍🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراف عوامل من و تو به محتوا نداشتن برنامه های این شبکه!
✅ مجری شبکه من و تو: اگر آرایش نکنیم کسی برناممون رو نمیبینه
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
هفتـ7⃣ــ سال از نبودنت می گذرد محمدهادے...😶😢
برادرم! تویے ڪه هرگز طعم برادرے را نچشیدم و طعم خوشش را به من هــ🎁ـدیه دادے...
تویی ڪه غرق گناه بودم و آبرویت را در محضر خدا برای منِ حقیر گرو گذاشتے...
میخواهم سالگرد آسمانے شدنت را به خودت تبریـ🎊ـک بگویم...
آن روز موعودی که در نمـــاز هاے شبت برایش دعـ🤲🏻ـا می ڪردی را میگویمـــ...
غم نبودنت جانکاه است اما با شهید شدنت برای همه مان شدے:)🌹
راستی روز مادر است! چه کردی که تولد آسمانے ات با مادر گره خورد؟؟🦋☁️
•[♡ تولد: 67/۱۱/13 - تهران
•[♡ شهادت: 93/۱۱/26 – مکیشفیه سامراء
#شهیدمحمدهادےذوالفقارے
پ.ن کتاب پسرک فلافل فروش در مورد این شهید بزرگوار هستش 🌹🤓 مطالعه کنین!
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
📚🤓
📚
| #مطالعه_تایم |
| #معرفی_کتاب |
وقتی انقلاب شد رحیم مخدومی تقریبا به سن و سال اسماعیل، قهرمان داستان«نرگس» بود.
به همین خاطر، روایتے ڪه مخدومے از زندگے و محل درس خواندن و فعالیتهاے انقلابی اسماعیل به دست میدهد، به دلیل آنڪه توسط خودش تجربه شده است، برای مخاطب هم ملموس و باورپذیر است.
مخدومی در رمان«نرگس» ماجرای اسماعیل را شرح میدهد که خواهرش نرگس به دلیل محجبه بودن از مدرسه اخراج شده است و...
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador